رمان استراتژی تلخ(جلد دوم ملکه مافیا) | DENIRA کاربر انجمن رمان ٩٨

DENIRA · 2/8/19

زندگی... دلسا نمی‌داند زندگی چیست، مفهومش را چندین‌سال است که از یاد بـرده. شاید او از زندگی‌کردن تنها چیزی که یاد گرفته، نفس‌کشیدن است. زندگی بی‌ارزشی دارد؛ حتی نمی‌تواند زندگی‌اش را با جهنم عوض کند. قطعاً جهنم در مقابل زندگی دلسا، جای زیبایی است! پایان دلسا معلوم است؛ مرگ! هرچند که پایان...

DENIRA · 2/8/19

دستش مشت شد. چشمانش سیاهی می‌رفت؛ اما هنوز مغزش با لجبازی دستور به فریادزدن می‌داد. نجواها او را تشویق می‌کردند. به‌سختی ادامه داد:

- می‌فهمی برام چقدر سخت بوده که تک‌تک جنازه‌ها رو...

DENIRA · 2/8/19

از روی تـ*ـخت بلند شد و با قدم‌های آرام به‌سمت سالن حرکت کرد. واقعاً دیگر تحمل فضای آنجا را نداشت. از مریض‌ و ضعیف‌بودن خسته شده بود. دلش می‌خواست دوباره بلند شود، بال‌هایش را بگشاید و پرواز کند؛ حتی اگر این‌بار سقوط کند و بمیرد. بهتر از این بود که بال‌هایش بشکنند و دیگر...

DENIRA · 2/8/19

کارن: میگم... رشته‌ت چی بود؟

این دیگر چه‌جور بحث عوض‌کردن بود؟ گویی باید دلسا چند جلسه‌ی فشرده با او می‌گذاشت تا پیچاندن و بحث عوض‌کردن را یاد بگیرد. اما الان، خودش هم می‌خواست برود...

DENIRA · 2/8/19

***
فصل هشتم: بازگشت به عقب...
گوسفندان تمام عمر از گرگ می‌ترسند؛
اما در نهایت این چوپان است که آن‌ها را می‌خورد!
***

«یک‌سال و اندی پیش»
فضای اتاق، تاریک و دل‌گیر به‌نظر...

DENIRA · 2/8/19

مرد تمام سعی‌‌اش را می کرد تا با لحن آرامی صحبت کند؛ اما جدیت درون کلامش او را می‌ترساند.

- خانم شمس، ما اطلاعات فوق‌العاده‌ای در رابـ ـطه با مرگ خانواده‌تون داریم. قراره به شما کمک...

DENIRA · 2/8/19

یکی باید یک سیلی بر روی گونه‌های دلسا می‌زد تا متوجه بشود که چه اتفاقی افتاده. بازیچه این بازی شده بود، بازیچه فرهاد. مکث‌های طولانی مرد روبه‌رویش او را بیش از هرچیزی می‌ترساند. نفس عمیقی کشید. مرد که متوجه ترس و لرزش دست او شده بود، با ملایمت...

DENIRA · 2/8/19

دلسا آهی می‌کشد. یادآوری خاطرات تلخ گذشته آزارش می‌دهد. چرا باید به عقب برگردد؟ چرا باید آن خاطره‌های تلخ را دوره کند؟ شاید چون حال به آخر راه رسیده مجبور است که دوره کند و برای این مرد روبه‌رویش بگوید که در این زندگی سیاهش، چیزی برای روسپیدی ندارد. شاید به‌خاطر آن...

DENIRA · 2/8/19

دلسا: براساس چه مدرکی فکر می‌کنید که دایان می‌تونه قاتل خانواده‌م باشه؟ کسی که حتی یک‌بار هم ندیدمش، باهاش حرف نزدم و اسمش رو هم نشنیدم، چطور می‌تونه تموم خانواده‌م رو بکشه؟ اونم نه یک یا دو نفر، تمومشون رو! درست زمانی که همه‌‌شون کنار هم جمع شدن و فقط سه‌نفرشون نیست؛...

DENIRA · 2/8/19

دلسا:‌ شروع این استراتژی که می‌گید، از کجاست؟
مرد از جایش بلند شده و کمی در اتاق راه می‌رود. چشم‌هایش را چندبار باز‌وبسته کرده و با توجه به اوضاع حال، سعی می‌کند تا آینده را پیش‌بینی کند. درحقیقت،...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

نویسنده انجمن

نویسنده انجمن

نویسنده انجمن

نویسنده انجمن

نویسنده انجمن

نویسنده انجمن

نویسنده انجمن

نویسنده انجمن

نویسنده انجمن

نویسنده انجمن

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین