نویسنده این موضوع
- مامان برام قصه میگی؟
سرش کج شده و لبخند کوچکی بر لبانش نقش میبندد. درست کنارم مینشیند و دستم را در دست میگیرد و میگوید:
- معلومه.
با ذوق کودکانهای میخندم و سریع بر روی تـ*ـخت دراز کشیده و عروسک فیل خاکستری رنگم را در آ*غو*ش میگیرم و مشتاق به لبان قرمز رنگش زل میزنم.
او لبانش تکان میخورد و شروع به...
سرش کج شده و لبخند کوچکی بر لبانش نقش میبندد. درست کنارم مینشیند و دستم را در دست میگیرد و میگوید:
- معلومه.
با ذوق کودکانهای میخندم و سریع بر روی تـ*ـخت دراز کشیده و عروسک فیل خاکستری رنگم را در آ*غو*ش میگیرم و مشتاق به لبان قرمز رنگش زل میزنم.
او لبانش تکان میخورد و شروع به...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com