خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نویسنده خسته

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/4/24
ارسال ها
37
امتیاز واکنش
324
امتیاز
53
سن
19
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 19

با اخم نگاهی به نوه‌اش انداخت. عجیب بود؛ چون به خوبی فرهاد آرام را می‌شناخت که همیشه سرش به نقاشی و طراحی گرم بود و استعداد هنری درونش او را از انجام کارهای خلاف منع می‌کرد. سپه سالار خان نیز دیگر به این موضوع عادت کرده بود و ایرادی از او نمی‌گرفت.
یک تای ابروی پر پشت و سفیدش را بالا انداخت:
- چرا کنجکاوی؟ نکنه رسماً می‌خوای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حریر روی خاکستر | نویسنده خسته کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: masera، Essence، daryam1 و 6 نفر دیگر

نویسنده خسته

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/4/24
ارسال ها
37
امتیاز واکنش
324
امتیاز
53
سن
19
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 20
بعد از گفتن این حرف از کنارش گذشت و همان‌طور که بالا می‌رفت ادامه داد:
- دستشویی هم اونجاست. غذا رو هم خدمتکار واست میاره.
با صدای بسته شدن در به خود آمد. نگاهی به آن لباس بلند سفید انداخت. این مسخره بازی‌ها دیگر چه جورش بود؟ بی حوصله همان‌جا روی زمین نشست و به دیوار تکیه داد. زانوهایش را در شکم جمع کرده و سرش را روی آن گذاشت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حریر روی خاکستر | نویسنده خسته کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: masera، Essence، daryam1 و 6 نفر دیگر

نویسنده خسته

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/4/24
ارسال ها
37
امتیاز واکنش
324
امتیاز
53
سن
19
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 21

مجید که حال نگاهش لوله کلت را نشانه گرفته بود، دستش شل شد و کارد روی زمین افتاد. خون روی لباس سفید رزا چکه می‌کرد اما خوشبختانه چندان عمیق نبریده بود:
- بلند شو!
چنان قاطع و جدی بیان کرد که باعث شد مجید بدون حرف بلند شود و دستانش را بالای سرش ببرد. صدای کوبیده شدن در به گوش می‌رسید و پشت سرش این خانواده رهام بودند که خبر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حریر روی خاکستر | نویسنده خسته کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Essence، Della࿐، daryam1 و 5 نفر دیگر

نویسنده خسته

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/4/24
ارسال ها
37
امتیاز واکنش
324
امتیاز
53
سن
19
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 22
قهوه‌اش را مزه‌مزه کرد و نگاهی به مجید روی تـ*ـخت انداخت. پدرش از شوک رفتار دیشب رهام به اتاق رفته و اجازه وارد شدن به هیچکس نمی‌داد. برادرش رئوف نیز مثل همیشه بی خیال به بیمارستان رفته بود تا به یکی از بیمارهایش برسد و تنها کسی که به داد مجید زخمی در زیرزمین رسید سپیده بود. با باز کردن چشمان مجید لبخندی دل‌فریبی زد و از روی مبل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حریر روی خاکستر | نویسنده خسته کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Essence، masera، MaRjAn و 4 نفر دیگر

نویسنده خسته

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/4/24
ارسال ها
37
امتیاز واکنش
324
امتیاز
53
سن
19
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 23
رهام سرش را کج کرد. طره‌ای از موهای روی صورت رزا را در دست گرفت و همان‌طور که نوازش‌شان می‌کرد جواب داد:
- به پدربزرگم و بقیه گفتم یه ساله باهم ازدواج کردیم. اگه نمی‌خوای ذره‌ذره توی زیرزمین جون بدی و معشـ*ـوقه‌‌ات هم سالم بمونه باید قبولش کنی.
سپس فشاری به موهایش وارد کرد که موجب شد آخ آرامی بگوید:
- ولی هوا برت نداره که عاشق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حریر روی خاکستر | نویسنده خسته کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Essence، -FãTéMęH-، Mitra_Mohammadi و 4 نفر دیگر

نویسنده خسته

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/4/24
ارسال ها
37
امتیاز واکنش
324
امتیاز
53
سن
19
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 24

در خود جمع شده بود. دستانش پیراهن کثیف سفید را مشت کرده بودند. سرش را در یقه‌ فرو برده بود و انتظار زخمی عمیق را می‌کشید!
ناگهان دستان رهام شل شد و روی زمین افتاد. نگاهش سقف اتاق را نشان گرفت. سپس به دختر ترسیده روبه‌رویش زل زد و با لبانی خشک شده زمزمه کرد:
- رزا؟!
طی یک حرکت از جایش بلند شد. خود را به او رساند و تن لرزانش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حریر روی خاکستر | نویسنده خسته کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Essence، masera، Della࿐ و 4 نفر دیگر

نویسنده خسته

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/4/24
ارسال ها
37
امتیاز واکنش
324
امتیاز
53
سن
19
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 25

رزا به تاج مبل چنگ انداخت و با صدای آرام لـ*ـب زد:
- این چی بود دیگه؟
خودش هم از بوی خون لباسش حالش به هم می‌خورد. نگاهش به یک دست لباس دخترانه روی مبل افتاد. یعنی رهام اصلی این‌ها را آورده بود؟ بی حوصله و بدون کنکاش آن‌ها را پوشید و سپس به آینه زل زد. کت کوتاه یشمی با شلوار دم پا و شال مشکی بودند. صورتش رنگ پریده و لبانش ترک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حریر روی خاکستر | نویسنده خسته کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: Essence، masera، Della࿐ و 4 نفر دیگر

نویسنده خسته

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/4/24
ارسال ها
37
امتیاز واکنش
324
امتیاز
53
سن
19
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 26

رزا نفسش را کلافه بیرون فرستاد و به صندلی تکیه داد:
- الان کجا می‌ریم؟
رهام بلافاصله به سر در یک رستوران نگاه کرد و سوت بلند بالایی کشید که تعجب رزا را برانگیخت! هیچ‌کس باورش نمی‌شد این مرد دقیقا همانی باشد که تا چند ساعت قبل قصد کشتنش را داشته و حال قرار است با هم ناهار بخورند!
خودش هم گرسنه بود و یادش نمی‌آمد آخرین بار کی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حریر روی خاکستر | نویسنده خسته کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Essence، Mitra_Mohammadi، masera و 3 نفر دیگر

نویسنده خسته

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/4/24
ارسال ها
37
امتیاز واکنش
324
امتیاز
53
سن
19
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
با رسیدن غذا رهام به پرس جوجه رزا نگاه کرد:
- ای کاش منم جوجه سفارش می‌دادما. حالا یه ذره بهم می‌دی؟
رزا اخمی کرد و با تخسی به او زل زد:
- نخیرم مال خودمه. نکنه فکر کردی ازت می‌ترسم؟ اونم با میمون روی هودیت.
رهام سری به نشانه‌ی تاسف تکان داد:
- لیاقتت همون رهام یخمکه. حیف من که اومدم تو رو نجاتت بدم. بخور خسیس؛ بخور چون قراره امروز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حریر روی خاکستر | نویسنده خسته کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Essence، Mitra_Mohammadi، masera و 3 نفر دیگر

نویسنده خسته

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/4/24
ارسال ها
37
امتیاز واکنش
324
امتیاز
53
سن
19
زمان حضور
1 روز 9 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
رزا خشکش زده بود. سیبک گلویش بالا و پایین می‌شد. رهام با دیدنش با نگرانی زمزمه کرد:
- خوبی؟
رزا سر بلند کرد و با چشمانی که دو دو می‌زدند به سختی لـ*ـب باز کرد:
- دروغ می‌گی مگه نه؟ فقط به خاطر اینکه رهام رو عاشق خودم کنم داری این چرت و پرتا رو می‌بافی به هم.
سرش را به چپ و راست تکان داد. حال کمی خودش را جمع و جور کرده بود و با جدیت گفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان حریر روی خاکستر | نویسنده خسته کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Essence، Mitra_Mohammadi، masera و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا