خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی بی هدف قدم از سرزمین مادری‌ات بیرون می‌گذاری و روانه‌ی جایی می‌شوی که هیچ دل بستگی به آن نداری، تازه معنای غربت را با پوست و گوشتت حس می‌کنی. بهشت موعودی که حمیدرضا وعده‌اش را به من داده بود برایم جهنمی بیش نبود. کاش هرگز قبول نمی‌کردم پا روی احساسم بگذارم و روانه سرزمین آفتاب شوم. لیلایی که می‌دیدم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و 3 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
از صدای فریادش بی اختیار سر در گریبان فرو بردم.
-یه ساله عروسی کردیم هنوز یه بچه نداریم. هرچی بیشتر تحملت می‌کنم پرروتر میشی! بدبخت ننم راست می‌گفت به زن جماعت نباید رو بدی!
نگاه خسته‌ام را به چشمان دریده‌اش دوختم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و 3 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
در را محکم بهم کوبیدم و تا چشمم به حمید رضا افتاد فریاد زدم:
-چه بلایی سرش آوردی کثافت آشغال؟
بی توجه به داد و فریادم مبل کناریش را نشانم داد و گفت:
-بیا بگیر بتمرگ ببینم. چه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و 3 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
دل وحشت زده در سـ ـينه من مي‌لرزيد
دست من ضربه به ديوار زندان كوبيد
آي همسايه زنداني من
ضربه‌ي دست مرا پاسخ گوي
ضربه دست مرا پاسخ نيست
تا به كي بايد تنها تنها
وندر اين زندان زيست
ضربه هر چند به ديوار فرو كوبيدم
پاسخي نشنيدم
سال ها رفت كه من
كرده‌ام با غم تنهايي خو
ديگر از پاسخ خود نوميدم
راستي هان
چه صدايي...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و 3 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
دریا برای من همیشه یادآور آرامش بود. گاهی ساعت‌ها کنار ساحل می‌ایستادم و به امواج پر افت و خیز آن خیره می‌شدم. طبق عادت روی نیمکت‌های کنار دریا نشستم و مشغول تماشای قایق ماهی‌گیران محلی شدم. نسیم ملایمی وزید و با خود بوی زهم دریا را یکسره وارد بینیم کرد. تلاطم عجیبی بر معده‌ام افتاد. دست سمت دهان بردم و تا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و 3 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
موهای فرفریم خیس و باران خورده به پیشانیم چسبیده بود. باران اشک‌هایم را از روی صورتم می‌شست و نفس‌های خسته‌ام در گلو می‌شکست. شلوارک کتانم چنان خیس شده بود که به پاهایم چسبیده بود. روی شن‌های ساحل کاماکورا زانو زدم و کف دستهایم را مقابل زانوهایم عمود کردم و سرم را بالا گرفتم و رو به دریا فریاد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و 3 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستم را از دست‌های مانی کشیدم و آن رابه سمت در خروجی نشانه گرفتم و فریاد زدم:
-برو بیرون مانی، دیگه هم هیچ وقت برنگرد. حالم از هرچی مردِ بهم می‌خوره!
با عجز نگاهم کرد.
-لیلا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
برگه آزمایش دستم بود و از بالای پل به رودخانه زیر پایم نگاه می‌کردم و اشک می‌ریختم. خدا من با این بچه، با این مهمان ناخوانده چه کنم؟ او را نمی‌خواستم. آسمان هم اگر به زمین می‌آمد من بچه‌ی دیگری که از خون حمیدرضا باشد نمی‌خواستم.
لیوان معجونی را که دست ساز ساره بود در میان انگشت‌های باریک و کشیده‌ام فشردم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
تاریکی و سکوت شب ترس عجیبی بر دلم انداخته بود. در خودم بیشتر مچاله شدم و سر کیانوش را روی پایم گذاشتم و کیاوش را محکم به خود چسباندم. به خودم نهیب زدم:
- از چی می‌ترسی لیلا؟ یعنی اینجا از پارک یاکوزه‌ها و اون شب و تنهاییت بدتره؟
بی اختیار سر تکان دادم و از لرزش دست‌هایم بغض کردم.
- آره، امشب از اون شب و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
آخرین لقمه نان و کیسه کوچک نمک را به دست زنی دادم که داشت کفش‌های کهنه و مشکی‌اش را از روی پا دری جلوی حرم برمی‌داشت به او نزدیک شدم و گفتم:
- بفرمایید لقمه‌ی نذریه!
سرش را که به سمت پاهایش خم کرده بود کمی به سمتم چرخاند و همان طور که نان و نمک را از دستم می گرفت جواب داد:
- قبول باشه خانم، تا نماز صبح...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا