خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناگزیر از سفرم بی سر و سامان چو باد
به "گرفتار رهایی" نتوان گفت آزاد


کوچ تا چند ؟!مگر می شود از خویش گریخت
"بال" تنها غم عربت به پرستوها داد


اینکه "مردم" نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن ست که "یاران" ببرندت از یاد


عاشقی چیست؟ بجز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین نه تو از مهرم شاد


چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد


اشعار فاضل نظری

 

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
ما گشته ایم نیست تو هم جستجو مکن
آن روزها گذشت دگر آرزو مکن


دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن


در چشم دیگران منشین در کنار من
ما را درین مقایسه بی آبرو مکن


راز من ست غنچه ی لـ*ـب های سرخ تو
راز مرا برای کسی باز گو مکن


دیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو آینه را روبه رو مکن


اشعار فاضل نظری

 

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
من چه در وهم وجودم چه عدم دلتنگم
از عدم تا به وجود آمده ام دلتنگم

راز گل کردن من خون جگر خوردن بود
از در آمیختن شادی و غم دلتنگم

خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت!
من هنوز از سفر باغ ارم دلتنگم

گرچه بخشیده گـ ـناه پدرم آدم را!
به گناهان نبخشوده قسم دلتنگم

حال در خوف و رجا رو به تو برمی گردم
دو قدم دلهره دارم دو قدم دلتنگم

نشد از یاد برم خاطره ی دوری را
گرچه امروز رسیدیم به هم ! دلتنگم!


اشعار فاضل نظری

 

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
هيچ كس نيست به جز آينه صادق با من
نيست در آينه آن عاشق سابق با من

سهم پيمانه ديوانه و فرزانه يكي ست
بگذر از مسئله ي عاقل و عاشق با من

دشمنان تشنه ي خون من و من تشنه مرگ
زهر شيرين من! اي يار منافق با من!

تا كنون هيچ نسيمي نوزيده ست به لطف
بعد از اين هم نوزد باد موافق با من

باش تا با نظر بخت مطابق باشم
گرچه يك عمر نبوده ست مطابق با من


اشعار فاضل نظری

 

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
عقل بیهوده سر طرح معما دارد
بازی عشق مگر شاید و اما دارد؟

با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
سر سربسته چرا این همه رسوا دارد

در خیال امدی و آینه قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد

بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند:
قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد

تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده ست
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد

عشق رازی ست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد


اشعار فاضل نظری

 

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
به دريا ميزنم شايد به سوي ساحلي ديگر
مگر اسان نمايد مشكلم مشكلي ديگر

من از ان روز كه دل بستم به چشمان تو ديدم
كه چشمان تو مي افتد به دنبال دلي ديگر

به هركس دل ببندم بعد از اين خود نيز ميدانم
به جز اندوه دل كندن ندارد حاصلي ديگر

من از اغاز در خاكم نمي از عشق ميبينم
مرا ميساختند اي كاش از اب وگلي ديگر

طوافم لحظه ديدار چشمان تو باطل شد
من اما همچنان در فكر دور باطلي ديگر

به دنبال كسي جامانده از پرواز گردم
مگر بيدار سازد غافلي را غافلي ديگر


اشعار فاضل نظری

 

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
ز سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم

سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم

تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم

چون شکست آینه، حیرت صد برابر می شود
بی سبب خود را شکستم تا بیننم کیستم

زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم


اشعار فاضل نظری

 

کماندار

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
17/1/20
ارسال ها
31
امتیاز واکنش
206
امتیاز
103
زمان حضور
15 ساعت 49 دقیقه
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست

تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ،مدت هاست

به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق
اگر آه تو در آیینه پیدا نیست، عیب از ماست

جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست

من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست

در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست


اشعار فاضل نظری

 

کماندار

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
17/1/20
ارسال ها
31
امتیاز واکنش
206
امتیاز
103
زمان حضور
15 ساعت 49 دقیقه
گر نمی آمیخت با ظاهر پرستی دین ما

سایه نفرین نمی افتاد بر آمین ما

در تقلای عبادت غافل از مقصد شدیم

از سفر واداشت ما را توشه سنگین ما

عشق را گفتم چرا بر من نبستی راه؟ گفت

راه بر گمراه بستن نیست در آیین ما

بی تو چون بیمار، زیر دست عقل افتاده ایم

این طبیب ای کاش برمی خاست از بالین ما

ای که گفتی دوستانم رشک بر من می برند

دشمنان هم چون تو ناچارند از تحسین ما


اشعار فاضل نظری

 

کماندار

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
17/1/20
ارسال ها
31
امتیاز واکنش
206
امتیاز
103
زمان حضور
15 ساعت 49 دقیقه
بستن زلف رها سنگدلی می خواهد
دلْ شکستن همه جا سنگدلی می خواهد

چون دلت حال مرا دید نپرسید چرا
عشق بی چون و چرا سنگدلی می خواهد

تو هم ای بخت، ملامتگر ما باش، ولی
سرزنش کردن ما سنگدلی می خواهد

کوه بودم همه ی عمر و نمی دانستم
راه بستن به صدا سنگدلی می خواهد

رود یک عمر مرا گفت بیا تا دریا
سنگ ماندن به خدا سنگدلی می خواهد

کربلا آمد و من حرّ گرفتار، بیا
دل ندادن به بلا سنگدلی می خواهد


اشعار فاضل نظری

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا