- عضویت
- 25/7/18
- ارسال ها
- 340
- امتیاز واکنش
- 4,866
- امتیاز
- 228
- سن
- 26
- محل سکونت
- ساری
- زمان حضور
- 6 روز 14 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
پرنسس!
با شنیدن صدای متعجب یک مرد، با سرعت سرش را بلند کرده و چشمهایش به دو گوی آبی درخشان خیره ماند. با دیدن شخص مقابلش با حیرت و ناباوری زمزمه کرد:
-جاناتان!
شک نداشت که خودش است. چهرهاش همان شکلی بود که ساعتی پیش در خاطراتش دیده بود. تنها تغییرش، موها و ریش نقره فامش بود و صورتش...
با شنیدن صدای متعجب یک مرد، با سرعت سرش را بلند کرده و چشمهایش به دو گوی آبی درخشان خیره ماند. با دیدن شخص مقابلش با حیرت و ناباوری زمزمه کرد:
-جاناتان!
شک نداشت که خودش است. چهرهاش همان شکلی بود که ساعتی پیش در خاطراتش دیده بود. تنها تغییرش، موها و ریش نقره فامش بود و صورتش...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان لیانا | Zahra Bagheri کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com