خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

قصه

  1. سیده کوثر موسوی

    قصه روباه روستایی

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره گول خوردن قصه شب “روباه روستایی”: شبی روباهی در دشتی سبز روی خرمنی از کاه خوابیده بود. رودخانه ای از میان این دشت می گذشت و دشت را سیراب می کرد. آن شب روباه خیلی خوب خوابید، اما وقتی بیدار شد، دید شب قبل باران زیادی باریده و آب رودخانه بالا آمده است. آب رودخانه...
  2. سیده کوثر موسوی

    قصه زیر نور ماه

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره نترسیدن قصه شب “زیر نور ماه” : شبنم کتاب و دفترش را جمع کرد. خسته شده بود. دلش می خواست کمی بازی کند. به سراغ اساب بازی هایش رفت. برس سیمی مادرش را برداشت و با آن موهای عروسکش را شانه کرد. بعد با عروسکش به پشت پنجره رفت. از پشت پنجره، درخت انار توی حیاط را به...
  3. سیده کوثر موسوی

    قصه دو جزیره

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره جنگ کردن قصه شب”دو جزیره”: در روزگاران پیش وسط دریا دو جزیره وجود داشت که حالا هیچکس در آنها زندگی نمی کند. یکی از آنها شرقی و دیگری غربی نام داشت. جزیره غربی پر از کوه و صخره بود. و بر عکس جزیره شرقی کوچک و صاف بود و حتی یک تپه هم در آن دیده نمی شد. سال های قبل...
  4. سیده کوثر موسوی

    قصه پرنده توی ساعت

    قصه ای آموزنده و کودکانه درباره اجازه گرفتن قصه شب”پرنده توی ساعت”:اگر شما هم خاله نصرت را ببینید، از او خوشتان می آید. خاله نصرت، خانم پیری است که تنها زندگی می کند. خانه اش به مدرسه ما خیلی نزدیک است. من خیلی دوستش دارم. هر روز عصر، وقتی از مدرسه برمی گردم به خانه خاله نصرت میروم. کمی پیش او...
  5. سیده کوثر موسوی

    قصه خونه جدید آقا جغده

    یک روز قشنگ آفتابی در جنگل بود. صدایی از بالای درخت می آید . یعنی چه شده است؟ آقا جغده به خانه جدیدش نقل و مکان کرده بود و مشغول باز کردن جعبه های اسبابش بود. آقا جغده فکر می کرد که کلاهک آباژورش را کجا گذاشته است؟ قصه خونه جدید آقا جغده آقا جغده اسبابش را از جعبه بیرون می آورد تا آنها را سر...
  6. سیده کوثر موسوی

    قصه پری کوچولو و پادشاه

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره راستگویی یکی بود یکی نبود. در یک جنگل دور، در یک قصر قدیمی پادشاهی ظالم و ستم کار با خدمتکاران و سردارانش زندگی می کرد.او فاتح کشورهای بسیار در طول سال های طولانی بود. پادشاه داستان ما در یکی از جنگ هایی که پیروز شده بود دختر خانم کوچولویی را بخاطر زیبایی و زبان...
  7. سیده کوثر موسوی

    قصه برف بازی خرگوش در برف

    قصه برف بازی خرگوش در برف : روزی خرگوش کوچولو از خواب بیدار شد و به طرف پنجره دوید. برف همه چیز را سفید کرده بود. خانم خرگوش گفت: « اگر می روی بازی کنی، لباس گرم بپوش.» خرگوش کوچولو کلاه قرمزش را برداشت. شال گردن پشمی و دستکش های بدون انگشتش را برداشت و چکمه های گرم و قرمزش را هم به پا کرد...
  8. سیده کوثر موسوی

    قصه مرد کیسه کهنه

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره باهوش بودن رومانی یکی از کشورهای اروپایی است. پایتخت این کشور بخارست است. مردم آن سفیدپوست و از تیره‌ های رومانیایی، مجاری، ژرمن و… هستند. مردم آن مسیحی، ارتدوکس و کاتولیک‌ اند. زبان‌ های رایج نیز رومانیایی و مجاری است. قصه شب “مرد کیسه کهنه”: مردی به نام آنیس...
  9. سیده کوثر موسوی

    قصه دلیر پادشاه

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره شجاعت در روزگاران قدیم پادشاهی بود که صاحب فرزند نمی شد. روزی درویشی به در قصر پادشاه آمد و شروع به آواز خواندن کرد. شاه به وزیر گفت: « هرچه می خواهد به او بدهید.» وزیر از درویش پرسید: « تو چه می خواهی؟» درویش گفت: « من با پادشاه کار دارم.» وزیر پادشاه را صدا...
  10. سیده کوثر موسوی

    قصه اژدرمار عجیب

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره شجاعت آفریقای جنوبی کشوری است که در قاره آفریقا قرار گرفته است. اکثریت مردم آن سیاهپوست هستند و از نژادهای بانتو، سفید، دو رگه و آسیایی هستند. پایتخت این کشور شهرهای پرتوریا و کیپ تاون هستند. قصه زیر از آفریقای جنوبی است. قصه شب”اژدرمار عجیب”: یکی بود یکی نبود...
  11. سیده کوثر موسوی

    قصه مگر آدم برفی هم می تواند راه برود ؟

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره گول خوردن قصه مگر آدم برفی هم می تواند راه برود : صبح بود. طاهره از خواب بیدار شد. از پنجره اتاق به بیرون نگاهر کرد. برف باریده بود. همه جا را سفید کرده بود. درخت هایی که توی زمین جلو خانه آنها بودند، سفید پوش شده بودند. روی زمین، روی بام ها، همه جا سفید بود...
  12. سیده کوثر موسوی

    قصه بهمن ماه

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره ماه بهمن بهمن ماه یکی از پسران خورشید خانم بود. یکی از دوازده فرزندان او. خورشید خانم بهمن ماه را خیلی دوست داشت. گاهی روزها و شب ها به او نگاه می کرد. و از فکر و رویا هایی که از سر بهمن به هوا بلند می شد، لـ*ـذت می برد. بهمن بهمن یک رویا پرداز بود. خیال های...
  13. سیده کوثر موسوی

    قصه مادربزرگ عنکبوت

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره قوی بودن اسکیموها مردمانی هستند که در قطب شمال زندگی می کنند. قطب شمال منطقه سردسیری است که زمستان های طولانی و پر برف دارد. در فصل زمستان در قطب شمال تمام روزها تاریک است و برعکس در فصل تابستان همه جا روشن است و خورسید غروب نمی کند. قصه شب”مادربزرگ عنکبوت”: در...
  14. سیده کوثر موسوی

    قصه ۱۵۰ روپیه

    پاکستان کشوری در آسیا است. بیشتر مردم آن مسلمان هستند. زبان مردم پاکستان اردو و انگلیسی و واحد آن روپیه است. سرزمین پاکستان در حدود پنجاه سال پیش از کشور هندوستان جداشد و اعلام استقلال کرد. قصه شب “۱۵۰ روپیه”: مردی بود به اسم بدر که در یکی از روستاها با زن و فرزندانش زندگی می‌ کرد. بدر یک کفاش...
  15. سیده کوثر موسوی

    قصه موش صحرایی

    قصه ای کودکانه و آموزنده درباره خانواده قصه شب “موش صحرایی”: یک بچه موش صحرایی بود که با خانواده‌اش زیر یک درخت لانه داشت. او چندتای خواهر و برادر داشت. پدر و مادرش هم بودند. موش کوچولو از همه بزرگ‌ تر بود و دلش می‌ خواست خیلی کارها را به تنهایی انجام بدهد. اما هر جا می‌ رفت و یا هر کاری می‌...
  16. Kilwa

    مرغ طلایی

    داستان مرغ طلایی روزی روزگاری در یک دهکده، یک کشاورز و همسرش زندگی می کردند. آنها بسیار فقیر بودند و چیزی جز یک مزرعه کوچک که در آن سبزیجات پرورش می دادند نداشتند. کشاورز هر بار که سبزیجات مزرعه ی خود را می فروخت مقداری از پول آن را پس انداز می کرد تا اینکه سرانجام پول کافی برای خرید یک مرغ جمع...
  17. Kilwa

    شیر احمق

    . شیر احمق داخل یک جنگل، یک شیر زندگی می‌کرد. شیر قصه ما پیر شده بود و نمی‌تونست سریع بدوه. هر روزی که می‌گذشت برای شکار کردن سخت تر می‌شد. یک روز شیر وارد جنگل شد تا غذا پیدا کنه و به یک غار رسید. آروم به غار نزدیک شد و یک بویی از داخل غاز به مشامش خورد. وارد غار شد اما چیزی داخلش نبود. با...
  18. Kilwa

    خانواده کبوتر

    ۳. خانواده‌ی کبوتر یکی بود یکی نبود. توی جنگل‌های شمال ایران کنار یک رودخانه درخت بزرگی قرار داشت که کبوتر پدر و کبوتر مادری با جوجه‌هایشان روی آن درخت زندگی می‌کردند. هر چه جوجه‌ها بزرگتر می‌شدند به غذای بیشتری نیاز داشتند برای همین کبوتر مادر و پدر با هم به دنبال غذا رفتند. یک روز که جوجه‌ها...
  19. Kilwa

    مرغ پر قرمزی

    داستان مرغ پر قرمزی روزی روزگاری مرغی در یک مزرعه زنگی میکرد که بخاطر پرهای قرمزش همه او را پر قرمزی صدا میکردند. روزی پر قرمزی در مزرعه در حال گشت و گذار و دانه خوردن بود که روباهی او را دید و آب از دهانش به راه افتاد. سریع به خانه رفت و به همسرش گفت قابلمه را پر از آب کند و روی گاز بگذارد...
  20. Kilwa

    خانواده میمون کوچولو

    خانواده‌ی میمون کوچولو توی یک جنگل سبز حیوانات زیادی زندگی می‌کردند. یکی از این روزا میمون کوچولوی قصه‌ی ما تک و تنها به جنگل سبز آمد. او هیچ کسی را نداشت. آدم‌ها پدر و مادرش را شکار کرده و به باغ وحش برده بودند. اما میمون کوچولو از دست آن‌ها فرار کرده بود. میمون کوچولوی قصه‌ی ما بسیار غمگین و...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا