نویسنده این موضوع
نفس هر سه نفرمون توی سـ*ـینه حبس شده بود و هر کدوم به نحوهی داشتیم استرسمون رو نشون میدادیم.
با صدای دینگ اعلان موبایل و نواری که چند ثانیه روی صفحه پیدا شد و من فقط محو اسم و عکسش شده بودم و توجهی به متن پیام نکردم جیغ بلندی کشیدم و درحالیکه بالا و پایین میپریدم گفتم:
- جواب داد! جواب داد!
افرا پرید روی گوشی و درحالیکه رمزش رو باز میکرد هیسی کرد و گفت:
- اول صبر کنیم ببینیم چی جواب داده بعد خوشحالی کن!
ادامهش رو تو بنویس...
با صدای دینگ اعلان موبایل و نواری که چند ثانیه روی صفحه پیدا شد و من فقط محو اسم و عکسش شده بودم و توجهی به متن پیام نکردم جیغ بلندی کشیدم و درحالیکه بالا و پایین میپریدم گفتم:
- جواب داد! جواب داد!
افرا پرید روی گوشی و درحالیکه رمزش رو باز میکرد هیسی کرد و گفت:
- اول صبر کنیم ببینیم چی جواب داده بعد خوشحالی کن!
ادامهش رو تو بنویس...
داستان نیمهنوشته | اختصاصی انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com