خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,189
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناگهان شعلهٔ کوچک ارغوانی‌رنگی روی کف سرسرای اصلی ظاهر شد. شعله از هوا بیرون زد و به‌نظر نمی‌آمد چیزی جز هوای اطرافش را بسوزاند. امرالدا نگاهی به پایین انداخت و با احتیاط یک قدم به عقب رفت. درحالی‌که چشم‌های سبزش بزرگ شده بود، گفت: «خودتون رو آماده کنین. قراره مهمون داشته باشیم.» با صاعقه‌ای بزرگ، بلافاصله شعلهٔ بنفش به آتش ارغوانی غُرنده‌ای تبدیل شد که بیشتر سرسرا را پُر کرد. پریان جیغ کشیدند و دربرابر شراره‌های آتش خود را پوشاندند. بعد از نیم ثانیه، شعله‌ها ناپدید و ساحره پدیدار شد. پریان از ترس خشکشان زده بود. ازمیا همیشه می‌دانست چطور وارد شود که همه را تحت‌تأثیر قرار دهد.


بازگشت ساحره | کریس کالفر

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,189
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
فرشتهٔ مهربان چوب‌دستی کریستالی‌اش را تکان داد و صدایی مثل شلاق از آن بلند شد. شکاف بزرگی در هوا شکل گرفت؛ مثل این‌که درز دو دنیا از هم باز شده باشد. همه با ترس به آن نگاه کردند. کانر می‌توانست اتاق نشیمن خانهٔ اجاره‌ای‌شان را در آن سوی شکاف ببیند. «حاضره.» فرشتهٔ مهربان این را گفت و به‌سوی پریان دیگر برگشت. «به‌محض این‌که دروازه بسته بشه، تا ابد بسته می‌مونه.»


بازگشت ساحره | کریس کالفر

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,189
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
کانر هیجان‌زده پرسید: «عصر اژدها؟ منظورتون اینه که تو دنیای قصه‌های پریان اژدها بوده؟» مامان‌غازه گفت: «یه‌عالمه. افتضاح بود. چپ‌وراست فاجعه بود و کباب‌شدن! الان دیگه منقرض شده‌ن؛ یه‌جورهایی مثل دایناسورهای شما.» کانر پرسید: «شما تا حالا اژدها دیده‌ین؟» مامان‌غازه خندید و قُپی آمد که: «من قبل از این‌که وظیفهٔ جادو و داستان‌گویی رو به‌عهده بگیرم، کلی باهاشون سروکله می‌زدم.»


بازگشت ساحره | کریس کالفر

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,189
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
قرمزی پرسید: «وقتی پری‌ها این‌همه ساخت‌وساز رو می‌بینن، باید چی بهشون بگم؟» الکس که در حاضرجوابی حرف نداشت، گفت: «بهشون بگو تصمیم گرفتهٔ همهٔ سبدهات رو به یه سبد بزرگ‌تر تبدیل کنی.» قرمزی اخم کرد. «کسی باور می‌کنه بخوام همچین کاری کنم؟» همهٔ حیاط یک‌صدا گفتند: «بله.»


بازگشت ساحره | کریس کالفر

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا