خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Usage for hash tag: رویای_قاصدک

  1. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_36 #رویای_قاصدک از مرضیه خداحافظی میکنم و به سمت خانه میروم. حس میکنم هیچ انرژی در بدن ندارم. چهار ساعت بی وقفه کلاس فیزیک رستم را کشیده و فقط دلم دست کم شش ساعت خواب بی وقفه میخواهد. اما قطعا تا جمع بندی های کلاس را دوره نکنم نمی خوابم. کلید می اندازم و داخل می روم. از حیاط می گذرم و...
  2. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_35 #رویای_قاصدک عزای این را گرفته ام که کیک را چگونه روی میز قرار دهم تا حیثیتم به باد نرود. شمع را روشن میکنم و به سمت پذیرایی میروم و به محض ورودم صدای جیغ دست ها بالا میرود. به میزمقابل نشمین و همسرش میرسم نگاه مستاصلی به نشمین میکنم. میخندد و میفهمم که منظورم را نگرفته نگاهی میکنم تا...
  3. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_34 #رویای_قاصدک آرتا_ ایلدا نمکدونو بده _شما خودت نمکی داداش همینجوریش راه میری نمک میریزه ازت به خودت رحم نمیکنی به ما رحم کن آرتا_ نه دیگه امشب حجم زیادی از نمکم صرف شیرینی های تو شد اینه که باس جبرانش کرد. _نه مثه اینکه هنوز نمکی.... یه ساعتی بود به شیرینی ها اشاره نکرده بودی نگران...
  4. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_33 #رویای_قاصدک چند دقیقه ای دیگر در کنارشان می نشینم و بعد از همه عذر خواهی میکنم و توضیح میدهم که باید بروم سر درسم و به اتاق میروم. مامان گفت که موقع شام مرا صدا میزند و منم با خیال راحت به درسم میرسم. خانواده آقا مرتضی آدم های راحتی هستند هرگز از اینکه کنار آن ها باشیم احساس ناراحتی...
  5. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_32 #رویای_قاصدک خاله لیلا_دستور از بالاست بچم هیچ کارس متعجب از پاسخش نگاهش میکنم که صدای سرفه بی امان ارسلان بلند می شود. آرتا با دست به کمرش میزند. آرتا _چی ریختی تو شیرینی ها ایلدا بچه مردم داره از دست میره _وا چه ربطی به شیرینی های من داره. چرا تو که دولپی داری میخوری هیچیت نشد؟ آرتا...
  6. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_31 #رویای_قاصدک در حصار دستان خاله فرو می روم و گونه اش را میبوسم. با عمو دست میدهم و سری با احترام برای ارسلان و آرمین تکان میدهم و سلام می دهم که به همان شکل پاسخ میدهند. در کنار نشمین روی مبل دونفره می نشینم. حواسم به کوتاهی دامنم هست و پاهایم را جمع میکنم و به یک سمت خم میکنم همه گرم...
  7. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_30 #رویای_قاصدک _چه خبرا عزیزم امسال تولدت تنها تنها با آقاتون خوش گذشت؟ نشمین_اره خوب بود. باهم رفتیم رستوران جات خالی ....شب خوبی بود. تو چکار می کنی درسات خوب پیش میره؟ _اره خوبه. مشغولم حسابی. هرچی میخونم که تمومی نداره. تموم شن این روزا یه نفسی بکشم. امروز مخصوصا کلی از برنامه عقب...
  8. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_29 #رویای_قاصدک #فصل_دوم_دست_ها_حافظه_دارند؟ دوازده سال قبل.... _مامان جان الان چه وقت مهمونی گرفتنه اخه مامان_ مگه مهمونی گرفتن وقت داره اخه مامان جان. از اون گذشته تولد خواهرته اولین سالیه که تولدش خونه خودشه. نمیخوام یه وقت حمید و خانوادش فکر کنن ما اهمیت ندادیم نمیخوام بچه م سرشکسته...
  9. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_28 #رویای_قاصدک نفسم را به شدت فوت میکنم. امروز همه قصد جانم را دارند. سر بلند میکنم و تازه متوجه حضور سه نفر دیگر سر میز می شوم. تیدا_ آبجی چیزی شده؟ _نه عزیزم چیزی نیست نگران نباش من باید برم ازکاری پیش اومده. تو با من میای یا میمونی؟ تیدا_ با اجازه ت من کمی بیشتر میمونم _مختاری عزیزم...
  10. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_27 #رویای_قاصدک آرمین رو به من میکند. _ایلدا میتونم یه سوال ازت بپرسم؟ میتونی جواب ندی. _حتما بفرمایین آرمین_ بچه ها می گفتن که یه نفر تو بازار اومده بوده پرسجو راجع به من ...از طرف شما بودن؟ _شما منظورت کیه؟ _خانوادتون. یعنی میخوام بدونم عمو اینا از این مسئله باخبرن؟ آخه میدونم آرتا...
  11. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_26 #رویای_قاصدک سنگینی نگاه ارسلان شانه هایم را خشک کرده اما نگاهش نمیکنم. آرمین و تیدا با نگاهی جا خورده و سنگین نگاهم میکنند. هیچ کدام انتظار این سخنرانی غرا و طولانی را نداشتند. آرمین به حرف می آید. آرمین_ ایلدا من نمیتونم قول صد در صد بدم که هیچ کدوم ازچیزایی گفتی قرار نیس اتفاق...
  12. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_25 #رویای_قاصدک _بسیار خب آرمین جان الان میتونیم شروع کنیم؟ منتظر سورپرایز دیگه ای نباشیم؟ آرمین دستی داخل موهایش میکشد و با شرم زمزمه می کند _نه ایلدا جان بفرمایید اخم در هم میکشم و نگاهم را معطوف آرمین و تیدا میکنم. امروز اینجا هرچیزی که میگم روی صحبتم با دوتاتونه. قبلا با هرکدومتون...
  13. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_24 #رویای_قاصدک آرمین _راحت اومدی ایلدا جان؟ _بله. مشکلی نبود. خوبی خانواده خوبن؟ آرمین _خوبیم ممنون. مامان اینام سلام میرسونن خدمتتون. _جای قشنگی رو انتخاب کردی تبریک میگم به حسن انتخابت. لبخندی نمکین بر لـ*ـب می آورد آرمین_خوشحالم خوشت اومد به سمت تیدا برمیگردم و لبخندی به عمق چشمانش به او...
  14. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_23 #رویای_قاصدک مرضیه _چه خبره آلاگارسون کردی کجا بسلامتی؟ چشم غره ای به او میروم و تیکه اش را نادیده می گیرم. _دارم میرم حرفای نهایی رو با آرمین و تیدا بزنم. امروز سعیدو دیدم و خدا رو شکر همه چیز خوب بودش مسئله ی خاصی نبود. وقتشه که از انتظار درشون بیارم. مرضیه_ اووووه پس خانوم دارن میرن...
  15. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_21 #رویای_قاصدک ماشین را به راه می اندازم. تمام طول این هفته تیدا با چشم هایش مرا تعقیب کرد. منتظر بود به حرف بیایم و تصمیمم را به او ابلاغ کنم. اما کلامی حرف نزد و میدانم به زعم خودش نخواسته که تحت فشار قرارم دهد. حتی دو روز پیش آرمین با من تماس گرفت و وقتی پرسیدم که خبری شده است که تماس...
  16. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_20 #رویای_قاصدک سریع بیرون میروم و سر راه یک بطری آب از بوفه میگیرم و سوار ماشین میشوم و خود را به قرارم می رسانم. ماشین را مقابل فضای سبزی پارک میکنم و بخاطر کولر روشن می گذارمش. تقه ای به شیشه میخورد که برمیگردم و سعید را میبینم قفل را میزنم و سوار میشود. سعید_ سلام استاد خوب هستین؟...
  17. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_20 #رویای_قاصدک چهره های درمانده شان را از نظر میگذرانم و خنده ام را قورت میدهم. _خب بچه ها برای امروز تا همینجا کافیه. فقط من موضوعات کنفرانس ها رو دادم دست نمایندتون حتما باهاش هماهنگ کنین و تا هفته ی بعد لیست اسامیتون بعلاوه تاریخ ارائه هاتون که کنارش ذکر شده باشه بمن تحویل بدین. برای...
  18. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_19 #رویای_قاصدک در اتاقم در موسسه نشسته ام و به کارهای عقب افتاده می رسم. امروز مرضیه درگیر خرید لباس برای مراسم خاستگاری برادرش است که من با زیرکی از زیرش شانه خالی کردم و به بهانه اینکه تو برو من کارهای عقب مانده زیاد دارم و بهتر است حداقل یکیمان در موسسه باشیم بالاخره راهیش کردم. جلسه...
  19. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_18 #رویای_قاصدک تیدا_ مامان صد بار گفتم گلطلا بهونه نداره برای موندن شما یکم اپن مایند شی این بنده خدا هم از تنهایی در میاد هم میاد اینجا ور دل خودت دیگه غصه شو نمیخوری یک آن نمکدان را میبینم که از کنار سر تیدا رد میشود و به دیوار برخورد کرده و به زمین می افتد مامان _تف به شرف نداشتت بیاد...
  20. morvarid_99

    در حال تایپ رمان رویای قاصدک | morvarid_99 کاربر انجمن رمان ٩٨

    #پارت_17 #رویای_قاصدک به سمت اتاق آرتا به راه می افتم و حواشی امشب انگار پایانی ندارد. صدای موزیک ملایمی از اتاقش شنیده می شود. در میزنم و با بفرماییدش داخل می شوم که روی تختش نیم خیز شده و پریشان حال میابمش. _ داداش پاشو بریم شام نبینم غمبرک زده باشی آرتا_ مرسی ایلدا میل ندارم _الان دقیقا...
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا