شاها از میان جان و دل بیگاه و گاه
من دعایت با دعای قدسیان پیوستهام
با وجود ابر احسانت که بر من فایض است
راستی از منت دور فلک وارستهام
ای خداوندی که رنگ و بوی بزمت چون بدید
گفت گل بر خود چه میخندی که اینجا دستهام
درد چشمی ناگهانم خاست و اندر خانهای
تنگ و تاری همچو چشم خویشتن بنشستهام
کردهام عادت به چشم و سر به درگاه آمدن
زان نمیآیم که چشمم بسته و من خستهام
چشمهای بنده از نادیدنت دیوانهام
هر دو را زان روی چون دیوانگان بر بستهام
دولتت بادا ابد پیوند و خود باشد چنین
بارها عقل این سخن در گوش گفت آهستهام
من دعایت با دعای قدسیان پیوستهام
با وجود ابر احسانت که بر من فایض است
راستی از منت دور فلک وارستهام
ای خداوندی که رنگ و بوی بزمت چون بدید
گفت گل بر خود چه میخندی که اینجا دستهام
درد چشمی ناگهانم خاست و اندر خانهای
تنگ و تاری همچو چشم خویشتن بنشستهام
کردهام عادت به چشم و سر به درگاه آمدن
زان نمیآیم که چشمم بسته و من خستهام
چشمهای بنده از نادیدنت دیوانهام
هر دو را زان روی چون دیوانگان بر بستهام
دولتت بادا ابد پیوند و خود باشد چنین
بارها عقل این سخن در گوش گفت آهستهام
اشعار سلمان ساوجی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com