درخواست جلد آثار در حال تایپ | انجمن رمان ۹۸

~PARLA~ · 4/10/20

فاطمه قاسمی گفت:
باسلام

درخواست جلد داشتم برای دفتر نقاشیم
نام: دفتر نقاشی قلم احساس
نام صاحب اثر: فاطمه قاسمی
لینک

دفتر نقاشی - دفتر نقاشی قلم احساس | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان ۹۸

حوصله ام که سر میرود، قلم و دفترم را برمیدارم. به حیاط می‌روم. قالیچه‌ی کوچکم را می‌اندازم وغرق در فکر می‌شوم. مدادم را همچون رقصنده‌ای، روی برگ تاب می‌دهم. تاشاید موضوعی به ذهنم برسد. اما.. به خودم که می آیم، می بینم باز دست دل، تورا نقاشی کرده. شاید به خاطر همین دوستانم قلمم را قلم احساس...

forum.roman98.com

جمله: چشمم را بستم و دیدم دست دل، تورا نقاشی کرده

با سلام،
دوست عزیز برای دفتر نقاشی، جلد تعلق نمی‌گیره :)
لطفا قوانین رو مطالعه کنید:
قوانین تالار طراحی جلد .
موفق و مانا بمانید

Mahla_Bagheri · 10/10/20

نام: مهلا باقری
نام اثر: بوژنه
ژانر: عاشقانه
جمله: جوانه زده، غنچه کوچکم.
دلم کمی بهار می‌خواهد، نمی‌آیی؟
خلاصه: زخم می‌زنی و نمی‌دانی ثبات جهانت لبخند کودکانه‌ی من است. به بندم می‌کشی و خودت از نفس کشیدن می‌ایستی. وجودت را از چشمان عصیانگرم دریغ می‌کنی؛ اما نمی‌دانی تو خود منی، یا شاید من خود تو... به کجا می‌خواهی برسی؟ من از جهانت پا پس نمی‌کشم!
* بوژنه به معنای غنچه است.

رمان بوژنه | مهلا باقری کاربر انجمن 98

افرام. مردم دیار ما نابود می‌کنند قاتل غنچه کنده شده ز باغچه خوشی‌ام را. تا مو می‌بافم و دامن سور و هلهله را چرخ می‌دهم؛ پاییز، ملودی استقبالش را هم وزن با باد سبک بالش را کوچه به کوچه روانه‌ام می‌کند. می‌آیم؛ اما، اجازه می‌دهی بلبل دستی‌ام بر سر بالکن زندگی آواز ناب عشق بخواند؟ * بوژنه به معنای...

forum.roman98.com

~PARLA~ · 10/10/20

ℳahla گفت:
نام: مهلا باقری
نام اثر: بوژنه
ژانر: عاشقانه
جمله: جوانه زده، غنچه کوچکم.
دلم کمی بهار می‌خواهد، نمی‌آیی؟
خلاصه: زخم می‌زنی و نمی‌دانی ثبات جهانت لبخند کودکانه‌ی من است. به بندم می‌کشی و خودت از نفس کشیدن می‌ایستی. وجودت را از چشمان عصیانگرم دریغ می‌کنی؛ اما نمی‌دانی تو خود منی، یا شاید من خود تو... به کجا می‌خواهی برسی؟ من از جهانت پا پس نمی‌کشم!
* بوژنه به معنای غنچه است.

رمان بوژنه | مهلا باقری کاربر انجمن 98

افرام. مردم دیار ما نابود می‌کنند قاتل غنچه کنده شده ز باغچه خوشی‌ام را. تا مو می‌بافم و دامن سور و هلهله را چرخ می‌دهم؛ پاییز، ملودی استقبالش را هم وزن با باد سبک بالش را کوچه به کوچه روانه‌ام می‌کند. می‌آیم؛ اما، اجازه می‌دهی بلبل دستی‌ام بر سر بالکن زندگی آواز ناب عشق بخواند؟ * بوژنه به معنای...

forum.roman98.com

با سلام،
طراح شما ~PARLA~
با طراح گفتگو بزنید!
موفق و مانا:)

sahar83 · 13/10/20

نام رمان:خاک منفور
نام نویسنده:سحر احمدی
ژانر:ترسناک، فانتزی، عاشقانه
خلاصه:
سالیان سال از آن ماجرای هولناک و شکست سخت و قسمی که خورده گذشته و اکنون، پیشگویی می‌گوید او دوباره حمله می‌کند!
قرن‌ها پیش به کمک جادوگری خیانتکار حمله کرد، اما حال چه کسی میداند به کمک کی؟! اویی که فراموش کرده خداوند هیچگاه بندگانش را رها نمی‌کند و همواره افرادی هستند که با کمک خداوند، او را شکست می‌دهند! افرادی مانند آیریس، دختری با موهای سپید و یارانش!
و به راستی که "شیطان" از آیریس می‌ترسد...

متن: من آدم خوبی هستم، ولی فرشته نیستم
من آدم بدی هستم، ولی شیطان نیستم

رمان خاک منفور | sahar83 کاربر انجمن رمان 98

سالیان سال از آن ماجرای هولناک و شکست سخت و قسمی که خورده گذشته و اکنون، پیشگویی می‌گوید او دوباره حمله می‌کند! قرن‌ها پیش به کمک جادوگری خیانتکار حمله کرد، اما حال چه کسی میداند به کمک کی؟! اویی که فراموش کرده خداوند هیچگاه بندگانش را رها نمی‌کند و همواره افرادی هستند که با کمک خداوند، او را...

forum.roman98.com

حنانه سادات میرباقری · 13/10/20

سلاامم دوبارهه، خسته نباشید خوش ذوقاا^^
درخواست جلد داشتم...

کامل شده - یاد و کاش | Hannaneh کاربر انجمن رمان 98

نیمی از عمرمان را در یاد، یادآوری و یادگاری‌ها بودیم، نیم دیگرش را با ای کاش گفتن به فنا بردیم. کمی درنگ میان این همه یاد و کاش روزمرگی‌ها، نیاز است. کمی صبر و بیشه ناگه چیز جدیدی را به یادت می‌اورد...

forum.roman98.com

~PARLA~ · 13/10/20

sahar83 گفت:
نام رمان:خاک منفور
نام نویسنده:سحر احمدی
ژانر:ترسناک، فانتزی، عاشقانه
خلاصه:
سالیان سال از آن ماجرای هولناک و شکست سخت و قسمی که خورده گذشته و اکنون، پیشگویی می‌گوید او دوباره حمله می‌کند!
قرن‌ها پیش به کمک جادوگری خیانتکار حمله کرد، اما حال چه کسی میداند به کمک کی؟! اویی که فراموش کرده خداوند هیچگاه بندگانش را رها نمی‌کند و همواره افرادی هستند که با کمک خداوند، او را شکست می‌دهند! افرادی مانند آیریس، دختری با موهای سپید و یارانش!
و به راستی که "شیطان" از آیریس می‌ترسد...

متن: من آدم خوبی هستم، ولی فرشته نیستم
من آدم بدی هستم، ولی شیطان نیستم

رمان خاک منفور | sahar83 کاربر انجمن رمان 98

سالیان سال از آن ماجرای هولناک و شکست سخت و قسمی که خورده گذشته و اکنون، پیشگویی می‌گوید او دوباره حمله می‌کند! قرن‌ها پیش به کمک جادوگری خیانتکار حمله کرد، اما حال چه کسی میداند به کمک کی؟! اویی که فراموش کرده خداوند هیچگاه بندگانش را رها نمی‌کند و همواره افرادی هستند که با کمک خداوند، او را...

forum.roman98.com

با سلام،
طراح شما *KhatKhati*
موفق باشید!

~PARLA~ · 13/10/20

Hannaneh گفت:
سلاامم دوبارهه، خسته نباشید خوش ذوقاا^^
درخواست جلد داشتم...

کامل شده - یاد و کاش | Hannaneh کاربر انجمن رمان 98

نیمی از عمرمان را در یاد، یادآوری و یادگاری‌ها بودیم، نیم دیگرش را با ای کاش گفتن به فنا بردیم. کمی درنگ میان این همه یاد و کاش روزمرگی‌ها، نیاز است. کمی صبر و بیشه ناگه چیز جدیدی را به یادت می‌اورد...

forum.roman98.com

با سلام،
طراح شما ~ROYA~
موفق باشید:)

FaTeMeH QaSeMi · 15/10/20

سلام درخواست جلد برای مجموعه شعرمو داشتم
نام مجموعه اشعار اخرین حرفم
نام نویسند فاطمه قاسمی
جمله ته قصم خوش شد
خوش تر از شاهنامه
چیزی که باهام موند فقط غصه هامه
لینکمجموعه اشعار آخرین حرفم | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

Saghár✿ · 17/10/20

درخواست جلد

دل نوشته - درون ماه آشوب است | saghar کاربر رمان 98

فراری از هیاهوی شهر، می‌گذرم از گلشن افکارم. مستقر می‌شوم در زیر سایه درخت احساساتم، شاخه های قلبم را اتش می‌زنم و در میان شعله های آتش؛ خیره می‌شوم به تو در توی بغض های بی پایانم.

forum.roman98.com

The unborn · 23/10/20

-درخواست جلد-
نام رمان: تاریخ می‌بلعد!
نویسنده: The unborn
ناظر: Asal_Zinati
ژانر: تاریخی، علمی_تخیلی، تراژدی
دوره‎ی زمانی: 486 تا 465 قبل از میلاد (دوران سلطنت خشایارشا، چهارمین پادشاه هخامنشی)
خلاصه: باختر، به دنبال رازی است، او همیشه می‌خواهد بداند! به او گفته اند برو، پس توقف را بلد نیست. در گوشش خوانده‌اند، بدان! مغزش را از جمله‌ی "زندگی سراسر ماجراجویی ست" سرازیر کرده‌اند. اما نگفته اند، "شاید، آخر زندگی ات را بگیرد"
"مَرگَت مبارک پسرکم، بخواب که آسوده شدی!"

ویژه رمان۹۸ - رمان تاریخ می‎بلعد | The unborn کاربر انجمن رمان 98

باختر، به دنبال رازی است، او همیشه می‌خواهد بداند! به او گفته اند برو، پس توقف را بلد نیست. در گوشش خوانده‌اند، بدان! مغزش را از جمله‌ی "زندگی سراسر ماجراجویی ست" سرازیر کرده‌اند. اما نگفته اند، "شاید، آخر زندگی ات را بگیرد" "مَرگَت مبارک پسرکم، بخواب که آسوده شدی!"

forum.roman98.com

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر ارشد بازنشسته

مدیر تالار آموزش نویسندگی

مدیر ارشد بازنشسته

عضو تازه وارد انجمن

کاربر نیمه حرفه‌ای

مدیر ارشد بازنشسته

مدیر ارشد بازنشسته

مدیر ارشد رمان ۹۸

سرپرست بخش عمومی

مدیر ارشد بازنشسته رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین