خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,222
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
-پس کجا رفت؟ جسدش کو؟
شارلوت سر کمان را پایین گرفت و برای بررسی پیش ریچارد رفت. ریچارد گیج شده بود و با عصبانیت لا به لای علف‌ها را نگاه می‌کرد. دستش را روی شانه‌اش گذاشت و گفت:
-خودت رو خسته نکن. بیا از این جا بریم تا زودتر به مقصدمون برسیم. این جا موندن زیاد امن نیست.
ریچارد هم فکری کرد و دست از جستجوی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه دُچار | نگار 1373 کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، !Shîma! و 4 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,222
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
صحنه‌‎ای را که داشت می‎دید، باور نداشت. بهت زده پلک می‎زد و چشمانش با تعجب همه جا را نگاه می‎کردند تا شاید بتوانند درک کنند چرا این اتفاق افتاده است.
هواپیما تکه تکه شده بود. حتی، در آن تاریکی و نور کم هم به خوبی می‌توانستند وضعیت اسفبارش را تشخیص بدهند. ریچارد قدمی به جلو برداشت و گفت:
-با این وضعیت و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه دُچار | نگار 1373 کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، Fatemeh14 و 5 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,222
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
احساس آسودگی کوتاهی به شارلوت دست داد و چند لحظه‌ای از یاد برد که چه قدر محیط اطرافشان نا امن و خطرناک به نظر می‌رسید. یک انسان زنده‌ی دیگر، حتی، در وضعیت جسمانی بد ولی زنده، به او قوت قلب می‌بخشید.
دست از کشیک دادن برداشت و با قدم‌های بلندی به سمت ریچارد رفت. ریچارد هم چنان داشت به داخل سرک می‌کشید و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه دُچار | نگار 1373 کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، !Shîma! و 5 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,222
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
سعی کرد که به او شلیک کند؛ ولی، در جایی که نباید، ماشه گیر کرد. هر چه قدر انگشتش را با قدرت روی ماشه می‌فشرد، ماشه کوچک‌ترین حرکتی نمی‌کرد. فهمید که قرار نیست تیری شلیک شود و لحظه‌ای که دیگر مطمئن شده بود که مرگش حتمی‌ست و دستان مقابلش تا نزدیکی بدنش رسیده بودند، موجود عجیب از حرکت ایستاد. شارلوت از ترس...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه دُچار | نگار 1373 کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، Fatemeh14 و 4 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,222
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
شارلوت با شنیدن این حرف عصبانی شد و غرید:
-اسپارک احمق نیست! اون...
ولی ریچارد با عجله دستش را روی دهانش گذاشت و گفت:
-هیس! می‌خوای پیدامون کنن و کارمون رو بسازن؟
-کیا؟
ریچارد با لحن هراس انگیزی جواب داد:
-همون موجودات لعنتی، ان تی سی (N.T.C) ها.
-ان تی سی دیگه چیه؟!
ریچارد در تاریکی کمی جستجو کرد و دست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه دُچار | نگار 1373 کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، !Shîma! و 4 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,222
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
شارلوت ماجرای اسمش را فراموش کرد و چیزی که حین ورودش به جنگل را حس کرده بود، برای فرمانده‌اش بازگو کرد:
-منم وقتی اومدیم این جا، همش حس می‌کردم یکی داره از پشت سر نگاهم می‌کنه؛ ولی، چیزی نبود.
وقتی حرفش تمام شد، ریچارد مشتی به پایش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه دُچار | نگار 1373 کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، !Shîma! و 5 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,222
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
در آن وضعیت بغرنج و بحرانی، شارلوت پیش خودش فکر کرد که آن مدل از هواپیما، تنها می‌توانسته سه نفر خدمه را با خود حمل کند؛ پس، اگر یکی از آن‌ها را کشته بودند، تنها دو نفر دیگر باقی مانده بود. حتی، احتمال داشت که یکی از آن دو نفر، در آتش سوزی جان خودش را از دست داده باشد. برای همین با خوش حالی و صدایی که تلاش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه دُچار | نگار 1373 کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، !Shîma! و 5 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,222
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
در حین دویدن و شاخه‌های بی‌پایان درختان را کنار زدن، از ذهنش می‌گذشت که حتی فکرش را هم نمی‌کرد شاید روزی برسد که به این نحو بمیرد و کشته شود. او یک جاسوس بود؛ نه یک سرباز ارتش و این جزءِ وظایفش به شمار نمی‌رفت. چرا باید او را قربانی این اتفاق می‌کردند؟
با غصه به اسپارک، رئیسش فکر می‌کرد که چه طور توسط او...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه دُچار | نگار 1373 کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا *، !Shîma! و 5 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,222
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
چیزی به دور کمرش حلقه شد و حتی به او فرصت نفس کشیدن هم نداد.
با قدرتی ماورایی به سمت جلو کشیده شد که اگر پایش به ریشه‌ی درختی گیر نمی‌کرد، امکان داشت هر بلایی به سرش بیاید. از گیر افتادن پای راستش نهایت استفاده را برد و تلاش کرد که خودش را آزاد کند.
می‌توانست رشته‌های خونین و نفرت انگیزی را روی بدنش ببیند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه دُچار | نگار 1373 کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، !Shîma!، * رهــــــا * و 5 نفر دیگر

نگار 1373

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
8/8/19
ارسال ها
1,681
امتیاز واکنش
15,222
امتیاز
323
محل سکونت
همدان
زمان حضور
62 روز 21 ساعت 12 دقیقه
نویسنده این موضوع
شارلوت تا جای ممکن سعی داشت تا به سمت چپ، همان جایی که اجساد دو ان.تی.سی، بی حرکت و خون آلود روی زمین افتاده بود، نگاه نکند. از دردهای خودش چشم پوشی کرد و خودش را نزدیک ریچارد رساند تا او را چک کند. از روی لباس، چیزی جز فلز آسیب دیده ندید.
متحیر شده بود که آن موجودات چه طور توانسته بودند آلیاژی به این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



داستان کوتاه دُچار | نگار 1373 کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، !Shîma!، * رهــــــا * و 5 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا