- عضویت
- 18/8/18
- ارسال ها
- 133
- امتیاز واکنش
- 731
- امتیاز
- 213
- سن
- 26
- زمان حضور
- 1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
سيد كلاه سبز پارچهايش را روي سر كمي جلو و عقب كرد و گفت:
- حال بابات چطوره؟ كي از بيمارستان مرخص ميشه؟
تازه يادم آمد كه پدرم را در بيمارستان تنها گذاشتم و به اينجا آمدهام. اگر علي سر برسد و من آنجا نباشم باز شر به پا ميشود. چقدر خودخواهم كه حتي در اين شرايط هم فقط به خودم فكر ميكنم. سر تكان دادم.
-...
- حال بابات چطوره؟ كي از بيمارستان مرخص ميشه؟
تازه يادم آمد كه پدرم را در بيمارستان تنها گذاشتم و به اينجا آمدهام. اگر علي سر برسد و من آنجا نباشم باز شر به پا ميشود. چقدر خودخواهم كه حتي در اين شرايط هم فقط به خودم فكر ميكنم. سر تكان دادم.
-...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: