نویسنده این موضوع
#پارت309
بدون هیچ گونه پلک زدن یا تکان خوردنی با چشمان خمار سبزش به من نگاه میکرد. از نگاه خیرهاش دستپاچه و ترسیده بودم. با دستپاچگی برای فرار از آن وضعیت میگویم:
- نمیدونستم اینجایی. ببخشید که خلوتت رو به هم زدم. دیگه میرم.
نگاهم را از او گرفته و میخواهم با قدمهای سریع از آنجا بیرون روم که صدایم میکند و...
بدون هیچ گونه پلک زدن یا تکان خوردنی با چشمان خمار سبزش به من نگاه میکرد. از نگاه خیرهاش دستپاچه و ترسیده بودم. با دستپاچگی برای فرار از آن وضعیت میگویم:
- نمیدونستم اینجایی. ببخشید که خلوتت رو به هم زدم. دیگه میرم.
نگاهم را از او گرفته و میخواهم با قدمهای سریع از آنجا بیرون روم که صدایم میکند و...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com