خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
25
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوباره دروغ گفتم. آسمان ریسمان بافتم و تا آن جا که می‌شد، با احساس یک دختر بازی کردم و دروغ ها و توهماتی را که زاده ذهنم بود، در زرورقی رنگین پیچاندم و به خوردش دادم. بی شک از این به بعد ماهی یک بار برای گرفتن فال قهوه به نزدم خواهد آمد. نه تنها خودش بلکه تمام اطرافیان زود باورش هم مشتری ثابتم خواهند شد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و 2 نفر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
25
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
ورق های پاسور روی زمین را با دست بهم ریختم و پا به فرار گذاشتم. چنان جیغ بنفشی کشیدم که گوش خودم سوت کشید. مانی دور تا دور خانه را دنبالم دوید. چنان محکم مرا در بـ*ـغل گرفته بود و دستش را روی دهانم فشار می‌داد که برای نجاتم از آن وضعیت تنها راه چاره همان گاز گرفتن کف دستش بود و بس. مانی فورا خودش را عقب کشید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
25
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
علي خودش را از ميان جمعيتي كه براي سوا كردن آنها جمع شده بودند بيرون كشيد و به اميد نزديك شد و خواست تا مشت گره خورده اش را حواله اميد كند كه او ساعدش را بين زمين و هوا محكم با دست گرفت و فرياد زد:
- علي آقا دنيا هنوز انقدر هركي به هركي نشده كه دست روي رفيقت بلند كني!
يكي از پسرهاي محله با سينه اش، عليِ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
25
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
تمام بدنم درد مي‌كرد و جايي در تنم باقي نمانده بود كه آثار كبودي و كوفتگي نداشته باشد. يك روز كامل در آن انباري نمور و تاريك زنداني شده بودم و همان جا روي زمين خوابم برده بود. با زحمت از جا بلند شدم و لامپ بالاي سرم را روشن كردم. به محض روشن شدن لامپ سوسكي با سرعت از كنار پايم گريخت و به زير كارتن‌هايي كه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
25
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلهره عجيبي داشتم. روي تخته سنگي كنار جوي آب كوچه باغ نشستم و نگاهي به ساعت مچي‌ام انداختم. مطمئن بودم كه اميد حتما طبق عادت هر روزه سري به كوچه باغ خواهد زد. كمر خم كردم و نگاهي به سر كوچه كه با انبوهي از درختان پوشيده شده بود انداختم. به جز صداي شُرُشر آبي كه از موتورخانه به جوهاي پهن منتهي به باغ‌ها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
25
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
سمت انباري رفتم و زري در را به رويم قفل زد. نگاه مظلومانه اميد از خاطرم نمي‌رفت و با يادآوري‌اش قلبم پاره پاره مي‌شد. پهلويم به خاطر مشت و لگدهايي كه از علي خورده بودم بد جوري درد مي‌كرد. با وجود اينكه بسيار گريسته بودم اما هنوز چيزي مثل يك بغض كهنه راه گلويم را بسته بود. ديروز اميد با آنكه مي‌توانست از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
25
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
از صدای هوار مادرم دستم را روی گوشم گذاشتم و گوشه آشپزخانه روی زانو چنبرک زدم و در خودم مچاله شدم.
- غلط کردی تو که بالای حرف علی حرف بزنی، من بابات نیستم که کلاه بی غیرتی بذارم سرم. خیر سرم دو رکعت نماز می‌خونم، جلسه قرآن میرم، همینم مونده که در و همسایه بگن به جا این کارا برو دخترت رو جمع کن!
نگاه تندی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
25
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
از نگاه‌های چندش آور و خنده‌های ساختگی و مسخره پری خانم که اعصابم را علاقه‌مند می‌کرد کلافه شده بودم. غلام با آن کت و شلوار سفیدش درست رو به رویم چهار زانو نشسته بود و چشم از من برنمی‌داشت. ملیحه هم با آنکه شکمش بزرگ شده بود و حتما ماه‌های آخر بارداری‌اش را سپری می‌کرد ساکت بود و فقط گاهی در تایید صحبت دیگران...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
25
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
پشت در اتاق سي سي يو با چشمان گريان و مضطرب ايستاده بودم و دعا مي‌كردم تا دكتر خبر سلامت پدرم را به ما بدهد. علي روي نيمكت فلزي سالن انتظار نشسته بود و پا روي پا انداخته بود و با پا روي زمين ضرب گرفته بود. مادرم اشكش را با گوشه چادرش پاك كرد و سراسيمه سمت دكتر سفيد پوشي كه از اتاق سي سي يو بيرون آمد دويد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، نگین نوروزی و یک کاربر دیگر

maryamalikhani

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/18
ارسال ها
133
امتیاز واکنش
731
امتیاز
213
سن
25
زمان حضور
1 ساعت 0 دقیقه
نویسنده این موضوع
حاج یوسف حبه قند درشتی را گوشه دهانش گذاشت و همان طور که با سر و صدا آن را می‌جوید جرعه‌ای از چایش را سر کشید و گفت:
- چاییت رو بخور تا با هم بریم پیش سید، توکل به خدا تا ببینیم اوستا کریم چی می‌خواد.
لبخند رضایت آمیز بر لبانم نشست.
- خدا خیرت بده حاجی!
در بزرگ و آبی رنگ مسجد باز بود و سید در کتابخانه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سراب رد پای تو | مریم علیخانی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، The unborn، SheRviN DoKhT و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا