- عضویت
- 25/7/18
- ارسال ها
- 340
- امتیاز واکنش
- 4,866
- امتیاز
- 228
- سن
- 26
- محل سکونت
- ساری
- زمان حضور
- 6 روز 14 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
لیام نفس عمیقی کشیده و مشتش را به در اتاقش کوبید. نارسیسا با صدای آرامی گفت:
- بیا تو.
لیام بیتردید دستگیرهی در را چرخانده و وارد اتاق نارسیسا شد. نارسیسا نیم نگاهی به او انداخت و گفت:
- چه کمکی میتونم بهتون بکنم فرمانده؟
لیام نگاهی به سر تا پای او انداخت. برخلاف همیشه با صدای...
- بیا تو.
لیام بیتردید دستگیرهی در را چرخانده و وارد اتاق نارسیسا شد. نارسیسا نیم نگاهی به او انداخت و گفت:
- چه کمکی میتونم بهتون بکنم فرمانده؟
لیام نگاهی به سر تا پای او انداخت. برخلاف همیشه با صدای...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com