جز باد همدمی نه که با او زنم دمی
جز باده مونسی نه که از دل برد غمی
جز دیده کو به خون رخ ما سرخ میکند
در کار ما نکرد کس از مردمی، دمی
خوردم هزار زخم ز هر کس به هیچ یک
رحمی نکرد بر من مسکین به هر مرهمی
دریای عشق در دل ما جوش میزند
ز آنجا سحاب دیده ما میکشد نمی
سرمست عشق را ز دو عالم فراغت است
زیرا که دارد او به سر خویش عالمی
زان پیش روی بر در او داشتم که داشت
روی زمین غباری و پشت فلک خمی
سلمان مگوی را ز دل الا به خود که نیست
در زیر پرده فلک امروز مرحمی
جز باده مونسی نه که از دل برد غمی
جز دیده کو به خون رخ ما سرخ میکند
در کار ما نکرد کس از مردمی، دمی
خوردم هزار زخم ز هر کس به هیچ یک
رحمی نکرد بر من مسکین به هر مرهمی
دریای عشق در دل ما جوش میزند
ز آنجا سحاب دیده ما میکشد نمی
سرمست عشق را ز دو عالم فراغت است
زیرا که دارد او به سر خویش عالمی
زان پیش روی بر در او داشتم که داشت
روی زمین غباری و پشت فلک خمی
سلمان مگوی را ز دل الا به خود که نیست
در زیر پرده فلک امروز مرحمی
اشعار سلمان ساوجی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com