خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
شب کولاکی بود
نه که در زیر دثار اختراندود شهر
بلکه در ذهن مغشوش من
از خودم می‌پرسم:
زندگی جای مهجوری‌هاست
یا که ما را به خطا پیوند زده‌اند؟
شاید هم سنت مفتون این است
که دلش را بدهد و هیچ نگیرد هرگز
قطره‌ی آبی چکید
نه که از میغ کبود
بلکه از چشم بارانی من
زندگی جای شکستن‌ها نبود
آموختنش شکستن‌ها را
به خوردش دادند کینه‌ورزی را
شاید هم زندگی عاشق و دلباخته‌ی
زمانی شده بود که برفت زود از این دیار دل
حسرت و تحسر سرایش را گرفت
و چه کسی می‌داند
شاید هم حتف به یادش آمد و
ماند همین گوی چرکین‌صفت
که گرفته یقه‌ی آدمیان را
که حال همه می‌شکنیم
می‌رویم همچو زمان
می‌نشینیم روی طاقچه‌ی خاطره‌ها
یا که در خاک جهان

--------------------
*کولاکی: طوفانی
*دثار: جامه
*مغشوش: پریشان
*مهجوری: جدایی
*سنت مفتون: رسم عاشق
*میغ کبود: ابر سیاه
*تحسر: اندوه
*حتف: مرگ

#ساغر_هاشمی_مقدم
#شمع_آجین
#دلنوشته_شمع_آجین


دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Rxana، P.E.G.A.H، YeGaNeH و 34 نفر دیگر

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
سیه‌بالان خبر از خزان صفرا می‌دهند
می‌نشیند پوزخندی نبش لـ*ـبم
آه یک سال گذشت!
دیگر از معبر ما گذر مکن
لگدمال شده برگ چنار
نه که با خطوه رهگذر
بلکه با رفتنت
قلبش از هم گسست
و نشست گرد محنت به سرش
و بشد نم سرشکی قمیص تنش
و دگر نیست صدای خش‌خشی
که شود صانع خندیدن شیدا
که دگر نیست
دلداده‌ای در این زمان
-----------------------------
*خزان صفرا: خزان زردرنگ
*نبش: کنج
*معبر: منظور کوچه است
*خطوه: پا
*قمیص تنش: منظور جامه تنش، پیراهن تنش
*صانع خندیدن شیدا: عامل خندیدن عاشق

#ساغر_هاشمی_مقدم
#شمع_آجین
#دلنوشته_شمع_آجین


دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Rxana، _mah_، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 32 نفر دیگر

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
قاصدک چرخی زد
لـ*ـب حوض نشست
ماهی خونی خندان را دید
دل او لرزی کرد
برق عشق به چشمش افتاد
آماس شتابانی وزید
قاصدک را به آ*غو*ش کشید
با خودش برد به جایی دورتر
نه که از روی حسادت باشد
قصد او نیک‌خواهیست
من که از دور به تماشای عرصه بنشستم
نجوای آماس به گوشم برسید
«باورت گر بشود گر نشود
عاشقی هست، وفاداری نیست
تو دلباخته‌ی ماهی‌ای شدی که در عقد حوض
دستی به چرخش دارد»
-----------------------------
* ماهی خونی: منظور ماهی قرمز
* آماس شتابان: باد تند
*عرصه: صحنه

#ساغر_هاشمی_مقدم
#شمع_آجین
#دلنوشته_شمع_آجین


دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Rxana، YeGaNeH، _mah_ و 33 نفر دیگر

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
بر گور تارم می‌گذاری سر
آنگاه‌که زمان باطل بگذشت و
یادت جانم را ستانده و دیگر نفسی نیست
که بخواهد «وجودم» خطابت کند
یا که لالایی مفتون به گوشَت بخواند
تا جانت را نداوت بخشد
آه که تو آن لحظه متلهفی و
متلهفی دیگر سود ندارد
حال دیگر اشک است که جاری می‌شود
همان جا که رد بـ*ـو*سه‌ی من
سخت
می‌سوزد
______________
*متلهفی: پشیمانی
#ساغر_هاشمی_مقدم
#شمع_آجین
#دلنوشته_شمع_آجین


دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Rxana، YeGaNeH، _mah_ و 33 نفر دیگر

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
نیم تو سنگ و
نیم من زمستان سرد
پاییز شد و نیست
صدای پیچش زلف تو با برگ درخت
یادت هست؟
بگفتی سرایم همین جاست
همین باغ حلاوت
و تو همچو آب شرنگ
بگرفتی جانم
--------------------------------
*حلاوت: شیرین
*شرنگ: زهر

#ساغر_هاشمی_مقدم
#شمع_آجین
#دلنوشته_شمع_آجین


دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Rxana، YeGaNeH، _mah_ و 32 نفر دیگر

Saghár✿

سرپرست بخش عمومی
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
نگارشگر انجمن
کپیست انجمن
  
عضویت
28/2/20
ارسال ها
4,354
امتیاز واکنش
51,361
امتیاز
443
محل سکونت
☁️
زمان حضور
122 روز 21 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
روزگار چرخان است و می‌چرخد و می‌چرخد و هیچ توقفی در کار نیست
هر نفس وجع و تعب و حرمان را از هر سو آوار می‌کند و
در نهایت فراموشیست
در این تاریک‌خانه که بوی فجور محتقن است و راه گریزی نیست، تنها کورسوی امیدی که جان می‌دهی و جان فدایت می‌شود
هرگاه که زمین‌خوردنی بود، دستی بودی که بلند کرد و ستونی که تکیه‌گاه بود
در هر سرافرازی و سرافکندگی، بسـ*ـتر گرمی بودی برای گریستن و نوازشی که هیچ‌گاه متوقف نمی‌شد
شاید در زیر یک آسمان و پا بر روی یک خاک نباشیم
شاید که دستانمان جدا باشد و آ*غو*شمان با صدای تپش‌هایمان پُر نشده باشد
و شاید هرگز اتفاق نیفتد
اما اینجا جانیست برای تو
و یادی که یک‌دَم غافل از یاد تو نیست
یک‌ سال گذشت از دوستی‌ات
و
گویی صد سال است که آشنایی

تولدت مبارک...
#ساغر_هاشمی_مقدم
#شمع_آجین
#دلنوشته_شمع_آجین


دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Rxana، YeGaNeH، _mah_ و 9 نفر دیگر

زهرا.م

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
28/7/20
ارسال ها
102
امتیاز واکنش
819
امتیاز
263
سن
26
محل سکونت
Rain City
زمان حضور
18 روز 6 ساعت 26 دقیقه

دلنوشته شما به کنترل کیفی منتقل می‌شود
قلمتان مانا و سرچشمه ذهنتان همواره جوشان :گل:

Saghár✿


دلنوشته شمع آجین | Saghar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Rxana، Narín✿ و YeGaNeH
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا