بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

-FãTéMęH- · 18/7/24

#پارت349

همراهش می‌رقصد و آرام در بین رقص نگاهش به من می‌افتد و از حرکت می‌ایستد. رو به عماد چیزی می‌گوید و می‌خواهد از او دور شود که دستش توسط عماد گرفتار شده و از لبانش کلماتی بیرون می‌آید که مخاطبش آرام است. دستش را بالا برده و او را چندین بار می‌چرخاند. آرام لبخندی به رویش می‌زند که می‌دانم لبخندش مصنوعی است؛...

-FãTéMęH- · 19/7/24

#پارت350

متعجب به این رفتار جدیدش خیره مانده‌ام. در فاصله‌ی یک سانتی با تنم قرار می‌گیرد و سرش را جلو می‌آورد.
لـ*ـبش را زبان می‌زند که ناخداگاه به آن چشم می‌دوزم. خیسی روی لبانش، باعث می‌شود چیزی در دلم تکان بخورد. چیزی به نام خواستن. چه بلایی داشت سرم می‌آمد؟ حسی که تا حالا تجربه نکرده بودم، داشت با شدت خود را نشان...

-FãTéMęH- · 20/7/24

#پارت351

انگار لبخند از لبانمان یک عضو جدا نشدنی است که این گونه عضله‌های صورتمان از کش آمدن لـ*ـب‌هایمان خسته نمی‌شود. از همان زمانی که ورقه‌ی قبولی را به دستش داده‌ام، لبخند پابرجایش باعث می‌شود لبخند از لبان من نیز نیفتد.
بالاخره بلند شده و زمان پایانی را اعلام می‌کنم. دخترها یکی یکی می‌روند و تمام مدت خود را مشغول...

-FãTéMęH- · 21/7/24

#پارت352

شانه بالا می‌اندازد:
- آره دیگه، اگه خوب بود که مطبش شلوغ‌تر می‌شد.
کنار گوشش می‌گویم:
- شاید به خاطر بانظم بودنشه.
سر به سمتم می‌چرخاند:
- منظورت چیه؟
توضیح می‌دهم:
- شاید به مراجعه‌کنندگانش میگه چه ساعتی بیان که زیاد معطل نشند و هر بیمار رو سر موقع معینش می‌بینه. این‌جوری دیگه بیمارها تجمع نمی‌کنند...

-FãTéMęH- · 21/7/24

#پارت353

با آرامش می‌گوید:
- کابوس‌های تکراری؟
با استرس سر تکان می‌دهم.
- می‌تونی برام تعریفش کنی؟
با تصور آن دو چشم‌سبز لرزی کوچک بر تنم می‌نشیند و آب دهانم را قورت داده و می‌گویم:
- تو انباری چوبی خونمون زندانی شدم. سعی می‌کنم درو باز کنم، ولی باز نمیشه و هیچ کس هم نیست که کمکم کنه.
ناخداگاه بغض می‌کنم و این بغض...

-FãTéMęH- · 22/7/24

#پارت354

پشیمان سریع جواب می‌دهم:
- ولش کن، چیز مهمی نبود.
چشمانش را باریک می‌کند:
- ما چیز پنهونی از هم نداریما، سریع بگو ببینم.
خنده‌ام می‌گیرد و ناچار می‌گویم:
- مشکلی نداری با یه پسر تنها بری خونه‌ش؟
با شنیدن سوالم لبخند مهربانی می‌زند:
- تو آزارت به یه مورچه هم نمی‌رسه، چه برسه به منی که همه فن حریفم.
ابرویم...

-FãTéMęH- · 22/7/24

#پارت355

به سمت صورتش خم می‌شوم و هنوز مچ دستانش را در دست دارم. خنده‌اش پایان می‌یابد و نگاهش به سمت عضو پایین صورتم کشیده می‌شود. همانند من که به غنچه‌ی صورتی رنگ صورتش خیره مانده‌ام. دیگر صدای خنده‌ای در خانه نمی‌پیچد و تنها هـ*ـوس و عشق است که میانمان جولان می‌دهد. سرم ناخداگاه پایین‌تر می‌رود و او چشمانش را...

-FãTéMęH- · 23/7/24

#پارت356

موبایل را در دستانم می‌فشارم و با پایم بر روی زمین ضرب می‌گیرم. موبایلم نشان می‌داد، ساعت هفت و نیم است. درست زمانی که خورشید به تازگی غروب کرده است.
شماره‌ی پدرم مقابل چشمانم است و برای زنگ زدن و زنگ نزدن مرددم. در ذهنم می‌گذرد:
- شاید بابا بتونه این معما رو حل کنه! شاید چیزی بدونه که برای به یاد اوردن...

-FãTéMęH- · 23/7/24

#پارت357

می‌چرخم و با کلید در حیاط را باز می‌کنم. پا درون حیاط می‌گذارم و نفس عمیقی می‌کشم. امیدوارم زیبا خانه نباشد. اصلا حوصله‌ی اخم و تخم و حرف‌های اعصاب خوردکنش را نداشتم.
در خانه را باز می‌کنم و داخل می‌شوم. دمپایی‌ها را به پا کرده و وارد سالن می‌شوم. نگاهم در خانه‌ی خالی می‌چرخد.
موبایل به دست روی مبل...

-FãTéMęH- · 24/7/24

#پارت358

تمام مشت‌هایم بی‌ثمر واقع می‌شود. دستانم از بس به در کوبیده بودمشان، به درد می‌آید. کم‌کم مغزم می‌فهمد که در چه وضعیت اسفناکی به سر می‌برد و به تدریج سیگنال‌هایی برای قلبم و احساساتم می‌فرستد. ترس می‌خروشد و خیال‌ها و توهمات به جوش می‌آیند. تاریکی می‌خندد و نفس‌هایم را به شماره می‌اندازد. قلبم می‌کوبد و...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کدوم یک از گزینه‌ها در رمان خوب اعمال شده؟

جمله‌بندی و شیوه بیان

خط داستانی جدید و جذاب

توصیفات

واقعیت مداری رمان

غیرقابل پیش‌بینی بودن

زاویه دید مناسب

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین