- عضویت
- 21/9/18
- ارسال ها
- 659
- امتیاز واکنش
- 9,877
- امتیاز
- 263
- سن
- 24
- محل سکونت
- ⇇کره ی خاکی⇉
- زمان حضور
- 7 روز 16 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
از شرکت خارج شدم. دلم خیلی گرفته بود و احتیاج داشتم به یک قهوه، اون هم از نوع تلخ!
پیاده راه افتادم و دستهام رو درهم گره کردم. حرفاش مدام توی سرم رژه می رفتن و بغضم رو سهمگینتر میکردن!
یعنی واقعا تموم این مدت دراشتباه بودم! این که خیال میکردم من رو دوستم داره، واسم ارزش قائله و من رو جدا از همه...
پیاده راه افتادم و دستهام رو درهم گره کردم. حرفاش مدام توی سرم رژه می رفتن و بغضم رو سهمگینتر میکردن!
یعنی واقعا تموم این مدت دراشتباه بودم! این که خیال میکردم من رو دوستم داره، واسم ارزش قائله و من رو جدا از همه...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان لیانای من | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: