- عضویت
- 7/11/23
- ارسال ها
- 68
- امتیاز واکنش
- 371
- امتیاز
- 113
- سن
- 42
- زمان حضور
- 11 روز 22 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شانزدهم:
مادر اشکهای پنی را پاک کرد و گفت:
- حالا تو غصه نخور؛ گریه نکن؛ بابا تو رو اینجوری ببینه، اونم غصه میخورههااا! تو که نمیخوای وقتی بابا میره دریا، غصهدار باشه؛ هااان؟
پنی که بابا را خیلی دوست میداشت و میدانست که بابا او را چقدر دوست دارد، گفت:
- نه؛ دوست ندارم بابا غصه بخوره. باشه؛ دیگه گریه نمیکنم.
پنی با حالتی...
مادر اشکهای پنی را پاک کرد و گفت:
- حالا تو غصه نخور؛ گریه نکن؛ بابا تو رو اینجوری ببینه، اونم غصه میخورههااا! تو که نمیخوای وقتی بابا میره دریا، غصهدار باشه؛ هااان؟
پنی که بابا را خیلی دوست میداشت و میدانست که بابا او را چقدر دوست دارد، گفت:
- نه؛ دوست ندارم بابا غصه بخوره. باشه؛ دیگه گریه نمیکنم.
پنی با حالتی...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ برزخهای مادرانه | حسینعلی مبینی کشه کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com