خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ریحانه صادق نژاد

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/8/24
ارسال ها
74
امتیاز واکنش
451
امتیاز
113
سن
21
زمان حضور
10 روز 7 ساعت 28 دقیقه
رمان ،زندگی پسری به اسم دامون رو روایت میکنه که پدر و مادرش را در یازده سالگی در یک آتش سوزی از دست می‌دهد و مجبور می‌شود در خانه ی دوست خانوادگی اشان زندگی کند که عشقی پاک، بین دامون و دختر آن خانواده (مروا)رقم میخوره ولی وقتی دامون هیجده ساله می‌شود برای دیدن خاله ی به ظاهر مریضش به فرانسه می‌رود که پرده ی حقیقت از روی ماجرای آتش سوزی خانواده اش برداشته می شود و حالا دامون بعد از نه سال به ایران برمی‌گردد در حالی که از آن نوجوان هیجده ساله هیچی باقی نمانده است.در طول داستان چیز‌هایی نشون داده میشه که خواننده فکرش را نمیکند و موضوع به هیمنجا ختم نمیشه‌.رمان تکمیل شده ست ولی مطمئنا ایراد هایی داره.

(مقدمه)

همیشه تو گروه های بچه ها یکی هست که همه دوستش دارن؛ چون زبون داره چون سریع با همه دوست میشه و یکی هم همیشه اون گوشه هست که سعی می کنه خودش رو با چیزهای مختلفی سرگرم کنه تا فقط زمان بگذره و برگردن خونه ؛مثلا با کناره ی لباسش بازی می کنه یا به تلویزیونی که اخبار نشون می ده و بزرگ تر ها سرگرم اونن، خیره میشه بدون اینکه بفهمه ارز و تورم چیه و من همیشه اون پسری بودم که از همون اول خیره به کلمات بزرگونه ی تلویزیون بودم. یک دختری هم بود همیشه کنارم می نشست خیلی حرف میزدا ،ولی بدون اینکه انتظاری از توجه من داشته باشه درمورد صدآفرینی که تو مهد گرفته بود برام می گفت و طوری شده بود که توی هر مهمونی به دنبال خاله هانیه (دوست مامانم)اینا بودم تا مروا رو پیدا کنم و طوری خودم رو جلوی دیدش قرار بدم تا به سمتم بیاد.

همه ی آدما یک روزی رو تو تاریخ دارن که از اونجا به بعد زندگی شون دو نیم شده و منم از این قاعده مستثنی نیستم.از مدرسه برمی گشتم دیدم کوچه مون شلوغه و ماشین قرمز آتش نشانی که اتفاقا ماشینش رو تو اتاقم داشتم هم جلوی دره.خونه مون ویلایی بود و هرچه که بود مربوط به خونه ی ما می شد.کمی که جلوتر رفتم متوجه شدم اثری از خونه ی خودمون نیست و جاش رو به یک خرابه داده.

اینا چی میگن؟!مگه فیلم سینماییه؟!مگه میشه مامان و بابا ها اینقدر زود بمیرن؟!



شاید اگر قبل از این تاریخِ شوم بود،خوش حال میشدم که بابای مروا منو به خونه اشون برده و می تونم تمام وقتم رو با تنها کسی که از حرف زدنش خسته نمیشم بگذرونم ولی الان؟نه.همون ذره ای لبخند و کلماتی هم که به دیگران می گفتم تبدیل شده بود به نگاه سرد و دهانی که فقط برای خوردن و زنده موندن باز می شد.

ولی دوباره اون دختر چشم مشکی با همه ی این اتفاق ها پیش من میومد و جدول ضربی که به زور حفظ کرده بود رو با آهنگ مسخره ای می خوند و شاید کمی کابوس های شب هام رو فراموش می کردم و تنها به صدای این فرشته که انگار خدا،وجودش رو با اون برایم ثابت کرده بود،گوش می دادم.

من، دامون، نوجوان یازده ساله، شاید اولین کسی بودم که عشق را برای خودم معنی کردم بدون اینکه معنی این واژه ی بزرگونه رو بدونم ولی انگار تیزهوشی ام در بند انتقامی شد که فرشته ی زندگی ام هم پابه پای من تن به باتلاقی داد که زندان بانش وینچستر بود.

ولی فرشته ام برای این ناملایمات حیف بود.حیف.


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
شهاب پسر کارخونه داری و جذابیه که در عالم رفاقت رفیقش از او میخواهد که استاد دانشگاهشون را که اونو اذیت کرده و بعدها مشخص میشه سؤ تفاهم بوده، عشقش را ازش گرفته را عاشق خودش کنه و بعد آبروشو ببره ..‌شهاب با سرسختی قبول میکنه .. کم کم شهاب به اون دختر علاقه مند میشود و روزموعود که میرسد عشق آتشینی بینشون اتفاق افتاده..‌
دختره تا می فهمه همه چیز نقشه بوده حلقه را پس داده و از شهاب متنفر میشود ....
باسلام، ناظر شما Della࿐
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید، به امید موفقیت شما...:good_luck:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
سلام درخواست ناظر دارم (ناظر پیشنهادی ندارم )

رمان:سرخوش از تو
موضوع:عاشقانه،معمایی،

در مورد عاشق و معشوقی به اسم رُز و آرش که دیوانه وار همو میخواستن
ولی بنابع دلایلی پدر رز اون رو مجبور به ازدواج با میلاد میکنه و آرش این وسط فکر میکنه که رز بهش خیـ*ـانت کرده و باعث جدایی میشه

بعد پنج سال که رز پرستار دختر کوچولویی میشه بعد چند ماه که پدر اون بچه از امارات برمیگرده رز میفهمه که آرش عشق دیرینش ازدواج کرده و بچه داره

در حالی که رز شب عروسیش میلاد بهش انگ خیـ*ـانت و باکره نبودن میزنه و همون تالار ولش میکنه و باعث میشه که رز همه چیزشو حتی خانوادشو از دست بده

و رز و آرش نمیدونن که چند ساله که دچار انتقام دیگران شدن ….
باسلام، ناظر شما Mitra_Mohammadi منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید، به امید موفقیت شما...:good_luck:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
رمان ،زندگی پسری به اسم دامون رو روایت میکنه که پدر و مادرش را در یازده سالگی در یک آتش سوزی از دست می‌دهد و مجبور می‌شود در خانه ی دوست خانوادگی اشان زندگی کند که عشقی پاک، بین دامون و دختر آن خانواده (مروا)رقم میخوره ولی وقتی دامون هیجده ساله می‌شود برای دیدن خاله ی به ظاهر مریضش به فرانسه می‌رود که پرده ی حقیقت از روی ماجرای آتش سوزی خانواده اش برداشته می شود و حالا دامون بعد از نه سال به ایران برمی‌گردد در حالی که از آن نوجوان هیجده ساله هیچی باقی نمانده است.در طول داستان چیز‌هایی نشون داده میشه که خواننده فکرش را نمیکند و موضوع به هیمنجا ختم نمیشه‌.رمان تکمیل شده ست ولی مطمئنا ایراد هایی داره.

(مقدمه)

همیشه تو گروه های بچه ها یکی هست که همه دوستش دارن؛ چون زبون داره چون سریع با همه دوست میشه و یکی هم همیشه اون گوشه هست که سعی می کنه خودش رو با چیزهای مختلفی سرگرم کنه تا فقط زمان بگذره و برگردن خونه ؛مثلا با کناره ی لباسش بازی می کنه یا به تلویزیونی که اخبار نشون می ده و بزرگ تر ها سرگرم اونن، خیره میشه بدون اینکه بفهمه ارز و تورم چیه و من همیشه اون پسری بودم که از همون اول خیره به کلمات بزرگونه ی تلویزیون بودم. یک دختری هم بود همیشه کنارم می نشست خیلی حرف میزدا ،ولی بدون اینکه انتظاری از توجه من داشته باشه درمورد صدآفرینی که تو مهد گرفته بود برام می گفت و طوری شده بود که توی هر مهمونی به دنبال خاله هانیه (دوست مامانم)اینا بودم تا مروا رو پیدا کنم و طوری خودم رو جلوی دیدش قرار بدم تا به سمتم بیاد.

همه ی آدما یک روزی رو تو تاریخ دارن که از اونجا به بعد زندگی شون دو نیم شده و منم از این قاعده مستثنی نیستم.از مدرسه برمی گشتم دیدم کوچه مون شلوغه و ماشین قرمز آتش نشانی که اتفاقا ماشینش رو تو اتاقم داشتم هم جلوی دره.خونه مون ویلایی بود و هرچه که بود مربوط به خونه ی ما می شد.کمی که جلوتر رفتم متوجه شدم اثری از خونه ی خودمون نیست و جاش رو به یک خرابه داده.

اینا چی میگن؟!مگه فیلم سینماییه؟!مگه میشه مامان و بابا ها اینقدر زود بمیرن؟!



شاید اگر قبل از این تاریخِ شوم بود،خوش حال میشدم که بابای مروا منو به خونه اشون برده و می تونم تمام وقتم رو با تنها کسی که از حرف زدنش خسته نمیشم بگذرونم ولی الان؟نه.همون ذره ای لبخند و کلماتی هم که به دیگران می گفتم تبدیل شده بود به نگاه سرد و دهانی که فقط برای خوردن و زنده موندن باز می شد.

ولی دوباره اون دختر چشم مشکی با همه ی این اتفاق ها پیش من میومد و جدول ضربی که به زور حفظ کرده بود رو با آهنگ مسخره ای می خوند و شاید کمی کابوس های شب هام رو فراموش می کردم و تنها به صدای این فرشته که انگار خدا،وجودش رو با اون برایم ثابت کرده بود،گوش می دادم.

من، دامون، نوجوان یازده ساله، شاید اولین کسی بودم که عشق را برای خودم معنی کردم بدون اینکه معنی این واژه ی بزرگونه رو بدونم ولی انگار تیزهوشی ام در بند انتقامی شد که فرشته ی زندگی ام هم پابه پای من تن به باتلاقی داد که زندان بانش وینچستر بود.

ولی فرشته ام برای این ناملایمات حیف بود.حیف.
باسلام، ناظر شما reyhaneh banoo
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید، به امید موفقیت شما...:good_luck:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: reyhaneh banoo

مبینا زارع

منتقد آزمایشی + طراح آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/23
ارسال ها
72
امتیاز واکنش
777
امتیاز
178
زمان حضور
9 روز 20 ساعت 55 دقیقه
سلام
نام رمان:
بخت برگشته

ژانر:
تراژدی، اجتماعی، عاشقانه، ترسناک

خلاصه:
و زندگی چیزیست راز‌آلود. چیزی که می‌تواند تو را از میان غم‌ها به شادی هل دهد. و دقیقا به هنگامی که تو تصور می‌کنی در قله‌ی خوشبختی حضور داری تو را از بالا به پایین پرت کند. و تو نمی‌دانی انتهای این پرتگاه چیست که در انتظار توست. غم است و مرگ. یا سیاهی محض.

ناظر پیشنهادی:
کسی که بیشتر از نظارت کمک کنه و خیلی خیلی خیلی صبور باشه:roseb:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
سلام
نام رمان:
بخت برگشته

ژانر:
تراژدی، اجتماعی، عاشقانه، ترسناک

خلاصه:
و زندگی چیزیست راز‌آلود. چیزی که می‌تواند تو را از میان غم‌ها به شادی هل دهد. و دقیقا به هنگامی که تو تصور می‌کنی در قله‌ی خوشبختی حضور داری تو را از بالا به پایین پرت کند. و تو نمی‌دانی انتهای این پرتگاه چیست که در انتظار توست. غم است و مرگ. یا سیاهی محض.

ناظر پیشنهادی:
کسی که بیشتر از نظارت کمک کنه و خیلی خیلی خیلی صبور باشه:roseb:
باسلام، ناظر شما -FãTéMęH-
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید، به امید موفقیت شما...:good_luck:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH- و مبینا زارع

آسمان رنگی_p

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/8/24
ارسال ها
1
امتیاز واکنش
2
امتیاز
3
سن
18
زمان حضور
7 ساعت 15 دقیقه
نام رمان : خوش‌شانس تر از من نمیشه
نویسنده: آسمان رنگی_p
ژانر: عاشقانه ،طنز،کلکلی، تخیلی
خلاصه:سهراب پسر خوش خنده و الکی خوشی که پشت سر هم بدشانسی میاره و لنا دختر رویاپردازی که کل زندگیش منتظر مرد رویاهاش بوده که تو خواب دیده و الان سهراب رو مرد رویاهاش میبینه و حالا باید ببینیم سهراب واقعا مرد رویاهای بنا هست یا لنا اشتباه کرده
ناظر پیشنهادی: کسی که در زمینه طنز رمان کمکم کنه


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH- و MaRjAn

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
نام رمان : خوش‌شانس تر از من نمیشه
نویسنده: آسمان رنگی_p
ژانر: عاشقانه ،طنز،کلکلی، تخیلی
خلاصه:سهراب پسر خوش خنده و الکی خوشی که پشت سر هم بدشانسی میاره و لنا دختر رویاپردازی که کل زندگیش منتظر مرد رویاهاش بوده که تو خواب دیده و الان سهراب رو مرد رویاهاش میبینه و حالا باید ببینیم سهراب واقعا مرد رویاهای بنا هست یا لنا اشتباه کرده
ناظر پیشنهادی: کسی که در زمینه طنز رمان کمکم کنه
باسلام، ناظر شما -FãTéMęH-
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید، به امید موفقیت شما...:good_luck:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-

Adelmo

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/7/24
ارسال ها
1
امتیاز واکنش
4
امتیاز
3
سن
28
زمان حضور
21 ساعت 41 دقیقه
سلام درخواست تعیین ناظر دارم.
نام رمان: شاهزاده مادرم
نام نویسنده: زهرا قانعیان پور
ژانر: درام.
خلاصه رمان: خانوم صامری همراه با سه پسر بزرگ خود و دو نوه اش به علت ورشکستی به روستای زادگاه خود نقل مکان کرده است. مشکلاتی پیش روی آنهاست که خبر ارث بزرگی از طرف همسرش که سالها پیش خانواده خود را رها کرده بود می رسد. اما تمام ثروت خود را به نام اولین نوه پسری خود زده است. عمو ها (پسران صامری) برای اینکه بتوانند تمام ثروت را که حق خود می دانند را از برادرزادشان بگیرند دست به کار های زیادی می زنند.


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,188
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
سلام درخواست تعیین ناظر دارم.
نام رمان: شاهزاده مادرم
نام نویسنده: زهرا قانعیان پور
ژانر: درام.
خلاصه رمان: خانوم صامری همراه با سه پسر بزرگ خود و دو نوه اش به علت ورشکستی به روستای زادگاه خود نقل مکان کرده است. مشکلاتی پیش روی آنهاست که خبر ارث بزرگی از طرف همسرش که سالها پیش خانواده خود را رها کرده بود می رسد. اما تمام ثروت خود را به نام اولین نوه پسری خود زده است. عمو ها (پسران صامری) برای اینکه بتوانند تمام ثروت را که حق خود می دانند را از برادرزادشان بگیرند دست به کار های زیادی می زنند.
باسلام، ناظر شما Mitra_Mohammadi
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید، به امید موفقیت شما...:good_luck:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH و Adelmo
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا