رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...به خودم آمدم.....
2ساعت بود که خیره به عکست مانده بودم
صورتم خیس از اشک هایی بود که نقابی از دلتنگی بر صورتم زده بود
کاش میشد پیامکی برایت ارسال میشد
که فلان شخص ساعت هاست به عکس شما زل زده و شدیدا دلتنگ است!
یا فلان شخص هرروز به آنلاین بودن شما نگاه میکند
کاش میشد ....
کاش میفهمیدی ...
...میکنند و همانند گردآبی شدید تورا به عمق خود میکشند
درون خاطرات دفن میشوی و کم کم جسمت روی خاطرات معلق میشود و روحت همانجا دفن میشود
ساده بگذر و به هیچ کدامشان اهمیت نده!
آنها ظاهری گول زننده و مهربان دارند !
اما...
با همان ظاهر آرام سر به نیستت میکنند!!
آری...!
آنها قاتلانی خاموشند!
#zahra.s
...یاد ندارم لبخند هایت را!
اخم هایت ...
ناراحتی ها و اشک هایت را
به یاد ندارم چون نخواستم که در ذهنم باشی!
فراموش کردنت را انتخاب کردم چون.....
نمیخواستم در خاطراتم باشی و کنارم نداشته باشمت
نمیخواستم با هر بار یاد آوری تو...
اشکهایم نقابی خیس بر صورتم بزنند
آری...!
من ، فراموشت کرده ام ...
...که گفت عاشق خدا بود....
وقتی که گفت میدانست بعضی از انسان ها خدارا ناامید میکنند و به همین خاطر بود که سجده نکرد و رانده شد!
وقتی که برای فریب آدمیان به زمین رفت و دید انسان ها از قبل گناهان خود را ردیف کرده اند!!
آنجا بود که فهمیدم شیطان بودن خیلی بهتر از انسان بودن و شیطان صفت بودن است...
...خاطراتت را مرور میکنم؟
ثانیه به ثانیه غمی که در دلم کاشته ای ریشه میزند به جانم...
آتشی در قلبم انداخته ای که با هیچ اتفاقی خاموش نمیشود...حتی اگر دوباره برگردی!
دیگر آمدنت هم دردی از من دوا نمیکند ،چون خودت درد شدی
دیگر گذشت از دوره ی درمان بودنت...!
میشود دیگر در حوالی من پیدایت نشود؟...
من زاده ی بهشتم اما در قعر جهنم بزرگ شده ام
مرا اینگونه لطیف و بی آزار نبین
وقتش که برسد از خود شیطان هراس انگیز تر میشوم
میتوانم همان طور که به رویت میخندم در سرم نقشه ی به آتش کشیدنت را رسم کنم
من زاده ی بهشتم
اما....
یک عمر در جهنم بزرگ شده ام و دست پرورده ی شیطانم
بترس از من.
#zahra.s
...را رها کرده و به دست زمان سپرده
تا حس نکند و نبیند که چه بر سرش آمده و آینده اش چه میشود
کسی که حتی فکر نمیکرد روزی اینطور بی احساس باشد
اما ...
خاطرات از آنچه فکر میکنید کشنده تر و سمی تر هستند
آرام آرام جانت میگیرند و بی صدا تو را دفن میکنند
که مبادا کسی از راه برسد و نجاتت دهد
#zahra.s
...اما...
نتوانست نبودنت را تحمل کند،پس خاطراتت را زندانی کرد که جای خالی ات را پر کنند
تا کمتر حس شود،که دیگر متعلق به قلب من نیستی...
تا هرکجای دنیا که هستی جایت در قلب من محفوظ باشد
اما...
گاه گاهی سربزن به این قلب دیوانه ام
با هر تپش تورا میخواند
قلب من است اما،همیشه طرف تورا میگیرد...
#zahra.s
...و دلتو خالی کنی از وابستگی ها....
درد داره :)چون یه تیکه از وجودت میمیره
یه جزء خیلی مهم به اسم قلب ❤️
ولی...
اون جایی داغون میشی که با خودت میگی:)
*~مهم اونه ،اون زجر نکشه فقط...
اون حالش خوب باشه ....
منم سر میکنم
منم عادت میکنم
.
.
ولی ...
هیچوقت برات عادی نمیشه
هیچوقت...
...ببخش من را که بد سوزاندمت
از خوشی و شادی هر عاشقی هم راندمت
خنده ای برلب زدم تا او نداند حال من
گفتمش باخنده من راضی برو آتش بزن
کوله بارش بست و رفت از این دل غم دیده ام
او ندید اشکم ولی فریاد زد من دیده ام
قصهی عشقم تمام و مانده ام من ناتمام
میکنم این شعر عشق و عاشقی را من تمام...
شاید در دنیایم یک "طُ" تا خوشبختی فاصله دارم! همان طُ، فاصلههاست تا من! گاهی این فاصله میشود یک سرسوزن و گاهی، گاهی به اندازهی فاصلهی زمین تا خورشید!
وای از آن روزی که دلهایمان فاصله بگیرد!
#zahra.s
...عاشقی که پیش از این بودی...
با تویی که مرا دوست داشت
با تویی که عاشقانه هایش را خرجم میکرد...
نمیگذاشت غم هم خانه ی دلم شود.
دیگر به تویی که حالا هستی نیاز ندارم
من با توی سابق،با توی عاشق در خیالم زندگی میکنم
زندگی میکنم با تویی که همه ی وجودم بودی
.
.
.
با تویی که بی نهایت میپرستیدمش...
غمــی دارم به دل از بهر دوری***مــثــال آینه در دســـت کـــوری
مثـــال مــادری در داغ فرزند***مثـال یــک قـــدم تا پــای گـــوری
مثــال یک دل بیتاب و مغــرور***مثال خنده های فیک و زوری
#zahra.s
دختری در آینــــه باغـــــم نگـــــاهم میکند
قطره اشکی میچکد،با خنده پاکش میکند
غم درونش شعله را تا چشم هایش میکشد
دخترک اما غمــــش را باز حاشــــــا میــــــکند
#zahra.s
امشب آسمون تیره و تاره
از هرکی بپرسی گله داره
یکی اشکاش روونه روی گونه
یکی میخنده اما نگرونه
یکی تو فکر یارو بی بهونه
یک شعری نوشته هی میخونه
یکی خاطره هاش مونده رو دستش
کمی میخنده باز میریزه اشکش
شده دنیا پر از حسای مبهم
هست تو ریشه تک تکمون غم
#zahra.s
...با صدای او شکست
گفت غم در جانش بنشسته است
گفت یارش بد دلش بشکسته است
او بگفت و من دلم پر قِصه گشت
قِصه ی آن که برایم درگذشت
قصه ی من دل شکستن های توست
قصه ی آن عشقِ بی وجدانِ توست
من دلم پر شد ز سوز و پر ز آه
او برفت آنسو لبه آن پرتگاه
بندِ دل از رفتن او پاره شد
لیلی ام با رفتنش بیچاره شد...