خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کودکانه

  1. سیده کوثر موسوی

    شعر کودکانه ماه و ماهی

    ماهی تو خواب خوش بود خواب ستاره می دید زیر لحاف آبیش یواش یواش می خندید ستاره ای رو ابرا نگاش به ماهی افتاد اومد اومد پایین تر تو حوض آبی افتاد ماهی بیدار شد از خواب برق ستاره رو دید دمش رو هی تکون داد این ور و اون ور پرید شاعر : شکوه قاسم نیا منبع :نی نی یاری
  2. سیده کوثر موسوی

    لالایی قصر مروارید

    حصیر گرم گهواره به نرمی در برت داره چشای خسته ازخوابه چو عکس ماه تو آبه لالایی کودک خوبم برایت قصه می گویم لالایی قصه از دریاست که رویش قایقی پیداست هلالی شکله و سیمین می ره بالا میاد پایین ته قایق پر از نوره یه مروارید ته توره صدف می لغزه و بی تاب می افته تو دل گرداب یه ماهی هم...
  3. سیده کوثر موسوی

    شعر کودکانه مورچه

    مورم و دانه می برم دانه به لانه می برم شش پا و دو شاخک دارم صحرا می رم دون می آرم اینجا می رم اونجا می رم پایین میام بالا میرم تنهایی سخته کار من سنگینه خیلی بار من جمع می شویم با مورچه ها صف می کشیم تو باغچه ها دنبال هم مثل قطار با هم می ریم دنبال کار کار می کنیم کار می کنیم گندمو...
  4. سیده کوثر موسوی

    شعر کودکانه ابر

    ابر ابر ابر ابر اومد كدوم ابر اونكه در آسمون مي ريزه اشك چشماش رو پشت بوم خونه كدوم بام بامي كه ناودون داره خيس ميشه وقتي بارون از آسمون مي باره كدوم كدوم آسمون اون كه به باغ و باغچه آفتاب ميده وقتي كه ابري ميشه به غنچه ها اب ميده وقتي كه ابري ميشه به غنچه ها اب ميده دلش ميخواد...
  5. سیده کوثر موسوی

    شعر کودکانه باز نوروز

    باز نوروز آمده تازگی، در شهر ما با خودش آورده او باغی از پروانه ها صورتش مانند گل خوشگل است و رنگ رنگ در نگاهش دارد او قاصدک هایی قشنگ کرده بر تن، پیرهن از حریر سبزه ها عطر او پر کرده است آسمان کوچه را با همه مثل نسیم مهربانی می کند پا به پای بچه ها شادمانی می کند شاعر : احمد...
  6. سیده کوثر موسوی

    شعر کودکانه در نقش همبازی

    خورشید خانم درآمد سلام کنان برآمد ای کودکان خوشرو باز وقت بازی آمد خورشید خانم طلوع کرد آفتاب کرد و آفتاب کرد فریاد زد بچه ها هنگام شادی آمد آمد با ما به بازی در نقش یک همبازی آفتاب کرد و آفتاب کرد برف و یخها رو آب کرد منبع :نی نی یاری
  7. سیده کوثر موسوی

    شعر کودکانه حمومک حوضچه داره

    حمومک حوضچه داره بشین و پاشو خنده داره بلبلک چهچهه داره بشین و پاشو خنده داره مرغک جوجه داره بشین و پاشو خنده داره ببعی دنبه داره بشین و پاشو خنده داره چوپان گله داره بشین و پاشو خنده داره شیر و ماست کره داره بشین و پاشو خنده داره قصه گو قصه داره بشین و پاشو خنده داره شاعر : ژیلا...
  8. سیده کوثر موسوی

    شعر کودکانه تنبلی

    گل همه رنگش خوبه بچه زرنگش خوبه تو یک کتاب نوشته تنبلی خیلی زشته تنبل همیشه خوابه جاش توی رختخوابه وقتی خروس می خونه بچه خوب می دونه باید بلند شه از خواب بخنده مثل آفتاب مثل گلا وابشه تمیز و زیبا بشه منبع:نی نی یار
  9. سیده کوثر موسوی

    شعر کودکانه ماشین

    شعر کودکانه فارسی ماشین را که مناسب بچه های پیش دبستان و مهد کودک است، در ادامه ببینید: یه دسته ماشین قشنگ ریز و د رشت و رنگارنگ تو خیابون میان و میرن بعضی مسافر میگیرن *** شعر کودکان ترمز دارن ، دنده دارن آقای راننده دارن این سواری ، اون مینی بـ*ـو*س هر دو قشنگ ، مثل گلن *** شعر برای کودکان آقای...
  10. M O B I N A

    داستان شاهزاده‌و قورباقه

    کتاب کودک شاهزاده و قورباغه کتاب کودک شاهزاده و قورباغه اثر برادران گریم در ۲۸ صفحه نوشته شده است، که در لیست قدیمی ترین و رویایی ترین کتاب های کودک قرار دارد. کتاب کودک شاهزاده و قورباغه از آن دسته از کتاب قصه هایی است که مخاطبان بسیاری را مجذوب خود کرده است. داستان این قصه براستی که شنیدنی و...
  11. M O B I N A

    داستان شاهزاده‌و گدا

    داستان شاهزاده و گدا تام کانتی همراه پدر دزد و مادر گدایش در اوفال کورت در جنوب شهر لندن زندگی می کرد. او به دزدی تن نمی داد. برای همین هر شب کتک مفصلی می خورد و گرسنه به رختخواب می رفت. روزی تام پرسه زنان به قصر وست مینیستر رسید.. از پشت میله های طلایی قصر، شاهزاده ادوارد را دید که لباس قشنگی...
  12. سیده کوثر موسوی

    ۱۰شعر کودکانه در مورد روز دانش آموز

    شعر زیبا به مناسبت ۱۳ آبان و روز دانش آموز تو آن ماه فروزانی محصل / تو آن جوایا ی عرفانی محصل به دنیایی که تاریک است ازجهل / همان خــورشیدتابانی محصل بخوان قرآن کلام حـــی داور / یقین حافظ به قـرآنی محصل همه فکــرت بود آینده سازی / تو از آینده ســـازانی محصل کلاس و مـدرسه خرم زبویت / گلی و...
  13. سیده کوثر موسوی

    شعرهای کودکانه در مورد معلم

    شهر کودکانه در مورد معلم تو دفتر نقاشی عکس یه گل کشیدم گلی از اون قشنگ تر دور و برم ندیدم روی گل قشنگم اسم تو را گذاشتم اسمی از اون قشنگ تر واسش سراغ نداشتم اسم تو را معلم تو را که مهربانی در باغ علم و ایمان همیشه باغبانی ******* منبع: آرگا
  14. سیده کوثر موسوی

    ۱۰ شعر کودکانه در مورد شروع مدرسه و ماه مهر

    ده شعر کودکانه درباره شروع مدرس مناسب روزهای مهرماه و به مناسبت بارگشایی مدارس مدرسه ها وا شده، همهمه پرپا شده شعر کودکانه درباره شروع مدرس مدرسه ها وا شده، همهمه برپا شده با حضور بچه ها مدرسه زیبا شده چه شادی و چه شوری، چه جشنی و سروری چه ماه قرص مهری، چه پرتوی چه نوری مدرسه ها وا شده،...
  15. سیده کوثر موسوی

    شعر چراغ راهنمایی

    دویدم و دویدم سر چهار راه رسیدم سه تا چراغ و دیدم یکی از چشماش سبز بود یکی از چشماش زرد بود یکی از چشماش سرخ بود از قرمزش ترسیدم از ترس به خود لرزیدم زرد که شد نمایان رفتم لـ*ـب خیابان چراغ سبز و دیدم از خوشحالی خندیدم آی خنده خنده خنده فریاد نزن راننده آی خنده خنده خنده هی بوق نزن...
  16. Ghazaleh.A

    داستان های کوتاه کودکانه

    داستان کوتاه کودکانه مرغ پر قرمزی روزی روزگاری مرغی در یک مزرعه زنگی میکرد که بخاطر پرهای قرمزش همه او را پر قرمزی صدا میکردند. روزی پر قرمزی در مزرعه در حال گشت و گذار و دانه خوردن بود که روباهی او را دید و آب از دهانش به راه افتاد. سریع به خانه رفت و به همسرش گفت قابلمه را پر از آب کند و روی...
  17. DIANA_Z

    چند داستان کوتاه برای بچه ها

    قصه دو دوست و خرس بزرگ دو دوست در جاده‌ای با هم قدم می‌زدند. کناره‌های جاده را درخت‌های بلند پوشانده بود. ناگهان خرسی بزرگ و قهوه‌ای بیرون آمد و به دنبال آن‌ها دوید. یکی از آن دو مرد که همراه خودش طناب داشت، زود دوید، طناب را به شاخه درخت انداخت و بالای درخت رفت. خرس نمی‌توانست مرد را بگیرد،...
  18. DIANA_Z

    داستان کودکانه اسب شاخ دار

    روزی روزگاری توی یه دشت بزرگ و سرسبز یه عده اسب زندگی می‌کردند. اونا همه جا با هم می‌رفتند و همیشه پیش هم بودند. روزا می‌رفتند از دشت‌های سرسبز علف می‌خوردند و از چشمه خنکی که داشتن آب می‌خوردند. بچه‌ها باهم می‌دویدند و بازی می‌کردند. بین این اسب‌ها یه کره اسب خوشگل هم بود که یه فرقی با اسب‌های...
  19. DIANA_Z

    داستان کودکانه کلاغ سفید

    يكي بود يكي نبود غير از خدا هيچكس نبود لانه ي آقا كلاغه و خانم كلاغه توي دهكده ي كلاغها روي يك درخت سپیدار بود. آنها سه تا بچه داشتند. اسم بچه هايشان سياه پر ، نوك سياه و مشكي بود. وقتي بچه ها كمي بزرگ شدند، آقا و خانم كلاغ به آنها پرواز كردن ياد دادند. بچه كلاغها هر روز از لانه بيرون مي آمدند و...
  20. DIANA_Z

    داستان کودکانه همسایه کوچولو

    در کنار یک جنگل زیبا و قشنگ درخت بزرگی زندگی می کرد که شاخه های بلندش را به زیبایی پخش کرده بود. مردمی که به جنگل می آمدند برای فرار از گرمای بسیار شدید خورشید به سایه خنک این درخت پناه می بردند. حتی تعداد بسیار زیادی از پرندگان و موجودات کوچک هم در شاخه های آن زندگی می کردند. در پای درخت گیاه...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا