خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است. هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
سيد كلاه سبز پارچه‌ايش را روي سر كمي جلو و عقب كرد و گفت:
- حال بابات چطوره؟ كي از بيمارستان مرخص ميشه؟
تازه يادم آمد كه پدرم را در بيمارستان تنها گذاشتم و به اينجا آمده‌ام. اگر علي سر برسد و من آنجا نباشم باز شر به پا مي‌شود. چقدر خودخواهم كه حتي در اين شرايط هم فقط به خودم فكر مي‌كنم. سر تكان دادم.
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، SheRviN DoKhT و 3 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
"دیگه دیره واسه موندن دارم از پیش تو میرم
جدایی سهم دستامه که دستاتو نمی‌گیرم
تو این بارون تنهایی دارم میرم خداحافظ
شده این قصه تقدیرم چه دلگیرم خداحافظ
دیگه دیره واسه موندن دارم از پیش تو میرم
جدایی سهم دستامه که دستاتو نمی‌گیرم
دیگه دیره دارم میرم چقد این لحظه‌ها سخته
جدایی از تو کابوسه شبیه مرگ بی وقته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، SheRviN DoKhT و 3 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
آستین پیراهن حمید را گرفتم و ملتمسانه پرسیدم:
-حمید چی شده؟
لباسش را از دستم بیرون کشید و با اخم گفت:
-هیچی نشده، برو شامت رو بخور. من یه نوک پا میرم پیش علی و برمی‌گردم.
خودم را جلوی راهش انداختم و التماسش کردم.
-حمید مرگ من بگو برای امید اتفاقی افتاده؟
با دست به عقب هلم داد و همان طور که چپ چپ به مادرم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، SheRviN DoKhT و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
فنجان قهوه را روي نعلبكي برگرداندم. ورق‌هاي پاسور را يكي يكي كنار هم شبيه نعل اسب چيدم. از زير چشم به چشم‌هاي بادامي و نگران ساغر خيره شدم.
-يكي جادوت كرده؟
لـ*ـبش را گاز گرفت و پرسيد:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، SheRviN DoKhT و 3 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
پا روی اولین پله منتهی به پشت بام گذاشتم تا هرچه زودتر به اتاقم پناه ببرم و بغضم را روی بالشم خالی کنم. علی بلند و به طرز خاصی نامم را صدا زد. کنار حمید جلوی در ورودی ایستاده بود و دست به سـ*ـینه زده بود. به ساعت مچی‌اش اشاره کرد و پرسید:
-الان ساعت چنده نکبت؟
حوصله دعوا و مرافعه نداشتم. تمام وجودم در آتش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، SheRviN DoKhT و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
پاشنه كتاني‌هاي زهوار در رفته‌ام را ور كشيدم و گاز محكمي به لقمه نان و پنيري كه در دستم بود زدم. همين كه خواستم در را پشت سرم ببندم مادر از ته اتاق با صداي بلند گفت:
-ليلا باز نري شر درست كني ها.... يك راست برو سالن، مسابقه‌ت هم كه تموم شد سرت رو بنداز پايين و مثل بچه آدم بيا خونه!
لـ*ـب و لوچه آويزانم را جمع...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، SheRviN DoKhT و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
-واي اميد اين موتور مال خودته؟
خنده مليحي كرد.
-بله كه مال خودمه، ايني كه مي‌بيني رخش اميد آقاست!
روي زين و تركش با هيجان دست كشيدم.
-چقدر باحاله اميد، مباركت باشه!
كلاه كاسکتي كه دستش بود به سمتم گرفت و گفت:
-بپر بالا بريم ي دور بزنيم ببين چطوره؟
-ديوونه شدي مگه؟ همين يه كارم مونده كه با موتو راه بيفتيم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، SheRviN DoKhT و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمانم پر از شك بود. حتي يادآوري آن خاطرات هم پس از گذشت اين همه سال قلبم را چنان مي‌فشرد كه نمي‌توانستم مانع از ريختن اشك‌هايم شوم. آهو دستي روي سرم كشيد و سرم را به سينه‌اش چسباند.
-ليلا جون، يه كم آروم باش. مي‌خواي برات آب خنك بيارم؟
آب بينيم را بالا كشيدم.
-درد كمي نيست آهو، من ديدمش كه پشت درخت‌هاي...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، SheRviN DoKhT و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
برگشتم تا مشت گره کرده‌ام را نثار کاپوت ماشینش کنم که چشمم به اتومبیل حاج یوسف افتاد که امید پشت رل آن نشسته بود و بوغ می‌زد. دلم لرزید بی اختیار پایم سمت ماشین رفت. شیشه سمت شاگرد را پایین کشید و سرم را از شیشه داخل بردم.
-سلام، تو از کجا می‌دونستی من اینجام؟
در را باز کرد و گفت:
-بیا بالا تا کسی ندیده،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، SheRviN DoKhT و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
26
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
كلافه گوشي تلفن را روي آن كوبيدم. آهو مشغول رنگ كردن موهاي مشتري بود كه نگاهي زير چشمي به من انداخت و لـ*ـب پايينش را به زير دندان گرفت. دستي به صورتم كشيدم و سرم را روي ميز شيشه‌اي مديريت گذاشتم كه صداي ‌آهو بلند شد.
-ليلا جان لطفا به خانم كمك كن تا زير كلاه سشوار بشينه.
داشت براي شستن دست‌هايش مي‌رفت كه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، bawhar و 4 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا