خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

آرالی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/24
ارسال ها
11
امتیاز واکنش
29
امتیاز
13
سن
18
زمان حضور
3 ساعت 24 دقیقه
شوکه شده حوله رو دور گردنم انداختم. ظرف سفالی رو زمین افتاده و به. چند قسمت تقسیم شده بود. زری خانم که بهش برخورد کرده بودم جیغ کشون تیکه‌های ظرف رو از زمین برداشت و جلو صورتم گرفت. خواست چیزی بگه اما با دیدن قیافه‌ی جدیدم ماتش برد. دستمو جلوی صورتش تکون دادم.
- زری خانم؟
- تـ... تو؟ سیاوشی؟
- بله خودمم. متاسفم بابت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: -FãTéMęH-، ZaHRa، Tiralin و یک کاربر دیگر

آرالی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/24
ارسال ها
11
امتیاز واکنش
29
امتیاز
13
سن
18
زمان حضور
3 ساعت 24 دقیقه
نوازش‌وار دستی به کتفش کشیدم.
- مهم نیست... ما همو داریم. مگه نه؟
برای اولین بار دیدم که خندید. چال عمیقی رو گونه‌ی تپلش افتاد. انگار سیاوش هم چال گونه‌ش رو از مامانش به ارث برده بود.
- مامان می‌خوام برم دنبال کار... قدیما سر کار به خصوصی نمی‌رفتم؟
- نه مادر. درسِت که تموم شد چند باری رفتی استادیوم که رب بخونی. خیلی دوست داشتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tiralin، -FãTéMęH-، ~MobinA~ و یک کاربر دیگر

آرالی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/24
ارسال ها
11
امتیاز واکنش
29
امتیاز
13
سن
18
زمان حضور
3 ساعت 24 دقیقه
- مرضی از تو توقع نداشتم... والا این پسر عقل تو کلش نیس، تو که هست... دو روزه پسرت اومده نباید چشم روشنی بگیرید بیاین دست بـ*ـو*س هوشنگ خان؟

پس قضیه این بود. قبل این‌که مرضیه خانم که هول کرده بود چیزی بگه، با صلابت گفتم:
- زندایی لازم نبود خودتون رو سبک کنید... با مامان جان قرار بود شب بیایم خان دایی رو زیارت کنیم...
با پوزخند ادامه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tiralin، -FãTéMęH-، ~MobinA~ و یک کاربر دیگر

آرالی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/24
ارسال ها
11
امتیاز واکنش
29
امتیاز
13
سن
18
زمان حضور
3 ساعت 24 دقیقه
با تته پته گفت:
- خب... خودت... خودت که می‌دونی بابام چقدر تعصبیه... پس چرا این حرفو می‌زنی؟ واقعا از دستت ناراحتم.
پوزخندی به چشمای مظلوم شده‌ش که غرق در ارایش بود، زدم. شونه بالا انداختم.
- اینا به کنار...می‌دونی تنهایی تو سلول تیمارستان چه به روزم اومد؟ نمی‌دونی چون تعهدی نداری...
ازش فاصله گرفتم و ادامه دادم.
- به هر حال... هر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Tiralin و ~MobinA~

آرالی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/24
ارسال ها
11
امتیاز واکنش
29
امتیاز
13
سن
18
زمان حضور
3 ساعت 24 دقیقه
هوا داشت رو به تاریکی می‌رفت. همین‌طور که از کنار خیابون رد می‌شدم، چشمم به بنر نصب شده جلوی ساختمون آموزش زبان افتاد. به استاد زبان با تجربه و مدرک معتبر نیاز داشتن. باید زودتر اقدام می‌کردم تا مدرک زبانمو بگیرم. آوا چندین زبان رو مسلط بود. منم آوام اما یه کالبد پسرونه احاطه‌م کرده، بالاخره داشتن مدرک به یه دردی می‌خوره دیگه! اما اول...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin و ~MobinA~

آرالی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/24
ارسال ها
11
امتیاز واکنش
29
امتیاز
13
سن
18
زمان حضور
3 ساعت 24 دقیقه
زری خانم با غرور صدا بلند کرد.
- می‌بینی مرضی؟ مسعودمه... صبح خروس خون می‌زنه از خونه بیرون... تا شب کار و کاسبیش به راهه.
نگاه چندش‌واری بهم انداخت.
- بهتره توم پسرتو ببری تو همون خونه‌ای که کار می‌کنی باغبونی کنه... این‌جوری بیکار واینمی‌ایسته چش چرونی کنه و آخرشم کارش به خودکشی بکشه...

هیکل درشت مسعود که نمایان شد مادرش جیغ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: ~MobinA~ و Tiralin

آرالی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/24
ارسال ها
11
امتیاز واکنش
29
امتیاز
13
سن
18
زمان حضور
3 ساعت 24 دقیقه
عجب پس گندهای زیادی بالا آورده. برخلاف همیشه که به هیچ عنوان از کسی باج نمی‌گرفتم، متفکر اخم درهم کشیدم.
- فرزانه؟ فقط اون نیس مسعود خان. راستی گفتی ده نفر کتکت زدن؟
لبخند پلیدمو که دید، محکم چشم روی هم فشرد. دستی به سر بی‌موش کشید.
- چی می‌خوای؟
- بهتر شد... راستش مامانت انگاری دنبال بیرون انداختن ماست... میخوام یکی دو ماه دست به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ~MobinA~ و Tiralin

آرالی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/24
ارسال ها
11
امتیاز واکنش
29
امتیاز
13
سن
18
زمان حضور
3 ساعت 24 دقیقه
پیام بعد یکم دیگه مسخره بازی خونشون رفت. در حالی که کنار بخاری لم داده بودم، تو فضای مجازی می‌چرخیدم. زن پشت تلفن گفته بود ساعت هفت به ادرسی در مرکز شهر برم. یه ساعت دیگه وقت داشتم. با هیجانی که تو رگام تزریق شده بود از جا بلند شدم و گوشی رو به شارژ زدم. صبح حموم رفتم پس دیگه نیازی نبود، تو این سرما حموم گوشه‌ی حیاط گرم نمی‌شد. لباس...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Tiralin

آرالی

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
2/10/24
ارسال ها
11
امتیاز واکنش
29
امتیاز
13
سن
18
زمان حضور
3 ساعت 24 دقیقه
سیمی که به در حیاط وصل بود رو کشیدم تا باز شه. یادم شده بود دست کلید رو بردارم. صدای تلویزیون خونه هوشنگ خان تا تو حیاط میومد. وارد زیر زمین شدم. همه جا تاریک بود. لامپ مهتابی رو روشن کردم. انگار مرضیه خانم باز تا اخر شب سر کار بود. بعد از تعویض لباسم، بی‌میل نسبت به غذا سیبی از یخچال قدیمی برداشتم و گاز زدم.
همون‌طور که روی فرش رنگ و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان رقص بید | آرال کاربر انجمن رمان ۹۸

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا