خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Della࿐

ناظر آزمایشی کتاب
کاربر V.I.P انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
19/9/20
ارسال ها
256
امتیاز واکنش
3,559
امتیاز
178
زمان حضور
48 روز 21 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
انگشت سبابه و میانی‌اش را بر شقیقه‌اش می‌فشرد و دورانی به دور آن می‌چرخاند. دردی احساس نمی‌کرد، اما بوی تعفن فاضلاب، بلای جانش شده بود و اعصابش را تنگ می‌کرد.
- باید هرطور شده یه فکری واسه‌ی انتقال مخفی‌گاه کنم. این‌جا دیوونه می‌شم.
دیشب قصد داشت در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اورندا | Della࿐ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: (SINA)، آیدا رستمی، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

Della࿐

ناظر آزمایشی کتاب
کاربر V.I.P انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
19/9/20
ارسال ها
256
امتیاز واکنش
3,559
امتیاز
178
زمان حضور
48 روز 21 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
فصل ۶: اپی‌نفرین

حدود ۲۰ نفری به خط ایستاده بودند و به سخنرانی‌های لارنس گوش می‌دادند که موهای طلایی‌اش را به یک سوی صورتش ریخته است.
زیرلب و آرام به طوری که صدایش به گوش کسی نرسد، با خود سخن می‌گفت:
- اون که می‌خواد کلاه بذاره...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اورندا | Della࿐ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: (SINA)، آیدا رستمی، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

Della࿐

ناظر آزمایشی کتاب
کاربر V.I.P انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
19/9/20
ارسال ها
256
امتیاز واکنش
3,559
امتیاز
178
زمان حضور
48 روز 21 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
خودش را به کرلی رساند و خواست توصیه‌های او را بشنود و از هرگونه خطر احتمالی از شکستن دوباره‌ی دنده‌هایش جلوگیری کند.
با صدای آرامی که تنها تالیا می‌شنید، در حالی که پشت سر بقیه‌ی افراد قدم برمی‌داشتند، گفت:
- قلاده‌ای که گردنته.
- خب؟ نمی‌شه به جاش بگی مثلا گردن‌بند؟! بدم میاد.
پلک‌هایش را برهم فشرد و در دل لعنتی به لارنس...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اورندا | Della࿐ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: (SINA)، آیدا رستمی، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

Della࿐

ناظر آزمایشی کتاب
کاربر V.I.P انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
19/9/20
ارسال ها
256
امتیاز واکنش
3,559
امتیاز
178
زمان حضور
48 روز 21 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
چهره‌اش سرد و بی‌رنگ شد و لـ*ـب‌هایش به سفیدی زد. از پیشانی‌اش عرق سردی بر زمین، چکید. رد آن را با آستینش، گرفت. با وجود هوای خنک پادگان، در آن جلیقه عرق می‌ریخت و هوای بیرون طوفانی‌ داغ بود و باعث حال بدش شده بود.
نهایت توانش را به کار گرفت تا به شیوه‌ای بلند صحبت کند که به گوش کرلی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اورندا | Della࿐ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: (SINA)، آیدا رستمی، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

Della࿐

ناظر آزمایشی کتاب
کاربر V.I.P انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
19/9/20
ارسال ها
256
امتیاز واکنش
3,559
امتیاز
178
زمان حضور
48 روز 21 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
امیدوار بود، یکی از همراهانش باشد که چهره‌اش را به یاد ندارد؛ نمی‌خواست به احتمالات دیگری بیندیشد.
دستی که بر دهانش فشار می‌آورد، مانع برگشتن نفس‌هایش می‌شد.
دست را کنار زد و فرد، بدون مقاومت دستش را از روی دهان او برداشت.
- تو کی‌؟
نفس در گلویش مانده بود و می‌خواست با سرفه، آن را رها کند که دوباره دست به جای سابقش بازگشت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اورندا | Della࿐ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: (SINA)، آیدا رستمی، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

Della࿐

ناظر آزمایشی کتاب
کاربر V.I.P انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
19/9/20
ارسال ها
256
امتیاز واکنش
3,559
امتیاز
178
زمان حضور
48 روز 21 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
خودش را به او سپرد و دستش را به دور گردن کرلی حلقه کرد. لنگ‌لنگان و در حالی که سنگین سرفه می‌کرد، خودش را به صندلی ماشین رساند و بر صندلی نشست. برای امروز کافی بود. در نیم ساعت، تمام چیزهایی را دیده بود که در حالت عادی، تمایلی به یادآوری آن‌ها نداشت. ترجیح می‌داد بمیرد، اما با آن‌ها رو‌به‌رو نشود. چشمانش را بر هم فشرد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اورندا | Della࿐ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Thr، (SINA)، آیدا رستمی و 6 نفر دیگر

Della࿐

ناظر آزمایشی کتاب
کاربر V.I.P انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
19/9/20
ارسال ها
256
امتیاز واکنش
3,559
امتیاز
178
زمان حضور
48 روز 21 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
پاهای سست شده‌اش را جمع کرد تا بتواند بر آن‌ها بایستد و آواره‌ها، مانع نگاه او به میدان مبارزه نشود.
همه‌چیز آن‌قدر سریع اتفاق می‌افتاد که نمی‌توانست تشخیص دهد، کدام از سایه‌ها متعلق به نیروی خودی است و کدام دشمنان‌شان. لحظه‌ای کرلی و دیگر اعضا را می‌دید و دوباره با سرعت زیادی که در حرکت داشتند، تبدیل به سایه می‌شدند.
سایه‌ای از جفتش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اورندا | Della࿐ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشویق
  • تشکر
Reactions: Thr، (SINA)، آیدا رستمی و 5 نفر دیگر

Della࿐

ناظر آزمایشی کتاب
کاربر V.I.P انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
19/9/20
ارسال ها
256
امتیاز واکنش
3,559
امتیاز
178
زمان حضور
48 روز 21 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
زانوان لرزانش را صاف کرد و به شن‌هایی نگاه کرد که تبدیل به دریایی از خون دوستانش شده بود. چشم می‌گرداند تا ردی از خواهرش پیدا کند. اول در میان زنده‌هایی که می‌خندیدند و شاد، دستانش را بر هم می‌کوبیدند و سپس در میان اجساد تکه‌تکه شده‌ی زمین.
بی‌اختیار، گام‌هایش جلو می‌رفت و به یک‌باره، تمام ترس‌هایش را از یاد برده بود.
در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اورندا | Della࿐ کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشویق
  • جذاب
Reactions: Thr، (SINA)، آیدا رستمی و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا