دختری که ماه را نوشید | کلی بارن هیل

MaRjAn · 13/3/24

گلویش درد گرفت. قفسهٔ سـ*ـینه‌اش درد گرفت. عشق درد دارد.

MaRjAn · 13/3/24

کنجکاوی جادوی هوشه. یا شایدم هوش جادوی کنجکاوی باشه

MaRjAn · 13/3/24

در چشم‌هایش و در روحش مهربانی موج می‌زد. قلبش پر از عشق بود و توی دستش یک چاقو.

MaRjAn · 13/3/24

«دروغای خوب! من دروغ می‌گم تا محافظت کنم! دیگه چی می‌تونم بگم؟ نمی‌تونم جوری توضیح بدم که متوجه بشه.»

MaRjAn · 13/3/24

خیلی ساده‌س. دیوونه بشید. دیوونگی و جادو به هم متصلن. من که فکر می‌کنم هستن. هر روز دنیا می‌چرخه. هر روز من یه چیز درخشان از زیر سنگا پیدا می‌کنم. کاغذای درخشان. حقیقت درخشان. جادوی درخشان. درخشان، درخشان، درخشان.

MaRjAn · 13/3/24

تا حالا اژدهایی با این‌همه رضایت خاطر وجود نداشته.

MaRjAn · 13/3/24

زمان نیرنگ زیادی داشت و مثل گِل لغزنده بود.

MaRjAn · 13/3/24

زن در روحش هزاران پرنده احساس کرد؛ پرنده‌های کاغذی، پرنده‌های پردار، پرنده‌هایی با قلب و مغز و گوشت که توی آسمان پرواز می‌کردند و سمت درخت‌های آرزو می‌رفتند.

MaRjAn · 13/3/24

دانش قدرتمنده، ولی وقتی پنهان باشه خطرناک می‌شه.

MaRjAn · 13/3/24

تا اینکه یک روز، دیگر اندوهی نبود. زن دیوانه یاد گرفت که آن را دور بیندازد و جایش را با چیز دیگری پر کند: امید.

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین