رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
به آلبوم عکاسی FaTeMeH QaSeMi خوش اومدید.
یه حرف کوچولو::shyb:
دوستهای عزیزم!
من عکاس خوبی نیستم؛ امّا تلاشم رو میکنم؛ با گرفتن عکسهای زیبا، حس خوبی رو بهتون منتقل کنم!:g11b:
*توجه!توجه!!
این تاپیک اختصاصی انجمن رمان98 بوده و هرگونه کپی از آن پیگرد به همراه خواهد داشت!
*_اسپم ندهید_*
به نام پروردگار قلم، نوشتن را آغاز میکنم!
نام رمان: تداعی تردید
نویسنده: FaTeMeH QaSeMi (چهرزاد) کاربر انجمن رمان ۹۸
ناظر: Mahla_Bagheri
ژانر: عاشقانه
خلاصه: نمیدانستم چه میخواهم. سایهی وهمناک تردید، روی آشیانهام افتاده بود، و بوم بر بام خانهام هردم و هردم آواز سر میداد. دو راهی سختی...
به نام خدایی که در این جهان، تنها امیدم اوست!
نام اثر: آفریدهای مهجور
نویسنده: فاطمه قاسمی(چهرزاد)
ژانر : تراژدی، اجتماعی
مقدمه:
دیدم که بینما خطی کشیده شد. خطی ظریف امّا، کشنده و طولانی!
گفتند این خط تنها دارایی فقیر است. ماهم که وارثان اجباری!
بسم تعالی
درود
این تاپیک جهت مصاحبه اختصاصی با مدیر تالار گردشگردی ایران FaTeMeH QaSeMi عزیز میباشد.
لطفا تا پایان مصاحبه، اسپمی در تاپیک ارسال نکنید.
سرپرست بخش فرهنگ و ادب
بسم الله الرحمن الرحیم
نام رمان: جایی میان رویایم
نویسنده: فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان ۹۸
ناظر: *ELNAZ*
ژانر: عاشقانه، فانتزی
خلاصه:
شبهایم تاریک بود و تار. کابوسهایم جانگداز بود و وهمناک. ز خواب، چو کودک مشتاق بازی واهمه داشتم. روزهایم گرچه روشن بود؛ اما چو کابوسهای شبانه مرا به لرزیدن...
"به نام خدا"
ترجمه ی انگلیسی دلنوشته : گمشده جان!
به قلم: فاطمه قاسمی
ترجمه شده توسط: Kameliaparsa
کاربر انجمن رمان ۹۸
***
"لازم به ذکر است بعضی از کلمات دلنوشته و لحن آن را اگر بخواهیم مستقیما به زبان انگلیسی ترجمه کنیم معنا و مفهوم خود را از دست خواهند داد. به ناچار بعضی از کلمات با کلمات...
نام دلنوشته: پیدای پنهان
نام نویسنده : فاطمه قاسمی
خلاصه :
بعضی اوقات، گریه پابرهنه وسط خندههایت میپرد و همه چیز را برملا میکند.
درست همان لحظه که در خوشیها غرقی، لبخند روی لـ*ـبت، چون غنچهای که در خزان رویده، به یک باره میخشکد.
همان وقتی که صدای قهقههات گوش دنیا را کر میکند؛ چیزی در...
به نام خداوندی که عشقی گمشده را در دلم نهاد!
نام اثر: گمشده جان
نویسنده: FaTeMeH QaSeMi
مقدمه:
گمشده جان!
مروری کن به خاطرهای کهنه،که وادارات میدارد به تنهایی!
زمزمه کن، حرف به حرف نامههایم را، شاید مرا شبی به یاد آری!
نگاهم کن که آمادهام، اظهار کنم به پشیمانی!
آمادهام بگویم، نمیشود،...
بسم الله الرحمان الرحیم
نام نویسنده: فاطمه قاسمی
نام اثر: یادت هست؟
یادش بهخیر، انگار همین دیروز بود.
هنوز بوی اسفند به مشامم میرسد و؛ چشمهایم گویا قرآن را میبینند.
هنوز لباس کوچک سبز رنگم را به یاد دارم.
واینک اولین کیف مدرسهام که همرنگ نارنج بود؛ اندازهام نیست.
مقنعهی سفید رنگم، باموهای...
بسم الله الرحمان الرحیم
نام رمان : نسیان وصال
نام نویسنده : فاطمه قاسمی
نام ناظر: Maryam Sadeghi
ژانر:جنایی-مافیایی
سطح: اختصاصی
خلاصه :
بی تقصیر است؛ و دور از عزیزانش!
مقصر نبود؛ و نباید به جای دیگری مجازات میشد. من هم مقصر نبودم؛ اما اتفاقی بود که افتاده بود. باید تلاشم را میکردم و بلند...
اسم رمان :فرود کوپیدو
نویسنده : فاطمه قاسمی
ژانر : عاشقانه
لینک : در حال تایپ - رمان فرود کوپیدو | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان ٩۸
خلاصه: اتفاق افتاد...
همان چیزی که هیچوقت فکرش را هم نمیکردم! خیلی ها را برای عشق در وجودشان به سخره گرفته بودم...
و حالا انگار سرنوشت قصد داشت باعاشق کردنم، مرا...
بسم الله الرحمن الرحیم
نام اثر : پیدای پنهان
نام نویسنده : فاطمه قاسمی
بعضی اوقات، گریه پابرهنه وسط خندههایت میپرد و همه چیز را برملا میکند.
درست همان لحظه که در خوشیها غرقی، لبخند روی لـ*ـبت، چون غنچهای که در خزان رویده، به یک باره میخشکد.
همان وقتی که صدای قهقههات گوش دنیا را کر...
بسم الله الرحمان الرحیم
نام اثر : حرفی نیست
نویسنده: فاطمه قاسمی
بم
تو رفتی و هیچ آمدنی، مرا آرام نکرد
هیچکس مرا شبی، میهمان شادیم نکرد
خسته بودم ز رفتن نرسیدن، اما
کسی یکبارمرا، هم قدم خویش نکرد
غصه و درد به من دست رفاقت دادند
وقتی که کسی، ز دل من یاد نکرد
دیوار کشیدن، برای منع سرقت، حرف است...
بسم الله الرحمن الرحیم
نام نویسنده : فاطمه قاسمی
نام مجموعه اشعار: ساکن این شهر
گفتند از دل برود هر انکه از دیده برفت
گیرم که چشمانم بستم، با دل خونم چه کنم؟
گفتند عاشق مشو ای دل، که عاشقی درد است
گیرم عاشق نشدم، این چشم های بارانی را چه کنم؟
گفتند زاندوه بمیر اما طلب یار مکن
گیرم زبان در دهان...
حوصله ام که سر میرود، قلم و دفترم را برمیدارم.
به حیاط میروم.
قالیچهی کوچکم را میاندازم وغرق در فکر میشوم.
مدادم را همچون رقصندهای، روی برگ تاب میدهم.
تاشاید موضوعی به ذهنم برسد.
اما..
به خودم که می آیم، می بینم باز دست دل، تورا نقاشی کرده.
شاید به خاطر همین دوستانم قلمم را قلم احساس...
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه :
من مینویسم و گویا کسی راضی به خواندنش نمیشود.
شایدهم همه رضا دارند و مخاطب راضی نمیشود.
اوکه نمیخواند؛ نوشتنم چه سودی دارد؟
گویا اوکه نخواند؛ هیچکس نمیخواند.
اوکه نخواند؛ دلیلی برای نوشتن من نیست.
گویا بی او دست و دلم به دفترم نمیرود؛
اما
بازهم براین امیدم،...