خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجع به رمان؟؟؟

  • عالی

  • خوب

  • ضعیف


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,877
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
مبینا آهی کشید، سرعت ماشین رو بالاتر بردم.
-چی شده؟
-با این آهنگ به گذشته رفتم!
-خب ردش می‌کردی اگر اذیتت می‌کنه.
-نه دیگه برام مهم نیست، فقط افسوس می‌خورم چرا این قدر احمق بودم و ساده گول خوردم، همین!
-گاهی وقت‌ها انتخاب دست خود ما نیست، چیزیه که سرنوشت رقم زده.
مبینا به بیرون خیره شد و زمزمه کرد:
-«به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانای من | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Mahla_Bagheri، Asal_Zinati، * رهــــــا * و 6 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,877
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
طبقۀ پایین جایی برای نشستن نداشت. مبینا آروم به سمت آسانسور رفت و منم درحالی که سفارش می‌دادم، پس از اتمام کارم به دنبالش وارد آسانسور شدم و اون دکمه رو فشرد.
-چرا خودت نموندی تا سفارش بدی؟
بی‌ حوصله گفت:
-واسم فرقی نمی‌کنه چی بخورم.
-الان به چی داری فکر می‌کنی؟!
با ناراحتی گفت:
-ماهیار!
مغموم گفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانای من | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Mounes Hasanpour، Mahla_Bagheri، Asal_Zinati و 8 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,877
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
رایان متفکرانه به فضای بیرون چشم دوخته بود و بهزاد هم مات مدام نگاهش بین من و مبینا که روی مبل دونفره‌ای نشسته بودیم، در نوسان بود. پر از دلهره به رایان چشم دوخته بودم که الان دقیقاً بیست دقیقه می‌شد که من موضوع رو با هزار ترس براشون گفته بودم و هر دو سکوت اختیار کرده بودن.
نه می‌گفتن جوابمون منفیه که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانای من | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Mounes Hasanpour، Mahla_Bagheri، Asal_Zinati و 8 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,877
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
تیپ مشکی زدم و تند به سمت آسانسور رفتم. خودم رو به لابی مجتمع رسوندم که مبینا رو در انتظار خودم دیدم، به سمتش دویدم.
-من حاضرم، بریم.
مبینا سرش رو تکون داد و هر دو به سمت بیرون مجتمع رفتیم که بهزاد و رایان منتظرمون بودن. قرار بود برای به نام زدن سند اون مرکز، به دفترخونه بریم و حالا بهزاد دنبالمون اومده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانای من | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Mahla_Bagheri، Asal_Zinati، * رهــــــا * و 4 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,877
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
من و مبینا زرشک پلو با مرغ سفارش دادیم و بهزاد هم برای خودش و رایان چلوکباب سلطانی سفارش داد و رو به ما پرسید:
-برای دسر چی می‌خورید؟
من تند گفتم:
-سالاد شیرازی!
چون از انتخابم راضی بودن، برای چهار نفرمون همین رو سفارش داد و گارسون با تعظیم کوتاهی رفت.
-رفیق از چی این قدر کلافه‌ای؟!
رایان انگار که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانای من | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Mahla_Bagheri، Asal_Zinati، * رهــــــا * و 6 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,877
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
با خوندن شماره‌ی پرواز، بین دختر و پسرها همهمه‌ای افتاد. همه تندتند به سمت هواپیما رفتیم و کمی بعد برای دومین بار تهران رو با هواپیما ترک کردم.
***
هوای خنک و باد ملایمی که می‌وزید، باعث شد با سرخوشی بخندم. چندین نفس عمیق و پی‌درپی کشیدم تا به خودم مسلط بشم. پام رو از روی آخرین پلۀ هواپیما به روی زمین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانای من | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Mahla_Bagheri، * رهــــــا *، niloofar.H و 5 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,877
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
نمایشگاه عالی و منحصربه‌فرد بود. تقریباً می‌شد گفت نیم بیشتر از افراد حاضر در نمایشگاه، خانم‌ها بودن و هر کدومشون محال بود که بدون خرید کردن از این جا خارج بشن.
من و مبینا با لبخند به این همه اشتیاقشون نگاه می‌کردیم و قدم می‌زدیم که برگشتیم. پسری حدوداً بیست‌وسه یا چهارساله جلومون ایستاده بود و محو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانای من | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Mahla_Bagheri، Asal_Zinati، * رهــــــا * و 5 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,877
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
از کیش برگشتیم. توی روزهای باقی مانده، بهزاد و رایان رو اصلاً نمی‌دیدم؛ چون هم خودم از دیدنش دوری می‌کردم و هم اینکه اون سرگرم نمایشگاهش بود و وقت اضافی نمی‌آورد که بخواد به دیدن من بیاد. اصلاً چرا باید به دیدنم می‌اومد؟ اون باید بیشتر وقتش رو صرف دیدن عشقش می‌کرد، نه من!
توی هواپیما در کنار مبینا نشسته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانای من | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Mahla_Bagheri، Asal_Zinati، * رهــــــا * و 7 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,877
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشم‌هام رو باز کردم و خودم رو توی رختخوابم توی اتاق هتل دیدم. انگار صبح شده بود و آفتاب از لابه‌لای پرده به داخل اتاق سرک می‌کشید.
دخترها هر کدوم توی خوابی عمیق فرو رفته بودن و آثار خستگی توی خواب هم از چهره‌هاشون مشخص بود.
گیج و منگ از جا بلند شدم. عطسه‌های پی‌درپی‌م باعث شد دخترها اعتراض کنن و من تند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانای من | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Mahla_Bagheri، Asal_Zinati، * رهــــــا * و 6 نفر دیگر

.Mahdieh

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
21/9/18
ارسال ها
659
امتیاز واکنش
9,877
امتیاز
263
سن
24
محل سکونت
⇇کره ی خاکی⇉
زمان حضور
7 روز 16 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
«برج ایفل که در زبان فرانسه «La Tour Eiffel» نامیده می‌شود، برجی فلزی است که در فضای سبز عمومی «Champ de Mars» در مجاورت رود سن «Seine» در پاریس بنا شده است.
نام برج ایفل از نام سازنده‌اش؛ گوستاو ایفل «Gustave Eiffel» گرفته شده است. این شخص در ساخت مجسمۀ آزادی آمریکا نیز همکاری داشت. گوستاو ایفل، یک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان لیانای من | مهدیه مومنی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Mahla_Bagheri، Asal_Zinati، * رهــــــا * و 6 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا