خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
- یعنی اینا مال یاشاست؟
عرشیا با جدیت گفت:
- آره، اون طور که توی خاطراتش نوشته؛ اون پسر بدجور شکنجش می‌کرده!
یه آن دلم براش سوخت! اشک‌هام خود به خود جاری شدند. این دختر چه دردی کشیده بود.
صدایی به گوشم خورد. مثل صدای ترک برداشتن شیشه بود. به آیینه نگاه کردم. داشت می‌شکست!
لیلی داد زد:
- نه! باز نه یاشا!
شیشه با صدای بدی شکسته شد. یه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: تسنیم بانو، . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~ و 4 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
«عرشیا»
درد بدی توی سرم احساس کردم. نا نداشتم حرکتی کنم. از درد ناله می‌کردم! تنم حسی مثل سوزش و تیر کشیدن داشت. دل و رودم بدجور به هم می‌پیچید. تار می‌دیدم. چند بار که پلک زدم. دیدم واضع شد.
توی یه اتاق بودم. یه جا مثل انباری که نیمه روشن بود. می‌تونستم جا به جا رو ببینم! اسباب اثاثیه که نمی‌شد اسمش رو گذاشت. ولی، هر چی که بود؛ همه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، elnaź вαnσσ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
دخترها از زیر زمین بیرون آمدند و با دیدن خون‌های روی پارکت با وحشت به یک‌دیگر نگاهی انداختند. رد خون را گرفتند... چه می‌دیدند؟
رد خون به اتاقشان می‌رسید. سریع در اتاق را باز کردند و با جسم بی‌جان عرشیا مواجه شدند! مگر یاشا نمی‌خواست عرشیا را بکشد؟ پس چرا او را برگرداند؟
آوا نبض عرشیا را گرفت. اشک صورتشان را خیس کرده بود. کند می‌زد؛...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، elnaź вαnσσ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
یاد خون‌های روی پارکت افتادم. خدا رو شکر کسی اون قسمت راهرو که ورودی زیرزمین شوم بود نمی‌رفت. ولی، باید خون‌ها رو تمیز می‌کردیم.
- تا تو بخیه می‌کنی من و توسکا هم می‌ریم تا خون‌های توی راهرو رو بشوریم. کسی نباید ببینه...
توسکا با تکون دادن سر تایید کرد. سریع به سمت آبدارخونه دویدیم. توسکا تی رو براشت و من توی سطل هرچی مواد شوینده دم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: تسنیم بانو، . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~ و 4 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
عرشیا اخم کرد. آهسته ولی با جدیت گفت:
- یاشا وقتی چاقو رو پهلوم فرو کرد گفت.. گفت باید زجرای اون رو بکشم. الکی نمی‌میرم. پس هنوز باید به زندگی امیدوار باشم. می‌بینی که پهلومم خوب شد. هه! خوب شده که بتونه یه زخم دیگه بزنه.
آریا خشمگین گفت:
- غلط کرده!
آریا دستی توی موهای عرشیا فرو برد و ادامه داد:
- تو باید بمونی! ماها می‌مونیم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، elnaź вαnσσ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
یه چراغ روشن شد که اون هم شروع به چشمک زدن کرد. این باعث می‌شد فضا خوفناک شه.
توی هر روشن شدن چراغ یاشا ظاهر می‌شد و توی چشمک بعدی یاشا غیبش می‌زد. هی ظاهر می‌شد. کم کم داشت جلو می‌اومد.
یه قدم به جلو برداشتم.
لیلی آروم و با صدای لرزون گفت:
- حالت خوبه؟!
دو دستم رو بالا آوردم. انگار که بخوام دست‌های یاشا رو بگیرم!
آریا تذکر داد:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عجیب
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، elnaź вαnσσ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاه توسکا به خون خشکیده افتاد. به بچه‌ها اشاره کرد و گفت:
- اینا...
بچه‌ها دنباله‌ی خون را گرفتند. به در تخته‌ایی که موریانه‌ها در حال از بین بردن آن بودند؛ رسیدند.
آریا دسته‌ی در را بالا پایین کرد. ولی، در باز نشد. با چند ضربه‌ی پی در پی پا، آریا قفل فرسوده‌ی در را شکست. اما، با دیدن تکه‌های مغز که با خون ترکیب شده و روی زمین ریخته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، elnaź вαnσσ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
جیغ می‌کشید و می‌گفت:
- می‌خوام بمیرم!
روی تـ*ـخت گذاشتمش و یه سیلی محکم توی گوشش خوابوندم. دستش رو، روی صورتش گذاشت و با بهت نگام کرد.
- آروم باش دختر!
آب دهنم رو قورت دادم. نفس عمیقی کشیدم تا گریم نگیره. ادامه دادم:
- لیلی دیگه رفته. برنمی‌گرده! اون هیچوقت برنمی.گرده!
عربده کشیدم:
- می‌فهمی چی می‌گم؟
مشتم رو توی دیوار خوابوندم. دخترها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، elnaź вαnσσ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
یلدا پایین قاب عکس را گرفت و آن را کشید. قاب عکس با صدای مهیبی به زمین برخورد و شکست. یاشا دست‌هایش از عصبانیت مشت شدند. دست‌هایی که یک روز به لطافت گلبرگ‌های رز بود. ولی، حالا...
یاد خاطرات گذشته افتاد که چه طور روی بدنش خط می‌افتاد؛ چه طور سرش را به دیوار می‌کوبید و....
او خانواده‌ی تک تک دختران را تسخیر کرد تا بچه‌شان را در خیابان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، elnaź вαnσσ و 3 نفر دیگر

nariz

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/8/18
ارسال ها
140
امتیاز واکنش
1,299
امتیاز
163
سن
20
محل سکونت
بوشهر
زمان حضور
2 ساعت 13 دقیقه
نویسنده این موضوع
آروم سمت ما اومد. عرشیا خواست کنار بکشه که گلوش رو گرفت.
هیچ کدوم نمی‌دونستیم چی‌ کار کنیم. با گلو بلندش کرد و اون رو محکم روی قاب عکس افتاده روی زمین کوبوند.
توسکا و آوا جیغ بنفشی کشیدند. یاشا به من نگاه و دستش رو سمتم دراز کرد. با تردید به بچه‌ها و دست یاشا نگاه کردم. اون می‌خواست من باهاش برم؟
باید می‌رفتم یا می‌موندم؟ دلم رو به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان یتیم خانه‌ی مرگ | نرگس زنده بودی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: . faRiBa .، ~ریحانه رادفر~، elnaź вαnσσ و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا