با بغض به آن پسر خیره میشود. راوش، پسر بازرگان قبیله بود. موهای فرفری سیاه رنگ، با قد ۱۳۸ سانتی، بینی کشیده، لـ*ـبهایی ساده و ابروهایی نازک داشت. چشمانش عسلی و لباسهایش قهوهای مشکی بودند؛ با یک کمربند طلایی که دور تا دور کمرش را گرفته بود.
راوش با خنده به چشمانش اشاره میزند:
- چشماش رو ببینید...