خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

rayeganeh

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/10/23
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
485
امتیاز
63
سن
23
زمان حضور
1 روز 12 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و نهم:
حمومش واقعا بزرگ بود، اصلا میشد یک جشن توی این حموم برگزار کرد، خودم رو تمیز کردم که در حموم زده شد و الینا گفت:
- برات حوله صورتی رنگ گذاشتم.
لبخندی زدم و گفتم:
- مرسی عشقم.
با صدای حرصی گفت:
- دیگه نگو به من عشقم.
از حموم بیرون اومدم، چند دست لباس هم گذاشته بود، اونا رو پوشیدم و با حوله سرم رو خشک کردم. یک روسری هفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان یک لحظه تا مرگ | rayeganeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، -FãTéMęH- و یک کاربر دیگر

rayeganeh

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/10/23
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
485
امتیاز
63
سن
23
زمان حضور
1 روز 12 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهلم:
وقتی فضا آروم شد، مهسا و الینا کنارم نشستن، الینا نگاهی بهم کرد و گفت:
- تا حالا ندیده بودم کیارش، با دخترایی که میاره تا چند وقت روی...باهاشون باشه این‌طور رفتار کنه.
اشک از گوشه چشمم ریخت و گفتم:
- چطور تونستی فکر کنی من از اون دخترام؟
الینا شونه بالا انداخت و گفت:
- پس چرا اینجایی؟
مهسا سری با تأسف تکون داد و گفت:
- من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان یک لحظه تا مرگ | rayeganeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، MaRjAn و یک کاربر دیگر

rayeganeh

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/10/23
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
485
امتیاز
63
سن
23
زمان حضور
1 روز 12 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و یکم:
آب دهنم رو قورت می‌دهم که می‌گوید:
- ما به خاطر پول تو رو اینجا نیووردیم که راحت هم ولت کنیم و چهره معصوم و مظلومیتت رو ببینیم که ولت کنیم. ما روزی پونصدتا دختر بهتر و بدتر از تو رو دیدیم.
روزی ده تا دختر مثل تو رو می‌کشیم. اشک از چشمانم جاری میشه که ادامه میده:
- اون آدمی که همه رو بهش گفتی، آدم خودم بود، نگران نباش،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان یک لحظه تا مرگ | rayeganeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، Essence، MaRjAn و یک کاربر دیگر

rayeganeh

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
6/10/23
ارسال ها
50
امتیاز واکنش
485
امتیاز
63
سن
23
زمان حضور
1 روز 12 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و دوم
کیارش:
شب شده بود و هرجور شده بود باید زهرم رو می‌ریختم، چند دست لباس به دکتر دادم و بهش سفارش کردم که تنش کنه حتما.
داشتم به هدفم نزدیک می‌شدم، یگانه رام شده بود، نگاهی به مهسا انداختم که توی انباری با دست و پای بسته جلوم افتاده بود، نزدیکش شدم، چسب رو از روی دهنش کندم که تمام تنش مور مور شد، صندلی رو جلو کشیدم و با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان یک لحظه تا مرگ | rayeganeh کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، -FãTéMęH- و یک کاربر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا