خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Maher

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/6/21
ارسال ها
1
امتیاز واکنش
2
امتیاز
73
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 31 دقیقه
موضوع: روزی که باران می بارد
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، معمایی
نویسنده: ماهر
این داستان در مورد دختری به نام زهرا است که همراه مادر و خواهر بزرگ ترش رها زندگی می کند دختر شاد و بشاشی است و از تمام درگیری های جامعه خودشو جدا کرده و یک زندگی تخیلی به دور از مشکلات برای خودش درست کرده و در آن با خوشحالی زندگی می کنه اما این دنیا در نزدیکی تولد ۲۲ سالگیش فرو می ریزه و اتفاقاتی رقم می خوره که حول داستان رو تغییر میده.


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: Tavan و Ryhwn

Ryhwn

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/3/20
ارسال ها
963
امتیاز واکنش
4,206
امتیاز
278
محل سکونت
Bookland
زمان حضور
80 روز 11 ساعت 24 دقیقه
نام رمان:قیام عشق
خلاصه:رکسانا دختر خود ساخته و مهربانی است که در کودکی به دلیل دعوا های بسیار مادر و پدرش آسیب های بسیاری دیده است.اون دختری است که به اجبار مجبور به خواندن رشته ای شد که پدر و مادرش دوست داشته اند.تجربه عشقی نافرجام را دارد و طعم از دست رفتن رویا هایش را چشیده است.او پزشکی ماهر است که در این میان،با دکتر آئین راد اشنا می شود.

ناظرم ترجیحا Roya
سلام. ناظرتون Z.A.H.Ř.Ą༻ . منتظر ایجاد گفتگو توسط ناظر باشید. من رو هم اد کنید.
موفق باشید:rose:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: Tavan، Niuosha.dkw، M O B I N A و 3 نفر دیگر

Ryhwn

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/3/20
ارسال ها
963
امتیاز واکنش
4,206
امتیاز
278
محل سکونت
Bookland
زمان حضور
80 روز 11 ساعت 24 دقیقه
نام رمان: تناسخ شیطان
ژانر: تخیلی، ترسناک، عاشقانه
نویسنده: نیوشا | niuosha.dkw

خلاصه: دقیقا همان موقع که روی خط تیره عابر پیاده‌ قدم میزنی و از غم ها و ناراحتی های زندگی‌‌ات غبطه میخوری، دروازه ای باز میشود و تو و تمام افکار‌هایت را به سوی آن طرف دروازه میکشد؛ شیطان با لبخندی مغرور به سر تا پایت نگاه میکند، قدم هایش را به سوی تو به حرکت در می‌آورد و دستان ظریفت را در دستان بزرگش میگیرد؛ صدایش گوش‌هایت را میخراشد: اکنون تو فرشته‌ای برای شیطانی!
سلام. ناظر شما ~حنانه حافظی~ . منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید من رو هم اد کنید.


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • عالی
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Tavan، Niuosha.dkw، Amerətāt و یک کاربر دیگر

Artemis_n

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/6/21
ارسال ها
2
امتیاز واکنش
8
امتیاز
73
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
2 روز 22 ساعت 2 دقیقه
سلام
درخواست ناظر برای رمانم دارم
رمان: روی ماه تو
ژانر: عاشقانه، طنز

خلاصه:
ژاسمین دختر سرزنده و پایه‌ایی که عاشق بچه هاست.
به همین خاطر همیشه‌ی خدا با برادرزاده ها و خواهرزاده هاش مشغول آتیش سوزوندنِ.
این دختر پر از سوتیِ.


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: Tavan و Whisper

bita sadeghi

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/12/19
ارسال ها
410
امتیاز واکنش
9,751
امتیاز
263
محل سکونت
تهران
زمان حضور
19 روز 17 ساعت 15 دقیقه
سلام درخواست ناظر برای رمانم دارم
نام رمان: ملکه ستاره‌ها
ژانر: فانتزی، عاشقانه، معمایی، طنز
خلاصه:
زندگی السا حتی بری خودشم عجیبه، چه برسه به کسایی که از بیرون به اون نگاه می‌کنن‌. از وقتی به خاطر داره فقط دنبال جوابای سوالاتی بوده که همیشه تو سرش در کردش بودن، اما غافل از این که وقتی زمانش برسه جوابا خودشون میان دنبال اون...


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Ryhwn، parädox، *ELNAZ* و یک کاربر دیگر

بهاره ترابی..

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/6/21
ارسال ها
2
امتیاز واکنش
5
امتیاز
73
سن
18
زمان حضور
9 ساعت 42 دقیقه
بـــه نـام خـــدا...



ژانر رمان : ترسناک،طنز،رفاقت،عاشقانه





سه تا دختر که به یه ویلایِ خرابه با درهای بلندِ مشکی مشکوکن و سره یه شرط بندی مسخره پاشون به اون جایی که همیشه میترسیدن باز میشه...یعنی احتمال اینکه از اونجا نجات پیدا کنن چقدرره؟؟






.....



با صـدای زنگ خوردن گوشی.. چنان شیرجه زدم روش، که یاده فک های دریایی قطب جنوب برام زنده شد..
سریع گوشی رو برداشتمو زارتی وصل کردم تماسو...



سپیده: بدووو گراززز...تا ننه بابامون نفهمیدن...



و بعد بدون اَرزنی توجه به منه حقیر گوشی رو قطع کرد..


سریع از هول کفش هامو انگار پیرزن های دوره ی قاجار انداختم پشته پام و دِ برو که رفتیم...


یه جور میدوییدم که هر کی نمیدونست میگفت سگ دنبالش کرده..


کیفمو تو بینه راه انداختم سرشونم و درو به ضرب بستم جوری که دیوار هم فوش به ناموسم داد..


ماشینی جلو پام زد رو ترمز..

بعد منم درو باز کردم و خودمو با قومبول پرت کردم تو ماشین...


من : بــــــــــــــــــــــروووووو.....



ماشین انگار چی پرواز کرددد...


که روسریم از جا کنده شد و موهام انگار این آمازونی ها پخش شد تو صورتم...



من : دِ آروم ترررر ملوووووو...



سپیده چنان گاز میداد که گفتم بجا شمال میرسیم قبرستونی...اتفاقا همین بـ*ـغل هم بودد.
با این سرعتششش زنده برگردیم صلـــواتتتت..



یه نگاه به گوشیم کردم که دیدم ده تا میسکال از طرفه بوزینه اومده...


من : سپیدههه.. بدوووو که یـاسی رو یادمون رفتتت..


چنان دور گرفت که من پرت شدم رو دنده و از قومبول مبارک قطع نخاع شدم و عرررر زدمم...



رسیدم دمه در خونه ی یاسی..




یاسی از پنجره ملافحه های گره زده شو فرستاد پایین و انگار گوره خر آویزونش شد و سرید پایین..



بعد حالا مگه ملافحه ها کنده میشددد..

هی اون از پایین میکشید که رده گ.و..ه خوریشو پاک کنه.. ولی این ملافحه ها انگار کنه به اون بالا چسبیده بودن...


من : سپیده.. ولش کن بریم.. این یاروو ما رو لو میدههه..

سپیده : صبر کن الان درستش میکنم..


اومدم بگم نهههه... که پیاده شد...


شیطونه میگه خودم بشینم پشته فرمون برماااا...


جفتشون انگار کرگدن آویزون شده بودن اینو میکشیدن که شاید خدای محمد کرد کنده شد..

منم اینجا هی لبمو میجوییدمو حرص میخوردم و فوش کششون میکردم..


که دیدم ایندفعه به ضرب کشیدن که کنده شد و سپیده پرت شد خورد به در ماشین..

فکر کنم ماشین توقولوپید..انگار سنگ بود گودزیلا... ماشین به جهنم.. کمر خودتو نمیگی..
از استخون در رفت فکر کنم..


ایندفعه عررر زدم : سوارررررر شیدددددددد..


جفتشون تو یه حرکته فوق غیره انسانی پریدن بالا و گازز دادیم رفتیم...


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: Niuosha.dkw و Ryhwn

Ryhwn

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/3/20
ارسال ها
963
امتیاز واکنش
4,206
امتیاز
278
محل سکونت
Bookland
زمان حضور
80 روز 11 ساعت 24 دقیقه
سلام
درخواست ناظر برای رمانم دارم
رمان: روی ماه تو
ژانر: عاشقانه، طنز

خلاصه:
ژاسمین دختر سرزنده و پایه‌ایی که عاشق بچه هاست.
به همین خاطر همیشه‌ی خدا با برادرزاده ها و خواهرزاده هاش مشغول آتیش سوزوندنِ.
این دختر پر از سوتیِ.
سلام. ناظر شما Z.A.H.Ř.Ą༻ . منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید من رو هم اد کنید.


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻ و Whisper

Ryhwn

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/3/20
ارسال ها
963
امتیاز واکنش
4,206
امتیاز
278
محل سکونت
Bookland
زمان حضور
80 روز 11 ساعت 24 دقیقه
سلام درخواست ناظر برای رمانم دارم
نام رمان: ملکه ستاره‌ها
ژانر: فانتزی، عاشقانه، معمایی، طنز
خلاصه:
زندگی السا حتی بری خودشم عجیبه، چه برسه به کسایی که از بیرون به اون نگاه می‌کنن‌. از وقتی به خاطر داره فقط دنبال جوابای سوالاتی بوده که همیشه تو سرش در کردش بودن، اما غافل از این که وقتی زمانش برسه جوابا خودشون میان دنبال اون...
سلام. ناظر شما ~حنانه حافظی~ . منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید من رو هم اد کنید.


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: bita sadeghi، ~حنانه حافظی~ و Whisper

اما یوری

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/6/21
ارسال ها
13
امتیاز واکنش
60
امتیاز
133
سن
15
محل سکونت
شیراز
زمان حضور
23 ساعت 40 دقیقه
سلام
نام :شاه خون
نویسنده شایان قاسمی
ژانر : اجتماعی .عاشقانه .فانتزی .تخیلی.
خلاصه:
اسم من ارسلانه 13 سالمه یه برادر دارم که 10 سالشه اسمشم اردلانه برخلاف اسمم خودم اصلا به شیر شبیه نبودم و بخاطر ترسو بودن و مهربون بودنم که برخلاف اخلاق بیشتر پسرا هست همه بهم میگفتن (پیشی)

داداش .داداش .داااااااداااااششششش.بیدارشو دیگه

ولم کن بزار بخوابم


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻

Ryhwn

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/3/20
ارسال ها
963
امتیاز واکنش
4,206
امتیاز
278
محل سکونت
Bookland
زمان حضور
80 روز 11 ساعت 24 دقیقه
بـــه نـام خـــدا...



ژانر رمان : ترسناک،طنز،رفاقت،عاشقانه





سه تا دختر که به یه ویلایِ خرابه با درهای بلندِ مشکی مشکوکن و سره یه شرط بندی مسخره پاشون به اون جایی که همیشه میترسیدن باز میشه...یعنی احتمال اینکه از اونجا نجات پیدا کنن چقدرره؟؟






.....



با صـدای زنگ خوردن گوشی.. چنان شیرجه زدم روش، که یاده فک های دریایی قطب جنوب برام زنده شد..
سریع گوشی رو برداشتمو زارتی وصل کردم تماسو...



سپیده: بدووو گراززز...تا ننه بابامون نفهمیدن...



و بعد بدون اَرزنی توجه به منه حقیر گوشی رو قطع کرد..


سریع از هول کفش هامو انگار پیرزن های دوره ی قاجار انداختم پشته پام و دِ برو که رفتیم...


یه جور میدوییدم که هر کی نمیدونست میگفت سگ دنبالش کرده..


کیفمو تو بینه راه انداختم سرشونم و درو به ضرب بستم جوری که دیوار هم فوش به ناموسم داد..


ماشینی جلو پام زد رو ترمز..

بعد منم درو باز کردم و خودمو با قومبول پرت کردم تو ماشین...


من : بــــــــــــــــــــــروووووو.....



ماشین انگار چی پرواز کرددد...


که روسریم از جا کنده شد و موهام انگار این آمازونی ها پخش شد تو صورتم...



من : دِ آروم ترررر ملوووووو...



سپیده چنان گاز میداد که گفتم بجا شمال میرسیم قبرستونی...اتفاقا همین بـ*ـغل هم بودد.
با این سرعتششش زنده برگردیم صلـــواتتتت..



یه نگاه به گوشیم کردم که دیدم ده تا میسکال از طرفه بوزینه اومده...


من : سپیدههه.. بدوووو که یـاسی رو یادمون رفتتت..


چنان دور گرفت که من پرت شدم رو دنده و از قومبول مبارک قطع نخاع شدم و عرررر زدمم...



رسیدم دمه در خونه ی یاسی..




یاسی از پنجره ملافحه های گره زده شو فرستاد پایین و انگار گوره خر آویزونش شد و سرید پایین..



بعد حالا مگه ملافحه ها کنده میشددد..

هی اون از پایین میکشید که رده گ.و..ه خوریشو پاک کنه.. ولی این ملافحه ها انگار کنه به اون بالا چسبیده بودن...


من : سپیده.. ولش کن بریم.. این یاروو ما رو لو میدههه..

سپیده : صبر کن الان درستش میکنم..


اومدم بگم نهههه... که پیاده شد...


شیطونه میگه خودم بشینم پشته فرمون برماااا...


جفتشون انگار کرگدن آویزون شده بودن اینو میکشیدن که شاید خدای محمد کرد کنده شد..

منم اینجا هی لبمو میجوییدمو حرص میخوردم و فوش کششون میکردم..


که دیدم ایندفعه به ضرب کشیدن که کنده شد و سپیده پرت شد خورد به در ماشین..

فکر کنم ماشین توقولوپید..انگار سنگ بود گودزیلا... ماشین به جهنم.. کمر خودتو نمیگی..
از استخون در رفت فکر کنم..


ایندفعه عررر زدم : سوارررررر شیدددددددد..


جفتشون تو یه حرکته فوق غیره انسانی پریدن بالا و گازز دادیم رفتیم...
سلام. ناظر شما P.E.G.A.H . منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید من رو هم اد کنید.


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: Z.A.H.Ř.Ą༻ و Whisper
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا