- عضویت
- 6/10/23
- ارسال ها
- 50
- امتیاز واکنش
- 485
- امتیاز
- 63
- سن
- 23
- زمان حضور
- 1 روز 12 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نوزدهم:
***
کیارش:
یگانه رو طبقه بالا بردم، نگاهی به چهرهاش کردم و لبخند زدم، همونطور که نگاهش کردم گفتم:
- پس شانس گفته، این دختر خانم زیبا و فوضول همون دختر عمهی کوچولوی منه.
پیمان رو صدا زدم:
- پیمان، پیمان؟
پیمان سریع وارد اتاق شد، روبروی من ایستاد و با نگرانی پرسید:
- اتفاقی افتاده؟
سرم رو تکون دادم و گفتم:
- یگانه تا دو...
***
کیارش:
یگانه رو طبقه بالا بردم، نگاهی به چهرهاش کردم و لبخند زدم، همونطور که نگاهش کردم گفتم:
- پس شانس گفته، این دختر خانم زیبا و فوضول همون دختر عمهی کوچولوی منه.
پیمان رو صدا زدم:
- پیمان، پیمان؟
پیمان سریع وارد اتاق شد، روبروی من ایستاد و با نگرانی پرسید:
- اتفاقی افتاده؟
سرم رو تکون دادم و گفتم:
- یگانه تا دو...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان یک لحظه تا مرگ | rayeganeh کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com