مشاعره با حرف ب

moh@mad · 24/4/24

YeGaNeH گفت:
بی تو آوارم و بر خویش فرو ریخته‌ام
ای همه سقف و ستون و همه آبادی من

- حسین‌ منزوی

به کویش دوش یا رب یا ربی بود
که را یارب ندانم مطلبی بود

شب و روزی که در می‌خانه بودیم
ز حق مگذر که خوش روز و شبی بود

zariiiiiiiii · 24/4/24

بر هرکسی که می نگرم در شکایت است
در حیرتم که گردش گردون به کام کیست
- طایر شیرازی

moh@mad · 24/4/24

zariiiiiiiii گفت:
بر هرکسی که می نگرم در شکایت است
در حیرتم که گردش گردون به کام کیست
- طایر شیرازی

بیماری من ،شد سبب پرسشِ معشوق
می‌میرم از این غم که چرا بهترم امشب

MaRjAn · 29/4/24

moh@mad گفت:
بیماری من ،شد سبب پرسشِ معشوق
می‌میرم از این غم که چرا بهترم امشب

بر سر خشم است هنوز آن حریف؟
یا سخنی می‌رود اندر رضا؟
از در صلح آمده‌ای یا خلاف؟
با قدم خوف روم یا رجا؟
- سعدی

moh@mad · 29/4/24

MaRjAn گفت:
بر سر خشم است هنوز آن حریف؟
یا سخنی می‌رود اندر رضا؟
از در صلح آمده‌ای یا خلاف؟
با قدم خوف روم یا رجا؟
- سعدی

بگذار که این باغ درش گم شده باشد
گل ‌های ترش برگ و برش گم شده باشد

جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ
گر قاصدک نامه برش گم شده باشد

باغ شب من کاش درش بسته بماند
ای کاش کلید سحرش گم شده باشد

بیابانکی

-FãTéMęH- · 6/5/24

moh@mad گفت:
بگذار که این باغ درش گم شده باشد
گل ‌های ترش برگ و برش گم شده باشد

جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ
گر قاصدک نامه برش گم شده باشد

باغ شب من کاش درش بسته بماند
ای کاش کلید سحرش گم شده باشد

بیابانکی

با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست

moh@mad · 6/5/24

-FãTéMęH- گفت:
با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست

بسته‌ام در خم گیسوی تو امید دراز
آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم

ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم

-FãTéMęH- · 6/5/24

moh@mad گفت:
بسته‌ام در خم گیسوی تو امید دراز
آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم

ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم

به حسن و خُلق و وفا کس به یارِ ما نرسد
تو را در این سخن انکارِ کارِ ما نرسد

~MobinA~ · 6/5/24

-FãTéMęH- گفت:
به حسن و خُلق و وفا کس به یارِ ما نرسد
تو را در این سخن انکارِ کارِ ما نرسد

به لابه گفت شبی میر مجلس تو شوم

شدم به رغبت خویشش کمین غلام و نشد

( حافظ )

-FãTéMęH- · 6/5/24

به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی
متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت

( سعدی )

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

کاربر نیمه فعال

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام

مدیر ارشد رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین