خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
سـلوک

این طرف مشتی صدف، آنجا کمی گِل ریخته
موج، ماهی های عاشق را به ساحل ریخته

بعد از این در جام ما تصویر ابر تیره ایست
بعد از این در جام دریا ماه کامل ریخته

مرگ حق دارد که از ما روی برگردانده است
زندگی در کام ما زهر هلاهل ریخته

هرچه دام افکندم آهوها گریزان تر شدند!
حال، صدها دام ِ دیگر در مقابل ریخته

هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست
هرکجا پا می گذارم دامنی دل ریخته

عارفی از نیمه ی راه تحیر بازگشت
گفت: خون عاشقان منزل به منزل ریخته...


اشعار فاضل نظری

 

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
سـرگردان

زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گردی به دامانی نمی بینم

به غواصان بگو کافی ست هرچه بی سبب گشتند
در این دریای طوفان دیده مرجانی نمی بینم

چه بر ما رفته است؟ ای عمر! ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم؟!
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم...


اشعار فاضل نظری

 

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست


اشعار فاضل نظری

 

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
دلباخته

ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ
من با تو به دل یکدله کردن، تو به نیرنگ

گر شور به دریا زدنت نیست از این پس
بیهوده نکوبم سر سودازده بر سنگ

با من سر پیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ

من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگی است
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ

یک روز دو دلباخته بودیم من و تو!
اکنون تو ز من دلزدهای! من ز تو دلتنگ


اشعار فاضل نظری

 

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
آهنگ

از صلح میگویند یا از جنگ میخوانند؟!
دیوانهها آواز بیآهنگ میخوانند

گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ میخوانند

کنج قفس میمیرم و این خلق بازرگان
چون قصهها مرگ مرا نیرنگ میدانند

سنگم به بدنامی زنند اکنون ولی روزی
نام مرا با اشک روی سنگ میخوانند

این ماهی افتاده در تنگ تماشا را
پس کی به آن دریای آبیرنگ میخوانند


اشعار فاضل نظری

 

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهانه

از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند

پوشاندهاند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانیات کنند

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیات کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن میروی
شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطهای بترس که شیطانیات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانهای است که قربانیات کنند


اشعار فاضل نظری

 

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
جواهرخانه

کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است
از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است

خلق دلسنگاند و من آیینه با خود میبرم
بشکنیدم دوستان دشنام پنهانی بس است

یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد
هفتصد سال است میبارد! فراوانی بس است

نسل پشت نسل تنها امتحان پس میدهیم
دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است

بر سر خوان تو تنها کفر نعمت میکنیم
سفرهات را جمع کن ای عشق مهمانی بس است!


اشعار فاضل نظری

 

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
پادشاه

از شوکت فرمانرواییها سرم خالی است
من پادشاه کشتگانم، کشورم خالی است

چابکسواری، نامهای خونین به دستم داد
با او چه باید گفت وقتی لشگرم خالی است

خونگریههای امپراتوری پشیمانم
در آستین ترس، جای خنجرم خالی است

مکر ولیعهدان و نیرنگ وزیران کو؟
تا چند از زهر ندیمان ساغرم خالی است؟

ای کاش سنگی در کنار سنگها بودم
آوخ که من کوهم ولی دور و برم خالی است

فرمانروایی خانه بر دوشم، محبت کن
ای مرگ! تابوتی که با خود میبرم خالی است


اشعار فاضل نظری

 

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
پادشاه

از شوکت فرمانرواییها سرم خالی است
من پادشاه کشتگانم، کشورم خالی است

چابکسواری، نامهای خونین به دستم داد
با او چه باید گفت وقتی لشگرم خالی است

خونگریههای امپراتوری پشیمانم
در آستین ترس، جای خنجرم خالی است

مکر ولیعهدان و نیرنگ وزیران کو؟
تا چند از زهر ندیمان ساغرم خالی است؟

ای کاش سنگی در کنار سنگها بودم
آوخ که من کوهم ولی دور و برم خالی است

فرمانروایی خانه بر دوشم، محبت کن
ای مرگ! تابوتی که با خود میبرم خالی است


اشعار فاضل نظری

 

☙zAHRa❧

کاربر فعال انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/7/19
ارسال ها
528
امتیاز واکنش
2,465
امتیاز
198
سن
25
زمان حضور
2 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
مهمان آتش

راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است
در پیله ابریشمش پروانه مرده است

در تُنگ، دیگر شور دریا غوطهور نیست
آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده است

یک عمر زیر پا لگد کردند او را
اکنون که میگیرند روی شانه، مرده است

گنجشکها! از شانههایم برنخیزید
روزی درختی زیر این ویرانه مرده است
دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش
آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است


اشعار فاضل نظری

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا