نویسنده این موضوع
ناگهان شعلهٔ کوچک ارغوانیرنگی روی کف سرسرای اصلی ظاهر شد. شعله از هوا بیرون زد و بهنظر نمیآمد چیزی جز هوای اطرافش را بسوزاند. امرالدا نگاهی به پایین انداخت و با احتیاط یک قدم به عقب رفت. درحالیکه چشمهای سبزش بزرگ شده بود، گفت: «خودتون رو آماده کنین. قراره مهمون داشته باشیم.» با صاعقهای بزرگ، بلافاصله شعلهٔ بنفش به آتش ارغوانی غُرندهای تبدیل شد که بیشتر سرسرا را پُر کرد. پریان جیغ کشیدند و دربرابر شرارههای آتش خود را پوشاندند. بعد از نیم ثانیه، شعلهها ناپدید و ساحره پدیدار شد. پریان از ترس خشکشان زده بود. ازمیا همیشه میدانست چطور وارد شود که همه را تحتتأثیر قرار دهد.
بازگشت ساحره | کریس کالفر
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com