خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
جیغ کشیدم:
- برو به جهنم...
***
آریا با صدای بلند ناله می‌کرد. عرشیا سعی داشت تکه‌ی لوستر رو از شکمش در بیاره. ولی، هی تکون می‌خورد. عرشیا با اخم گفت:
- مثل بچه‌ها رفتار نکن آریا...
باید به زیر زمین می‌رفتم. اما، خودم تنهایی!
باید از همه چیز سر در می‌آوردم. سمت در رفتم که صدای توسکا متوقفم کرد:
- کجا؟
- میرم تو باغ هوا بخورم.
آوا همون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، elnaź вαnσσ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
مژه‌های بلندش مثل سایبون دور چشم‌هاش بودند.
- یاشا، یاشا دخترم؟
این صدای مردی بود که یاشا رو صدا می‌زد. یاشا سمت راهرو اتاق‌های خواب رفت.
به خودم اومدم و پشت سرش رفتم. وارد اتاق شد و من هم وارد شدم.
روی تـ*ـخت کنار مردی حدوداً پنجاه ساله نشست! مرد دستی به موهای طلایی یاشا کشید. این مرد همون مرد توی عکس، پدر یاشا بود.
- می‌خوام باهات صحبت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تعجب
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، elnaź вαnσσ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
پیش بچه‌ها برگشتم. آریا روی تـ*ـخت من خوابیده بود. توسکا و آوا به من نگاهی انداختند. انگار فهمیدند که حالم خوب نیست!
روی تـ*ـخت آوا ولو شدم. توسکا بلند شد. به خاطر خوردن زمین پاش پیچ خورده بود. لنگون لنگون اومد و کنارم نشست. دستم رو گرفت. لبخند تلخی زد و آروم گفت:
- چیزی شده؟
سر تکون دادم:
- نه!.
- پس چرا...
به صورتم اشاره کرد و ادامه داد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، elnaź вαnσσ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
به زیر زمین رفتم.
به دو پله‌ مونده به آخر که رسیدم یهو چراغ‌ها روشن شد و من که توی دنیای دیگه بودم جیغ بدی کشیدم.
با صدای جیغ بلندی که خونه رو به لرزه در می‌آورد؛ هل شدم و از پله‌ها محکم زمین خوردم.
- آخ! آی، آی... این دیگه چی بود؟
از چا پا شدم و لنگون لنگون سمت راهرو اتاق خواب رفتم.
یاشا گریه کنان زجه می‌زد:
- مامان، بابا... بلند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، elnaź вαnσσ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
از پنجره‌ی اتاق به باغ نگاه کردم. واقعاً خوفناک بود! رعد و برق می‌زد.
- فکر کنم امشب بارون سختی داریم!
آریا کنارم ایستاد. یه دستش رو به دیوار تکیه زد و توی فکر فرو رفته بود.
دستم رو روی شونش گذاشتم.
- ناراحت نباش آریا...
آریا همون جور که نگاش به باغ بود گفت:
- تو هم اگر برادرت که از اول عمرت باهاش بودی رو از دست می‌دادی حالت بهتر از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، * رهــــــا * و 2 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
مردمک چشم‌هام می‌لرزید. بارون تند و طوفان و رعد و برق باعث شده بود آب راه بیوفته. چشم‌هام‌ رو بستم. موهام به دلیل خیسی به صورتم چسپیده بودم.
توسکا با داد صدام زد:
- یلدا!
با جیغی که توسکا کشید؛ چشم‌هام رو باز کردم و به عقب کشیده شدم. تپش‌های بی‌قرار قلبی رو حس می‌کردم. سرم رو بالا آوردم. آریا بود.
قطره قطره‌ی آب از موهاش روی صورتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، elnaź вαnσσ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
کم کم صداها گنگ شدند و دیگه چیزی نشنیدم.
***
لای چشم‌هام رو آروم باز کردم. درد بدی توی سرم پیچید. دستم رو روی سرم گذاشتم و سرجام نشستم. انگار همه چیز یه خواب بود! یه رویای تلخ که بیشتر شبیه کابوس بود. نگاهم به توسکا افتاد که خواب بود. آوا و آریا هم نبودند.
پتو رو از روی خودم کنار زدم و بالای سر توسکا رفتم. چه قدر معصوم خوابیده بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، elnaź вαnσσ، * رهــــــا * و 2 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
با تمام وجود جیغ کشیدم.
روی هوا بودم و داشتم کم کم به زمین می‌رسیدم. هیچی دستم نمی‌اومد که بگیرمش.
مرگ رو توی رگ‌هام احساس کردم که یکی من رو توی هوا بـ*ـغل کرد و مثل پرنده‌ی نجاتی به طبقه‌ی بالا رسوند.
چشم‌هام رو بسته بودم و قصد باز کردنش رو نداشتم. مثل نوزادی در آ*غو*ش مادر یا پدرش، آرامشم وصف نشدنی بود!
آروم لای چشم‌هام رو باز کردم. توی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، elnaź вαnσσ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
وارد زیر زمین شدم. کنجکاوی امونم رو بریده بود.
باید می‌فهمیدم بعد از بی‌احترامی چه بلایی سر یاشا اومده. ولی، با رسیدنم به سالن زیر زمین چشم‌هام سیاهی رفت. چشم‌هام‌ رو روی هم فشار دادم. باز که کردم چراغ‌ها روشن بودند و صدای گریه و التماس به گوش می‌رسید.
صدا از سمت اتاق‌ها بود. سمت اتاق یاشا رفتم. مطمئناً توی اتاق خودش بود. در رو باز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، * رهــــــا * و 2 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
دسته‌ی در رو پایین کشیدم. ولی، باز نمی‌شد. چند بار تکون تکونش دادم. شاید گیر داشت. ولی، بی‌فایده بود.
با پا لگد محکی به در زدم.
- آخ...
لنگه‌ی کفشم رو درآوردم. به پام نگاه کردم! ناخونم شکسته بود.
با درد صورتم رو جمع کردم. مجبوری دوباره کفشم رو پوشیدم. ولی، با دیدن درِ نیمه باز اتاق راشا کلاً درد یادم رفت.
- خدایا دمت گرم...
وارد اتاق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، elnaź вαnσσ و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا