خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون درباره دلنوشته هام چیه؟

  • خیلی خوب

    رای: 0 0.0%
  • بد نیست

    رای: 0 0.0%
  • افتضاحه ادامه نده

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    3
  • نظرسنجی بسته .
وضعیت
موضوع بسته شده است.

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع

بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه :
من می‌نویسم و گویا کسی راضی به خواندنش نمی‌شود.
شایدهم همه رضا دارند و مخاطب راضی نمی‌شود.
اوکه نمی‎‌خواند؛ نوشتنم چه سودی دارد؟
گویا اوکه نخواند؛ هیچکس نمی‌خواند.
اوکه نخواند؛ دلیلی برای نوشتن من نیست.
گویا بی او دست و دلم به دفترم نمی‌رود؛
اما
بازهم براین امیدم، که شاید روزی اتفاقی از کوچه‌ی دلم گذر کند و اتفاقی بفهمد، من چه در دل دارم.
(شروع می‌کنم نوشتنم را؛ با یاد چشمانی که مال من نبود.)
#دلنوشته_رویای_ندیدنت
#فاطمه_قاسمی


کامل شده رویای ندیدنت | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Morad، YeGaNeH و 34 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدایم کن...

توحصاری ز غفلت دور خود ساخته‌ای و نمی‌دانی؛ اما بارها با خودگفته‌ام، آیا روزی می‌شود؟
می شود کنارم نشسته باشی و نجواگرانه درگوشم اسمم را زمزمه کنی؟
فقط یک بار صدایم کن، فقط یکبارصدایم کن تا نور امید، ادامه مسیر عشق را، برایم روشن کند.
توصدابزن تارویا پردازی کنم.
صدایم بزن تابرای باتو بودن، دام بچینم.
آیاروزی می‌شود توبرایم بخوانی؟
وای چه می شود آن‌روز.
من یقین دارم که قناری هم ازصدایش شرم می‌کندو تا به ابد راه سکوت را درپیش می‌گیرد.
صدای توزیباترین لالایی می شود برای چشمانم.
اصلابگذاراعتراف کنم.
به شوق خواندن توست که من می‌نویسم.
اصلامی دانی، انقدردوستت دارم، که اجازه وزیدن باد را درلابه لای موهای مشکی مردانه‌ات نمی‌دهم.
آنجا، فقط جای دستان من است. درست همان وقای که توخوابی وچشم‌هایت، معصومانه بسته است.
آنقدردوستت دارم، که به باران حسادت می‌کنم، وقتی که روی دست تو می‌نشیند.
من حتی به واژه هاهم حسادت می‌کنم، وقتی تواینگونه آنها را بااحساس به زبان می‌آوری.
نسیم رغیب بدی شده است بامن.
نمی‌دانم باچه اجازه‌ای بانوازش توقصد وسوسه کردنت رادارد.
آیاروزی می‌شود که به عشق صدایم کنی؟
توفقط صداکن وببین چه جانم‌های است که ز لبانم سرازیر می‌شود.
چه کسی می‌داند که آخر خط نگاهم ابرهای هستند، که من درمیانشان، رخ تورا می‌جویم و با قطره‌های باران، بذر عشقت را دردلم آبیاری می‌کنم.
حالم تعریفی ندارد؛ انگار رسیدن به تومحال است.
امانه، هنوز روزنه‌ی امیدی هست.
خدا زلیخا را به یوسف رساند، من وتو که باهم فاصله‌ای نداریم.
#دلنوشته_رویای_ندیدنت
#فاطمه_قاسمی


کامل شده رویای ندیدنت | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A، YeGaNeH و 33 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع

دلم می‌خواست بال پرواز داشتم برای اوج گرفتن در آسمان خوبی‌ها.
دلم می‌خواست بروم و دست نوازشم را برسرشان بکشم.
دلم می‌خواست با خود بهار را به دیدارشان ببرم؛ شاید کمی محبت دلشان را شاد می‌کردو، از غم‌های بی‌شمارشان می‌کاست.
شاید خیلی وقت است که کسی به آن‌ها محبت نکرده، و در انتظارند که حتی یک غریبه جویای حالشان شود.
دلم می‌خواست پرواز کنم به سوی محتاجان..
کسی که نان شبشان غصه و، بالش زیر سرشان سنگ و آجرهای کف خیابان شده است.
دلم می‌خواست آنقدر توانا بودم، که می‌توانستم دست چروکیده‌ی آنها را بگیریم، وبر لبان پوسیده‌شان لبخندی هر چند کوتاه بیاورم.
دلم می‌خواست پروازکنم.
پرواز کنم به سوی کودکانی که در سرما و گرما در میان خیابان‌های تنگ وتاریک نشسته‌اند.
چه می شود؟ چه می شود برای دلخوشی آنها هم که شده، بفهمیمم وزنمان چقدر است؟
یافالی بگیریم. کسی چه می‌داند شاید خوب درآمد. شاید دوای درد ماهم، محتاج به دعا و دست‌های کوچک آن‌ها بود.
دلم می خواست پرواز کنم به سوی پدری که دست وبالش خالیست.
خجل می‌شود اگر خواسته‌ها را نپذیرد.
آخر می دانی؟
پدر است و غرور ومهربانیش.
دلم می‌خواهد پرواز کنم به سوی دختر و پسر‌های کوچکی که به امید تحصیل، به مدرسه می‌آیند؛ اما نه پول لباس خریدن را دارند و نه کیف وکفش درست..
شاید بتوانم با یک مداد سیاه، خوشی را بر دل پاکشان بنویسم؛ وبایک پاک کن، غم از چهره‌ی زیبایشان پاک کنم.
کاش انقدر توانا بودم، که بگویم بامن، همه چیز بامن.
#دلنوشته_رویای_ندیدنت
#فاطمه_قاسمی


کامل شده رویای ندیدنت | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، M O B I N A، YeGaNeH و 34 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
جاده را بر می‌گردم
درمیان نم نم باران، جاده را بر می‌گردم، تاشاید نسیمی خوش خبر، بوی تورا برایم به سوغات آورده باشد.
جاده را بر می‌گردم؛ تاشاید میان انبوهی از خاطرات، نامت را میان درختان زمزمه کنم.
شکوفه ای بهاری بو می کنم.
عجیب به عطر تنت آغشته است.
به پشت سرم می‌نگرم و منتظرم تا تو مرا صدا کنی.
باران نمی‌بارد؛ اما گونه هایم، از اشک‌های که ریخته‌ام مرطوب است.
و واهمه‌ی من از بازگشتن به جاده؛ دیدن تو در آ*غو*ش دیگری است.
اما با این حال، جاده را بر می گردم.
دلم برای روزهای تنگ شده که باهم این جاده را قدم می زدیم.
نترس خوب من.
نترس، بعد از توهم همدم‌های خواهم داشت.
نه چند روز، نه چند ماه، بلکه تا آخر عمر.
آنها از تو باوفا ترند.
قسم خورده‌اند که بعد تو همیشه بامن باشند.
تو آنها را کم وبیش می‌شناسی.
غم وغصه ورنج وتنهایی.
#دلنوشته_رویای_ندیدنت
#فاطمه_قاسمی


کامل شده رویای ندیدنت | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، YeGaNeH، ح. عبدالهی و 28 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
من در این عشق

من در این عشق، گاهی باخته‌ام، گاهی ساخته‌ام.
گاهی گریه کردم و گاهی خندیدم.
گاهی فریب خوردم؛ اما بخشیده‌ام.
گاهی هم تنها مانده‌ام.
اما وقتش رسیده که بگویم؛ هرجور بود، با هردرد ورنج به مقصدم رسیده‌ام.
ولی آیا رسیدن کافی است؟
وقتی کسی قدرت را نمی‌داند؟
آیا رسیدن کافی...​

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



کامل شده رویای ندیدنت | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، YeGaNeH، ح. عبدالهی و 28 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
الله

ای دل غم دیده کجایی؟ در کدام کوچه وخیابان دنبال عشق می‌گردی؟
ای دل تنهای من، در این شهر یکی از دیگری بدتر است؛ تودنبال صمیمیت می‌گردی؟
تو کجایی که ببینی عشق در قلب‌ها یخ بسته و من یخ کردم از این همه بی مهری.
دل ساده، دنبال عاطفه‌ها می‌گردی؟
کجایی؟ در چه فکری؟...​

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



کامل شده رویای ندیدنت | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، YeGaNeH، ح. عبدالهی و 21 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
تنهایی را خوب بلدم
تنهایی را خوب بلدم. همچون مورچه‌ای که سالها میان مورچه‌های دیگربود وحالا چون ناتوان شده تصمیم به تنها گذاشتنش گرفته اند.
شکسته ام وشکستن را خوب بلدم. ولی نمی شکنم. همچون مادر پیری که می تواند بایک اه کشیدن، دودمان فرزندان را به باد بدهد. اما این کار را نمی کند...​

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



کامل شده رویای ندیدنت | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، YeGaNeH، ح. عبدالهی و 21 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
حسرت

نیستی واین خانه به این بزرگی، برای من قفسی بیش نیست.
کل چراغ خانه را که هیچ، کل چراغ های شهر راهم روشن کنم، بازهم تونباشی خانه تاریک تاریکست مهتاب من.
تونیستیو من دراین تاریکی، باصدای زوزه‌ی باد، که پرده های تکان میدهد. مثل بید می‌لرزم.
می‌دانی؟ حاضرم تمام این ترس هاراتحمل...​

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



کامل شده رویای ندیدنت | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، YeGaNeH، ح. عبدالهی و 21 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخندم چه می‌گوید

صدای قدم های از حیاط می آمد.
از جایم برخواستم و به طرف پنجره رفتم.
ناگاه باد آمد. پرده را کنار زد.
قلبم محکم می‌کوبید.
روی شیشه‌ی پنجره قبار نشسته بود. گویا چندسالی کسی دستی به رویش نکشیده بود.
پنجره را باز کردم.
دلم ریخت.
کنارباغچه دیدمش. باهمان لبخندش. همان...​

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



کامل شده رویای ندیدنت | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، YeGaNeH، ح. عبدالهی و 23 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
دگر از خاک بدم می آید

خسته ام...
گویا فرهاد کندن کوه را به من ارثیه داده...
پاهایم درد می‌کند. سرو لباسم خاکی است.
نمی‌دانم، شاید دیشب باز بی خوابی به سرم زده و، کویر مرنجاب را دور زده ام.
کوچه ها تکراری شدند. انگارکه نقش همه شان را، هزاران بار کشیده ام.
عابران را نمی‌شناسم.
حتی یک...​

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



کامل شده رویای ندیدنت | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، YeGaNeH، ح. عبدالهی و 23 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا