خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: ساغر_هاشمی_مقدم

  1. Saghár✿

    دل نوشته نرگس مستانه | ♪ozan و Saghar کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...مهتابی تو نوریُ تو خورشیدی تو گرمایی تو زیبایی یک ساحل به‌وقت پنهان یک روز آفتابی تو سفیدی تو سردی تو برفی تو صبح دل‌انگیز یک روز زمستانی من اما خنده‌ی خشکیده عاشق بی‌یارم به یادت تا سحر بیدار بیدارم دلم را در گرو عشق تو می‌گذارم در عوض تو با نازت هردم بکن یادم #ساغر_هاشمی_مقدم #نرگس_مستانه
  2. Saghár✿

    ✺اختصاصی بطلان حیات | Saghar کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...دار شده بود از او خواست تا فوراً به خانه آن‌ها برود. ارسلان هم تماس را قطع کرد و تنها با پوشیدن یک کاپشن و برداشتن سوییچ خانه را ترک کرد. قلبش در سـ*ـینه بی‌قرار بود و دهانش خشک شده بود. دستانش می‌لرزید و تنها می‌توان گفت خدا او را به مقصد رساند! #بطلان_حیات #داستان_کوتاه_بطلان_حیات...
  3. Saghár✿

    در حال تایپ رمان ئوین‌دار (جلد دوم رمان آی‌سونا) | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...انگار از قبل برنامه همه چیز را چیده بود گفت: - چهارشنبه عصر حرکت کنی شب اینجایی. پنجشنبه میان و بعدم جمعه صبح برمیگردی کرمانشاه. مه‌جبین که فقط می‌خواست تماس را قطع کند تا بلکه نفسی تازه کند و قلبش آرام شود، «باشه»‌ای گفت و بعد خداحافظی تماس را قطع کرد. *** #ئوین_دار #رمان_ئوین_دار...
  4. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...و پا بر روی یک خاک نباشیم شاید که دستانمان جدا باشد و آ*غو*شمان با صدای تپش‌هایمان پُر نشده باشد و شاید هرگز اتفاق نیفتد اما اینجا جانیست برای تو و یادی که یک‌دَم غافل از یاد تو نیست یک‌ سال گذشت از دوستی‌ات و گویی صد سال است که آشنایی تولدت مبارک... #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  5. Saghár✿

    در حال تایپ رمان ئوین‌دار (جلد دوم رمان آی‌سونا) | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...را آرام نشان دهد رو به مه‌جبینی که حال در یک قدمی‌اش ایستاده بود گفت: - اون میاد منو میگیره. حالا می‌بینی. مه‌جبین دو دستش را به حالت دعایی جلو آورد و گفت: - به حق پنج تن به مرادت می‌رسی و من از شر تو و این حیدری حیدریت خلاص میشم. حالا هم بجنب دیر شد. *** #ئوین_دار #رمان_ئوین_دار #ساغر_هاشمی_مقدم
  6. Saghár✿

    در حال تایپ رمان ئوین‌دار (جلد دوم رمان آی‌سونا) | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...با دستمال پاک کرد و رو به مه‌جبین گفت: - بزار یه مسواک ریز بزنم و بیام. مه‌جبین حرصی کیفش را روی زمین کوباند و همانجا نشست. ابروهای درهم کشیده‌ و نفس‌های بلندش خبر از عصبانیتش را می‌داد. از لاک‌پشتی بودن سارا متنفر بود و تقریباً این برنامه‌ی هرروزشان بود. #ئوین_دار #رمان_ئوین_دار #ساغر_هاشمی_مقدم
  7. Saghár✿

    در حال تایپ رمان ئوین‌دار (جلد دوم رمان آی‌سونا) | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...- اونو که قبلاً زدم. و سپس چشمکی زد و به دستشویی رفت. رفتار و اخلاق بی‌احساس و خشک سارا را دوست داشت. به‌ظاهر سنگ بود و ابراز احساسات کردن را نیاموخته بود؛ اما در درون کودکی بود که تشنه محبت بود و کوچک‌ترین چیزی آزارش می‌داد؛ اما هرگز چیزی را بروز نمی‌داد. #ئوین_دار #رمان_ئوین_دار...
  8. Saghár✿

    ✺اختصاصی بطلان حیات | Saghar کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...گل قرمزش چیزی پیدا نبود انداخت. دستی به گردن کشید و سلام کرد. مادر با شنیدن صدایش یخچال را رها کرد و درحالی که دو فلفل دلمه‌ای زرد و شش گوجه سرخ را بزور حمل می‌کرد، جواب پسرش را داد. - وقت خواب. بیا چایی داغه یه لیوان بخور تا شام حاضر میشه. #بطلان_حیات #داستان_کوتاه_بطلان_حیات #ساغر_هاشمی_مقدم
  9. Saghár✿

    ✺اختصاصی بطلان حیات | Saghar کاربر انجمن رمان ٩٨

    ...و پاسخ داد: - به ارسلان چطوری؟ ارسلان درحالی که روی میز می‌نشست گفت: - شکر، بد نیستم. خودت چطوری؟ کاری داشتی؟ کیوان سرفه‌ای کرد و گفت: - آ...آره، قرار برم بار؛ البته این‌بار میرم سمت کیش و قشم اونوراها گفتم درجریان باشی یه مدت روی گلمو نمی‌بینی. #بطلان_حیات #داستان_کوتاه_بطلان_حیات...
  10. Saghár✿

    دل نوشته شمیم یاس | ✿Saghár کاربر انجمن رمان ۹۸

    روزما پنهان در پرده‌ی شب رخ ما در آینه‌ها خاک خورده طلب دستی پر مهر دارد که کشد با مهربانی بر سر و زداید چهره‌ها را از غم و لبالب پر کند قلب را از شادی و به آن لحظه قسم که همه یک‌صدا بانگ براریم بر فلک ای روز آفتابی با آسمان نیلگون بیفکن نگاهت تا بشکنی مرز شب‌زنده داری
  11. Saghár✿

    در حال تایپ رمان ئوین‌دار (جلد دوم رمان آی‌سونا) | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...ساک عقب کشید و گفت: - اصلا و ابدا، بچه با همه تعارف با منم تعارف؟ برو بالا میارم برات. - آخه سه طبقه‌ست. اذیت می‌شید. - وای بچه! برو بالا میارم دیگه. مه‌جبین دیگر تا طبقه‌ی سوم حرفی نزد و فقط هنگامی که خانم براتی ساک را تحویل داد، از او تشکر و قدردانی کرد. #ئوین_دار #رمان_ئوین_دار...
  12. Saghár✿

    دل نوشته نرگس مستانه | ♪ozan و Saghar کاربران انجمن رمان ۹۸

    ...داشت بی‌قرار و بی‌حوصله بود خواب فراری بود ز چشمان تَرَش خاک‌ها افتاده بود بر سرش لحظه‌ی ویرانی که نزدیک شد حس گرمایش آ*غو*ش به دامش انداخت بگرفت شرفه و سیمای یارش در بَرَش مرهمی بشُد بر ریش تنش -------------------- *شرفه و سیما: صدا و رخ *ریش: زخم #نرگس_مستانه #دلنوشته_نرگس_مستانه #ساغر_هاشمی_مقدم
  13. Saghár✿

    دل نوشته شمیم یاس | ✿Saghár کاربر انجمن رمان ۹۸

    به نام او دلنوشته: شمیم یاس نگارشگر: Saghar ژانر: تراژدی مقدمه: بر عمق جان نقش می‌زند این گام‌های پُر ضیاء ذره به ذره می‌دمد عطر ربیع، شمیم یاس از این بهار تا آن بهار صد فاصله نهفته است دست بده تو جان من که این بهار آشفته است ---------------------------- تقدیم به نگاه پر مهرت Parmida_viola که گر...
  14. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    نیم تو سنگ و نیم من زمستان سرد پاییز شد و نیست صدای پیچش زلف تو با برگ درخت یادت هست؟ بگفتی سرایم همین جاست همین باغ حلاوت و تو همچو آب شرنگ بگرفتی جانم -------------------------------- *حلاوت: شیرین *شرنگ: زهر #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  15. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...و دیگر نفسی نیست که بخواهد «وجودم» خطابت کند یا که لالایی مفتون به گوشَت بخواند تا جانت را نداوت بخشد آه که تو آن لحظه متلهفی و متلهفی دیگر سود ندارد حال دیگر اشک است که جاری می‌شود همان جا که رد بـ*ـو*سه‌ی من سخت می‌سوزد ______________ *متلهفی: پشیمانی #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  16. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...از دور به تماشای عرصه بنشستم نجوای آماس به گوشم برسید «باورت گر بشود گر نشود عاشقی هست، وفاداری نیست تو دلباخته‌ی ماهی‌ای شدی که در عقد حوض دستی به چرخش دارد» ----------------------------- * ماهی خونی: منظور ماهی قرمز * آماس شتابان: باد تند *عرصه: صحنه #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین...
  17. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...و دگر نیست صدای خش‌خشی که شود صانع خندیدن شیدا که دگر نیست دلداده‌ای در این زمان ----------------------------- *خزان صفرا: خزان زردرنگ *نبش: کنج *معبر: منظور کوچه است *خطوه: پا *قمیص تنش: منظور جامه تنش، پیراهن تنش *صانع خندیدن شیدا: عامل خندیدن عاشق #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  18. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    ...گرفته یقه‌ی آدمیان را که حال همه می‌شکنیم می‌رویم همچو زمان می‌نشینیم روی طاقچه‌ی خاطره‌ها یا که در خاک جهان -------------------- *کولاکی: طوفانی *دثار: جامه *مغشوش: پریشان *مهجوری: جدایی *سنت مفتون: رسم عاشق *میغ کبود: ابر سیاه *تحسر: اندوه *حتف: مرگ #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  19. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    شمع آجین قرار بود پریشان نشود ز حمیرای دلم پُر نشود اما افسوس قلم جورکش جوهر قلبم شده است ز تو و آن رخ خانه‌خرابت لبریز شده است #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
  20. Saghár✿

    دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

    چه بگویم ز شمع ساحل خون‌گشته‌ی دل؟ چه بگویم ز سرای ویران‌گشته‌ی ذهن؟ ز تو هرچه که بگویم سراب فکر است زان همه شور و امیدم مزارم گشته #ساغر_هاشمی_مقدم #شمع_آجین #دلنوشته_شمع_آجین
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا