خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

حسینعلی مبینی کشه

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/11/23
ارسال ها
68
امتیاز واکنش
371
امتیاز
113
سن
42
زمان حضور
11 روز 22 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شانزدهم:
مادر اشک‌های پنی را پاک کرد و گفت:
- حالا تو غصه نخور؛ گریه نکن؛ بابا تو رو این‌جوری ببینه، اونم غصه می‌خوره‌هااا! تو که نمی‌خوای وقتی بابا میره دریا، غصه‌دار باشه؛ هااان؟
پنی که بابا را خیلی دوست می‌داشت و می‌دانست که بابا او را چقدر دوست دارد، گفت:
- نه؛ دوست ندارم بابا غصه بخوره. باشه؛ دیگه گریه نمی‌کنم.
پنی با حالتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ برزخ‌های مادرانه | حسینعلی مبینی‌ کشه کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 4 نفر دیگر

حسینعلی مبینی کشه

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/11/23
ارسال ها
68
امتیاز واکنش
371
امتیاز
113
سن
42
زمان حضور
11 روز 22 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هفدهم:
سپس پنی را بـ*ـغل کرد و به طرف میز شام رفتند. پنی در آ*غو*ش پدر، انگار در برِ غولی بزرگ و مهربان بود که در بلندای آ*غو*شش، با هر قدم از طیِ مسیری که به طرفِ میز ناهارخوری می‌کرد؛ انگار پنی را در اوجِ آسمانِ صمیمی و گرمِ خانه، به پرواز درمی‌آورد. پنی هم همین‌طور که با خوش‌حالی و رضایت، گاه به چهره‌ی مردانه و باصلابت، اما معصوم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ برزخ‌های مادرانه | حسینعلی مبینی‌ کشه کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 3 نفر دیگر

حسینعلی مبینی کشه

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/11/23
ارسال ها
68
امتیاز واکنش
371
امتیاز
113
سن
42
زمان حضور
11 روز 22 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هجدهم:
و بالاخره، مادر قابلمه‌ی سوپ را از روی شومینه برداشت و در وسط میز غذاخوریِ گردی که با فاصله‌ی یکی‌دو قدم، درست جلوی شومینه قرار داشت، گذاشت. و مادامی که مشغول کشیدن غذا بود، با لحنی کودکانه که انگار می‌خواست پنی را هم در این بحث مشارکت دهد، خطاب به ارسلان گفت:
- بابایی؛ شنیدم امشب می‌خوای با یک کشتی بزرگ، بری یه جای دورِ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ برزخ‌های مادرانه | حسینعلی مبینی‌ کشه کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 3 نفر دیگر

حسینعلی مبینی کشه

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/11/23
ارسال ها
68
امتیاز واکنش
371
امتیاز
113
سن
42
زمان حضور
11 روز 22 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نوزدهم:
*رفتن پدر به سفر؛
حالا دیگر پنی ناراحت نبود و به اعتبارِ قولِ پدر، خوش‌حال بود. اما مادر با دیدنِ این امیدواری و خوش‌حالیِ بدون پشتوانه‌ی او، چشمانش تر شده بود، و فقط برای حفظ ظاهر هم که شده بود، می‌خندید.
هنوز باران می‌آمد. شام که تمام شد، پنی برای تماشای باران، به پشت تک پنجره‌ی خانه‌شان، که حدود یک‌متر آن‌طرف‌ترِ از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ برزخ‌های مادرانه | حسینعلی مبینی‌ کشه کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 3 نفر دیگر

حسینعلی مبینی کشه

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/11/23
ارسال ها
68
امتیاز واکنش
371
امتیاز
113
سن
42
زمان حضور
11 روز 22 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیستم:
؛ هر دومون پشیمون می‌شیم.
بعد از تحویل پاکتِ شیرینی‌ها به پنی؛ ارسلان و حنا، تقریباً نزدیکی‌های تـ*ـخت‌خواب پنی ایستاده بودند و با هم صحبت می‌کردند. پنی هم خیلی آرام توی تـ*ـخت‌خوابش دراز کشیده بود و شیرینی‌هائی که از مادر گرفته بود را می‌خورد و حرف‌های پدر و مادر را گوش می‌داد. در آن لحظه پنی حرف‌های پدر و مادر را واضح...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ برزخ‌های مادرانه | حسینعلی مبینی‌ کشه کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 3 نفر دیگر

حسینعلی مبینی کشه

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/11/23
ارسال ها
68
امتیاز واکنش
371
امتیاز
113
سن
42
زمان حضور
11 روز 22 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و یکم:
اما دل حنا هنوز هم ناآرام بود. گویی این طوفان فقط به ابرها و دریاها نتاخته بود. بلکه بیش‌تر از همه جا، به دل بی‌سامان حنا هجوم آورده بود و دریای دل او را نیز، متلاطم ساخته بود. و چه بسا دل ارسلان نیز، همانند دل حنا بود. اما هر دو، علی‌رغم میل باطنی‌شان، چاره را در رفتن می‌دیدند. پس حنا بدون هیچ حرفی، سر به سوی پنی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ برزخ‌های مادرانه | حسینعلی مبینی‌ کشه کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 3 نفر دیگر

حسینعلی مبینی کشه

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/11/23
ارسال ها
68
امتیاز واکنش
371
امتیاز
113
سن
42
زمان حضور
11 روز 22 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و دوم:
اما بالاخره صبح شد. پنی با اشاراتِ سرنیزه‌های مهربانِ شعاع‌های نورِ خورشید، که بی‌رحمانه از لابلای جگرپاره‌های پرده‌ی تک‌پنجره‌ی خانه، صورتِ غرق در خوابش را نوازش می‌کردند، بیدار شد! صدای دل‌نشین جیک‌جیکِ گنجشک‌‌کانِ مَست از این صبحِ دل‌پذیر هم، آرایه‌ای روح‌نواز، از دریچه‌ی گوش‌های صبح‌زده‌ی پنی، برای دل و جانِ کرخت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ برزخ‌های مادرانه | حسینعلی مبینی‌ کشه کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، *NiLOOFaR*، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 3 نفر دیگر

حسینعلی مبینی کشه

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/11/23
ارسال ها
68
امتیاز واکنش
371
امتیاز
113
سن
42
زمان حضور
11 روز 22 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و سوم:
...بارونیش روی رخت‌آویز باشه.
این شد که با عجله، و با امید به این‌که این حدسش درست باشد، چند قدمی از کنارِ پنجره به سمتِ چپ دوید تا پشتِ درب خانه، و کنارِ رخت‌آویز رسید. اما بارونی ارسلان را روی رخت‌آویز ندید! با اشتباه درآمدن این حدسش، حنا ناامیدانه با خود فکر می‌کرد که شاید هم دیشب کشتی حرکت نکرده و کارکنان کشتی، به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ برزخ‌های مادرانه | حسینعلی مبینی‌ کشه کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، *NiLOOFaR*، -FãTéMęH- و 2 نفر دیگر

حسینعلی مبینی کشه

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/11/23
ارسال ها
68
امتیاز واکنش
371
امتیاز
113
سن
42
زمان حضور
11 روز 22 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و چهارم:
و با شنیدن صدای پنی، لحظه‌ای نگذشت که سارا پنجره را باز کرد و درحالی که هنوز لباس خواب بر تن داشت، به پنی سلام کرد و گفت:
- سلام پنی. امروز چرا انقدر زود اومدی؟
پنی گفت:
- آخه مامانم رفته بیرون؛ منم توی خونه تنهام. حوصلم سر رفته.
سارا گفت:
- منم تازه صبحونه خوردم.
سپس سارا ادامه داد:
- امروز چه بازی‌ای بکنیم؟
پنی که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ برزخ‌های مادرانه | حسینعلی مبینی‌ کشه کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، *NiLOOFaR*، -FãTéMęH- و 2 نفر دیگر

حسینعلی مبینی کشه

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
7/11/23
ارسال ها
68
امتیاز واکنش
371
امتیاز
113
سن
42
زمان حضور
11 روز 22 ساعت 31 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و پنجم:
- خُب ناخداهای جوان...، دیگه می‌تونید کشتی هاتون رو به آب بیندازید و سوار کشتی‌هاتون بشید. ناخداهای شرکت کننده در این مسابقه توجه داشته باشند که باید مسیر مسابقه در دریاچه بزرگ را طی کنند و هر کسی زودتر به آن طرف دریاچه برسد، برنده این مسابقه خواهد بود.
بچه‌ها که از این حالت و لحن ماری، هم خوش‌شان آمده بود و هم ریسه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ برزخ‌های مادرانه | حسینعلی مبینی‌ کشه کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، *NiLOOFaR*، -FãTéMęH- و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا