خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

سوگل بانو

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/4/20
ارسال ها
107
امتیاز واکنش
3,823
امتیاز
178
محل سکونت
تو قلب بهترین دوستم♡♡راگل♡♡
زمان حضور
29 روز 21 ساعت 2 دقیقه
. - ساعت چنده؟ - قدیم یا جدید؟ پرکاربردترین سوال فروردین ماه
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
امروز از تلفن عمومی زنگ زدم خونمون صدام رو عوض کردم بابام گوشی رو برداشت بهش گفتم ما پسرتون رو دزدیدیم ۱۰۰ هزار تومن بیارین به این آدرس و گرنه پسرتون رو میکشیم بابام برگشت گفت ۲۰۰ تومن میدم یه جوری بکشینش طبیعی به نظر برسه!
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آبرو برترین شیرینی دنیا :ناپلونی یعنی کافیه اون لحظه ای که داری می خوری عطسه ات بگیره..... بعد هرچی تو این سالها عزت و آبرو واسه خودت جمع کرده بودی یه شبه میره هوا!!! خدا قسمتت نکنه... من کشیدم که دارم میگم:))) اصلا یک وضعی!!!


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM

سوگل بانو

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/4/20
ارسال ها
107
امتیاز واکنش
3,823
امتیاز
178
محل سکونت
تو قلب بهترین دوستم♡♡راگل♡♡
زمان حضور
29 روز 21 ساعت 2 دقیقه
آدما خیلی بی ملاحظه شدن. دیشب همسایه پایینیمون ساعت سه نصف شب اومده دم در خونمون رو محکم میزنه. باور میکنین سه نصف شب ؟؟؟ حالا شانس آورد که ما بیدار بودیمو داشتیم گل کوچیک بازی میکردیم ولی به هر حال کلی ناراحت شدیم بی ملاحظه ها. اصن یه وضعی!!!!
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آقا با خواهرم و دختر گودزیلاش سوار اتوبوس شدیم من یدفعه گوشیما دراوردم ساعتاببینم ک ی دفعه دخترخواهرگودزیلام بلند داد زد خاله اینجا دیگه پیام نده زشته وایده.مارامیگی اب شدیم جلو همه..اصن ی وعضی
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اعتراف ميكنم بچه كه بودم با دختر و پسر خاله هام لباس كهنه ميپوشيديمميرفتيم گدايي با درامدش بستني ميگرفتيم كه همسايمون مارو لو داد وكتك خورديم!!


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و نسترن

سوگل بانو

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/4/20
ارسال ها
107
امتیاز واکنش
3,823
امتیاز
178
محل سکونت
تو قلب بهترین دوستم♡♡راگل♡♡
زمان حضور
29 روز 21 ساعت 2 دقیقه
اينقد درگير اين موبايل و كامپيوتر اين چيزا شدم. ......... كه پاى تلوزيونم كه نشستم فك ميكنم اگه كانال عوض نكنم صحفش قفل ميشه يا ميره رو اسكرين سيور.............اصن يه وضى....!!!
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
این مکالمه ایه که امروز خودم شاهدش بودم تو مترو! - به به سلام چطوری؟ - به به سلام شما چطوری؟ - خیلی ممنون شما چطوری؟ - قربانت شما چطوری؟ - فدات بشم . خانوم بچه ها خوبن؟ - سلام دارن خدمتتون . - سلام برسون. - بابا خوبه؟ - سلام دارن خدمتتون. - سلام برسون. داداش خوبن؟ - ممنون . سلام دارن خدمتتون. - سلام برسون. - مامان حالش بهتر شد؟ - آره شکر خدا . سلام دارن خدمتتون. - بزرگوارن. سلام برسون. - خودت چطوری؟ - قربانت شما چطوری؟ - خوبم. خانوم بچه ها خوبن؟ . . . . دیگه این ایستگاه من پیاده شدم! عمم بیوفته بمیره اگه دروغ بگم! :| اصن یه وضی
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اعتراف ميكنم بچه كه بودم همش سعي داشتم كليد برق رو تو حالت تعادل قرار بدم طوري كه نه خاموش شه نه روشن! خيلي حال ميداد نه?
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اعتراف ميکنم..اون بچه مردمي که هميشه پدر مادرتون ازش تعريف ميکنن و بهتون سرکوفتشو ميزنن، منم..حلاااال کنيد :))


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و نسترن

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
یبار واسه ثبت نام تو بسیج رفتم مسجد،
خواستم واسه امام جماعت خود شیرینی کنم که سریع کارمو راه بندازه،
بعد نماز اومدم بگم تکیبر،
هول شدم با صدای بلند گفتم الله اکبر تکتیر...
یهو کل مسجد خالی شد منم به عنوان عامل انتحاری گرفتن
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
یه سری رفتیم خواستگاری خانواده طرف موافقت کردن بابام گفت نه
دلیلشم این بود که میگفت آدم سالم زن تو نمیشه صددرصد دخترشون یه ایرادی داره‌‌، پاشین بریم
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
حیف نون میره بالای پل عابر پیاده داد می زنه
حالا من خر،من نفهم،
آخه شما اینجا رودخونه می بینید که اومدین روش پل زدین
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‏اومدم خونه بابام تعجب کرد گفت مگه قرار نبود نیای،شام خوردی؟
گفتم نه. یه مشکلی پیش اومد برگشتم.
رفت تند تند ۴ تا تخم مرغ نیمرو کرد گذاشت جلوم گفت قشنگ بخور سیرشی پسرم!
ده دقیقه بعدش که غذامو خوردم، پیک زنگ خونه رو زد پیتزا آورد


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: MĀŘÝM و نسترن

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
یکی از قشنگترین خاطره های کودکی وقتیه که وسط کلاس درس ناظم میومد میگفت فلانی بابات اومده دنبالت کتاباتو جمع کن و برو
انگار تو حبس ابد، عفو رهبری بهت خورده
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‏بچه بودم شبا از مهمونی که برمی‌گشتیم رو صندلی عقب خودمو می‌زدم به خواب که بابام مثل فیلما بـ*ـغلم کنه ببرتم بالا. بابامم در ماشینو می‌بست می‌رفت.
تا ۶ صبح عر میزدم از سرما. صبح میخواست بره سر کار منو میدید تو ماشین میگفت عه یه بچه هم اینجا داریم.
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‏رفیقم زنگ زده و پشت تلفن داد میزنه که منو یادت میاد؟
گفتم حالا چرا جوری حرف میزنی که انگار ناشنوام و آلزایمر دارم؟
گفت اگه اینا رو نداری پس پولمو بده.
گفتم شما؟ صداتون نمیاد.
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
تو صف دستشويي به يارو گفتم:اجازه ميدي من اول برم، سرپاييه زودميام؟
گفت:مگه قراره من بسـ*ـتري بشم؟
تا حالا اينجوري قانع نشده بودم!


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: MĀŘÝM و نسترن

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
اتوبوس تو برف گیر میکنه . . .
راننده میگه: بیاین پایین تا زیر چرخ زنجیر بزنیم...!
یارو میگه: من سردمه! همینجا تو ماشین سـ*ـینه میزنم...!!!
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‏یه سری به بابام گفتم اگه یه روز من زنده نباشم چیکار میکنی؟
نشست رو زمین سجده شکر کرد گفت حتی فکرش هم آرومم میکنه
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
روزی که کرونا ریشه کن بشه، یک هفته نه حموم میرم نه دستامو می‌شورم
توی کثافت غلت می‌زنم و این روزای لعنتی رو جبران می‌کنم،
اين همه تميزی و لوس بازی در شأن من نيست
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شش هفت تا سنجد هستن که الان هفت ساله خونه ما اسیرن، سال به سال میان هواخوری دوباره میرن تو یخچال. هزینه برقشونو حساب کردم دونه‌ای پنج هزار تومن خرج کردیم براشون.
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
امروز داشتم کتاب میخوندم
مامانم اومد گفت اون کتابو بذار کنار سرتو بکن تو گوشی ببین معلمت چی میگه


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • خنده
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: MĀŘÝM، n@ziii و نسترن

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
به طرف میگم اصل بده

میگه اولا عسل و اینجوری مینویسن بیسواد دوما منظورت از عسل بده چی بود؟؟ مگه من زنبورم؟

الان فقط اینو گذاشتم بدونید واسه چی خودکشی کردم بعدا نگید عاشق بود.

روحم شاد!





مطالب طنز و خنده دار



من نمیدونم چرا زنها فکر میکنند همه مردها بی احساسن ، اصلا اینطور نیست ، مردها خیلی هم با احساسن

احساس خستگی ، احساس گشنگی ، احساس تشنگی ، احساس رییس بودن! والا اين همه احساس . خانما پر توقع نباشن لطفاً





جوک جدید



اولین باری که سگ آوردم خونه بابام گفت این خونه یا جای منه یا جای اون سگ، گفتم اصن من میرم، گفت آره منم باهات موافقم، بعد یه هفته کارتن خوابی برگشتم خونه دیدم دارن با سگم گل کوچیک بازی میکنن، بیو تلگرامشم زده «هر چه بیشتر آدم ها را می شناسم، بیشتر سگم را دوست دارم»





جوکهای خنده دار



سلام دوستان به پایگاه سلامت برای غربالگری وارد شوید.

کدملی خانم‌تون را وارد کنید.

تمامی گزینه‌ها رو مثبت بزنید.

از طرف اداره بهداشت 14 روز خانم‌تون را میبرن قرنطینه و می‌تونین در این مدت نفس راحتی بکشین ...

ولی مواظب باشین خانوم‌تون پیشدستی نکنه ....

چون من الان دارم از قرنطینه بهتون پیام میدم





جوکهای خفن و بسیار خنده دار



دیشب ساعت ۲ ی شماره ناشناس بهم زنگ زد

من: بله؟

سلام منزل آقای پفک نمکی؟؟

من: بله بفرمایید!

ببخشید بروسلی خونه ست؟؟

من: بله خودم هستم بفرمایید


یهو قطع کرد....

خب برادر من بلد نیستی نکن!!!!


■مطالب طنز ■

 
  • خنده
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: MĀŘÝM، n@ziii و نسترن

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
جوک جدید
‏من يه بار به دوستم گفتم حوصلم سر رفته
گفت زيرشو كم كن و واقعاً حالم بهتر شد ،
آخه اولين بار بود با پايه صندلی ميزدم تو دهن يكی
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مردی خواست زن دوم دزدکی بگیرد
میره صحبتهایش رو میکنه میگه روز جمعه میام برا عقد
زن اولی میفهمه مرد شب جمعه شامش رو میخوره و میگیره میخوابه
صبح پا میشه بهترین لباسش رو می‌پوشه
بهترین عطرش رو میزنه
میخواد بره بیرون زنش بهش میگه کجا؟
میگه من میخوام برم نماز جمعه دیر میام
زنش بهش میگه بیا بشین امروز دوشنبه است، من قرص خواب بهت دادم چهار روزه خوابیدی، اگه دوباره تکرار کنی، قرصی بهت میدم که وقتی پا شدی روز قیامته
▧▨▧▨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
در روزهای گرم تابستان از روشن کردن کولر به علت وجود ویروس کرونا در هوا و پخش شدن آن در منزل جدا خودداری کنید
( دسیسه‌ی جمعی از پدران برای خاموش نگه داشتن کولر )


■مطالب طنز ■

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • خنده
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: The Black Queen، MĀŘÝM، نسترن و یک کاربر دیگر

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
بچه های الان تنبیه و کتک چه میدونن چیه

یادمه بچه ک بودم یه مگسکش سفید داشتیم

وقتی بابام ورش میداشت اول من در میرفتم بعد مگسا




جوک خنده دار



قدیما موقع دید و بازدید عید میگفتن مهمان حبیب خداس ،

ولی الان باید بگن مهمان وسیله ای برای رسیدن به خداست !




جوکهای خفن



‏خونه موندن خیلی هم کلافه کننده نیست

فقط موندم چرا در دو پاکت برنج یک کیلویی با یک مارک

تو یکیش۷۷۵۹ دونه برنج هست

تو اونیکی ۷۷۸۹ دونه برنج هست




مطالب طنز و خنده دار



‏عمم زنگ زد به مادرم گفت امشب خونه این بیایم؟

مادرم گفت یه لحظه گوشی

با ایما اشاره بهم رسوند چند تا سرفه بزنم که عمم اینا بترسن نیان

انقد طبیعی عمل کردم که مادرم اینا رفتن خونه عمم من الان چند ساعته تنها تو خونم




جوکهای خفن و بسیار خنده دار



وقتی یه سیب گاز میزنی و یه کرم درسته میبینی، زیاد ناراحت نشو،

.

.

.

چون ممکن بود یه سیب گاز بزنی و یه کرم نصفه ببینی ...




جوکهای خنده دار



‏به دوستم گفتم اینکه پشه ها فقط شبا میان نشون دهنده روحیه غارتگری اوناس،

پشه زد رو شونم گفت یه قطره خون ارزش نداره تهمت بزني




طنزهای خنده دار



دیشب جاتون خالی داشتم یه لواشک ترش وخوشمزه میخوردم

انداختمش تو رب انار اینقد ملچ ملوچ کردم

یه تیکه ترشش رفت لای دندونم خیلی ترش بود

بعدش یه آلوچه ترش نمک زدم شور شد خیلی ملس و خوشمزه شد

مدیونید اگه فکر کنید خواستم دهنتونو آب بندازم.


■مطالب طنز ■

 
  • قهقهه
  • تشکر
  • خنده
Reactions: MĀŘÝM، نسترن و n@ziii

~ZaHrA~

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
27/8/19
ارسال ها
6,734
امتیاز واکنش
43,261
امتیاز
483
سن
23
محل سکونت
دنیای خیال
زمان حضور
51 روز 21 ساعت 9 دقیقه
حیف نون ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩ

ﺳﻮﻣﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﻠﻮﻍ ﻣﯿﺸﻪ،

ﺑﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﺶ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﮔﻪ ﻫﻔﺘﻢ ﻫﻢ ﺍﯾﻨﻘﺪ ﺷﻠﻮﻍ ﺷﺪ ﺑﻼﻝ ﺑﯿﺎﺭﯾﻢ ﺑﻔﺮﻭﺷﯿﻢ





جوکهای کوتاه



رفیقم با ۴۵ کیلو وزن رفته دکتر تغذیه واسه لاغری،

.

.

.

دکتر بش گفته داداش تو ک لباساتو دربیاری ازت فقط چنتا خاطره میمونه





جوک جدید



‏از معجزه های زبان فارسیم اینه ک این جمله رو هرجور بنویسی معنی میده:


باشه میام پس

پس میام باشه

میام باشه پس

باشه پس میام

پس باشه میام




جوک خنده دار



‏واقعا احترام به سالخورده‌ها از بین رفته

تو مترو یه پیرمردی وایساده بود هر چی به یه پسره گفتم پاشو بذار آقا بشینه میگفت نمیخوام چرا خودت پا نمیشی




جوک های باحال



‏به یکی گفتم: چقد خوشگلی!!

گفت: چشات قشنگ میبینه.

دو تا عکس که رفتم جلوتر دیدم راست میگفته بنده‌خدا




جوک های جدید



واسه داداشم رفتیم خواستگاری...

بابای دختره گفت : خونه ، ماشین ، پول ، کار داری؟

منم گفتم : اگه اینا رو داشت که نمیومد خودشو بدبخت کنه

هیچی دیگه ..

دیدن حرفم منطقیه ، گفتن : مبارکه




جوک های خنده دار



دانشمندان کشف کردن دو دقیقه خندیدن به اندازه‌ی سی دقیقه پیاده‌روی برای سلامتی مفیده!

.

.

.

از وقتی این جمله رو شنیدم دو دقیقه به کسایی که سی دقیقه پیاده‌روی میکنن می‌خندم


■مطالب طنز ■

 
  • قهقهه
  • خنده
  • تشکر
Reactions: The Black Queen، MĀŘÝM، نسترن و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا