مشاعره با اشعار فریدون مشیری

moh@mad · 17/10/20

*KhatKhati* گفت:
مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم.
نگسستم، نرمیدم.

من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
به حس لهجه بامداد و شور شکفتن عشق
در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت
من درد مشترکم "مرا فریاد کن

niloofar.H · 17/10/20

ناتوانی در مصاف گرگ پير
مردمان گر يکدگر را مي درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند
وآن ستمکاران که با هم محرم اند

*KhatKhati* · 17/10/20

niloofar.H گفت:
ناتوانی در مصاف گرگ پير
مردمان گر يکدگر را مي درند
گرگ هاشان رهنما و رهبرند
وآن ستمکاران که با هم محرم اند

در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

niloofar.H · 17/10/20

*KhatKhati* گفت:
در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت
من درد مشترکم "مرا فریاد کن

ronak.a · 17/10/20

niloofar.H گفت:
در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت
من درد مشترکم "مرا فریاد کن

نور پنهاني بخشش را، در چشمه مهر!

اهتزاز ابديت را مي بينم!!

بيش از اين، سوي نگاهت، نتوانم نگريست!

اهتزاز ابديت را يارای تماشايم نيست!

*KhatKhati* · 18/10/20

ronak.a گفت:
نور پنهاني بخشش را، در چشمه مهر!

اهتزاز ابديت را مي بينم!!

بيش از اين، سوي نگاهت، نتوانم نگريست!

اهتزاز ابديت را يارای تماشايم نيست!

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم...
باز گفتم كه تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!

moh@mad · 21/10/20

*KhatKhati* گفت:
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم...
باز گفتم كه تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!

من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام
سیب را دست تو دیدم به گنـ*ـاه آمده ام
سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین
باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام

~BAHAR.SH~ · 28/10/20

moh@mad گفت:
من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام
سیب را دست تو دیدم به گنـ*ـاه آمده ام
سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین
باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام

موسیقیِ نگاهِ تو را گوش می‌کنم!
وز شوقِ این محال ،
که دستم به دستِ توست،

moh@mad · 28/10/20

baharsh20209 گفت:
موسیقیِ نگاهِ تو را گوش می‌کنم!
وز شوقِ این محال ،
که دستم به دستِ توست،

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا ،‌ كه دلت با دگران است
تا فراموش كني چندی از اين شهر سفر كن
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم

~BAHAR.SH~ · 28/10/20

moh@mad گفت:
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
باش فردا ،‌ كه دلت با دگران است
تا فراموش كني چندی از اين شهر سفر كن
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم

من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام
سیب را دست تو دیدم به گنـ*ـاه آمده ام

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

کاربر نیمه حرفه‌ای

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر فعال انجمن

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

کاربر ممتاز

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین