نویسنده این موضوع
روز اول کار جدیدم چندان هم آسان نبود؛ گلهای باغچهی بزرگ عمارت خیلی وقت بود که هرس نشده بودند و از صبح مشغول مرتب کردنشان بودم.
خستگی از سر و رویم میبارید و لباسهای تنم بخاطر تعرق زیاد کامل به تنم چسبیده بودند.
خسته نفسی کشیدم و قیچی را به گوشهای پرت کردم که صدای عجیبی ایجاد کرد؛ مثل صدای برخورد به یک چیز فلزی!
مبهوت راهم را به آن سمت کج کردم و تندتند خاکها را کنار زدم.
جعبهای فلزی زیر کمی خاک مدفون شده بود که مشخص بود با عجله آنجا پنهان شده و زیاد برای پیدا کردنش اذیت نشدم.
ادامهاش رو تو بنویس...
خستگی از سر و رویم میبارید و لباسهای تنم بخاطر تعرق زیاد کامل به تنم چسبیده بودند.
خسته نفسی کشیدم و قیچی را به گوشهای پرت کردم که صدای عجیبی ایجاد کرد؛ مثل صدای برخورد به یک چیز فلزی!
مبهوت راهم را به آن سمت کج کردم و تندتند خاکها را کنار زدم.
جعبهای فلزی زیر کمی خاک مدفون شده بود که مشخص بود با عجله آنجا پنهان شده و زیاد برای پیدا کردنش اذیت نشدم.
ادامهاش رو تو بنویس...
داستان نیمهنوشته | اختصاصی انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com