- عضویت
- 10/8/18
- ارسال ها
- 140
- امتیاز واکنش
- 1,299
- امتیاز
- 163
- سن
- 20
- محل سکونت
- بوشهر
- زمان حضور
- 2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوفی کردم. از فکر بیرون نمیاومدم. باید کاری میکردم. باید خبردار میشدم.
در باز شد. آریا همون جور که دکمهی آستین پیراهنش رو میبست؛ وارد شد.
- بلند شید!
توسکا که جلو آیینه داشت با موهاش ور میرفت گفت:
- کجا؟
آریا نفسش رو بیرون فرستاد و جواب داد:
- زیرزمین!
از جام بلند شدم و روبروش ایستادم.
- میخوای باز بری اونجا؟
توی چشمام زل زد...
در باز شد. آریا همون جور که دکمهی آستین پیراهنش رو میبست؛ وارد شد.
- بلند شید!
توسکا که جلو آیینه داشت با موهاش ور میرفت گفت:
- کجا؟
آریا نفسش رو بیرون فرستاد و جواب داد:
- زیرزمین!
از جام بلند شدم و روبروش ایستادم.
- میخوای باز بری اونجا؟
توی چشمام زل زد...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان یتیم خانهی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: