خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

کدوم یک از گزینه‌ها در رمان خوب اعمال شده؟

  • جمله‌بندی و شیوه بیان

    رای: 12 60.0%
  • خط داستانی جدید و جذاب

    رای: 12 60.0%
  • توصیفات

    رای: 10 50.0%
  • واقعیت مداری رمان

    رای: 7 35.0%
  • غیرقابل پیش‌بینی بودن

    رای: 8 40.0%
  • زاویه دید مناسب

    رای: 9 45.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,294
امتیاز واکنش
15,576
امتیاز
373
زمان حضور
71 روز 13 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت79

نگاهم می‌کند و ادامه می‌دهد:
- به خاطر همین زیاد نصیحتت نمی‌کنم؛ فقط ازت می‌خوام دنبال چیزی باشی که واقعا می‌خوای. چیزی که آرزوشو داری. چیزی که خوشحالت می‌کنه.
لبخندی کوچک تنها جوابش است؛ اما جواب اصلی در ذهنم پررنگ می‌شود. من چیزی در این دنیا نمی‌خواستم. هیچ آرزویی نداشتم و حالا هیچ چیزی خوشحالم نمی‌کرد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، YeGaNeH و 10 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,294
امتیاز واکنش
15,576
امتیاز
373
زمان حضور
71 روز 13 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت80

چشم غره می‌رود:
- بیخود، می‌خوای همه بفهمند؟! خانم جلالی فقط منتظر یه فرصته که زهرشو بریزه. پاشو برو بهت میگم.
خود نیز دیگر نمی‌توانستم بیشتر از آن تحمل کنم؛ پس سریع بلند شده و بعد از گفتن به استاد که حالم خوب نیست، سریع از کلاس بیرون می‌زنم. خود را به سرویس رسانده و قفل را می‌زنم. با دستانی لرزان مواد را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 11 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,294
امتیاز واکنش
15,576
امتیاز
373
زمان حضور
71 روز 13 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت81

اردلان با چشم غره نگاهم می‌کند و می‌گوید:
- فکر کردی به خاطر کادو میگم بیای؟
می‌خواهم چیزی بگویم که او کاملا به طرفم می‌چرخد و با اخم می‌گوید:
- مجبوری بیای. اگه نیای خودم میام دنبالت با چوب و چماق می‌برمت. شیرفهم شدی؟
لبخندی کوچکی از این قلدربازی‌اش بر لـ*ـبم می‌نشیند. او که لبخندم را می‌بیند، لبخند زده و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • خنده
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 11 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,294
امتیاز واکنش
15,576
امتیاز
373
زمان حضور
71 روز 13 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت82

اردلان نگاهش می‌کند و با اخم می‌گوید:
- چشه مگه؟
سپهر نگاهی عاقل اندر سفیهانه به او انداخته و می‌گوید:
- بابا کت و شلوار دیگه از مد افتاده.
کت و شلوار را از اردلان گرفته و سرجایش برمی‌گرداند و بعد بازوی او را گرفته و به طرفی می‌‌کشاند و می‌‌گوید:
- بیا بهت بگم چی باید بپوشی.
با دور شدنشان، پوفی کشیده و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 10 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,294
امتیاز واکنش
15,576
امتیاز
373
زمان حضور
71 روز 13 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت83

وقتی به خود آمد که من را غرق در خون خود دید و چشمان پشیمان و صورت پر از اشکش در بیمارستان، به من فهماند که خیلی چیزها دیگر برنمی‌گردند. بعد از آن بود که تمام وقتش را برای خوب شدن حالم گذاشت و نتیجه‌اش خوب از آب در آمد؛ اگر معتاد شدن اواخرم را در نظر نگیرم.
با صدای اردلان از گذشته بیرون می‌آیم و نگاهش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 11 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,294
امتیاز واکنش
15,576
امتیاز
373
زمان حضور
71 روز 13 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت84

ابرویش بالا می‌رود و می‌گوید:
- واقعا؟ خوش‌بحالت پس. من یه خواهر شش ساله دارم که از زبونش هیچکی در امان نیست.
ابرویم بالا می‌رود:
- شیش ساله؟
سرش را تکان می‌دهد و با خنده می‌گوید:
- آره دیگه. خدا خواست تو پیری پدر و مادرم بهشون یه دختر بده.
خنده‌ام را عقب می‌رانم و او با نیشی باز می‌گوید:
- بخند راحت باش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 11 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,294
امتیاز واکنش
15,576
امتیاز
373
زمان حضور
71 روز 13 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت85

کنار خانه پارک می‌کند. با لبخند نگاهش می‌کنم:
- مرسی، خوش گذشت.
او لبخند زده و می‌گوید:
- فرداشب که میای؟
سر تکان می‌دهم و او مردد می‌گوید:
- به خاطر سوال بی‌جام معذرت می‌خوام. کلا حالتو خراب کردم.
لبخندی از این مهربانی‌اش، میزنم:
- خوبم، چیزی نیست بابا. زیاد خودتو درگیرش نکن.
او لبخند می‌زند و من بعد از یک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، YeGaNeH و 10 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,294
امتیاز واکنش
15,576
امتیاز
373
زمان حضور
71 روز 13 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت86

صاف می‌ایستم و انگشتم را میان مشتم می‌فشارم و می‌گویم:
- می‌خواستم جمعش کنم.
خشم در تو تیله سبزش زبانه می‌کشد و این باعث می‌شود یک قدم عقب روم. با قدم‌های شتاب‌زده به سمتم می‌آید و کنارم می‌ایستد و به زمین اشاره کرده و می‌گوید:
- همه جارو به گند کشیدی و حالا میگی می‌خواستی جمعش کنی؟
پوزخند زده و ادامه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 10 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,294
امتیاز واکنش
15,576
امتیاز
373
زمان حضور
71 روز 13 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت87

چشمان آبی‌اش چشم غره رفته و روی مبلی می‌نشیند و پا رو پا می‌اندازد. عمه با خنده می‌گوید:
- بله نهال خانم دیگه بزرگ شده.
با لبخند به سمت عمه رفته و صورتش را که کمی چین و چروک درش دیده می‌شود را نگاه می‌کنم. آ*غو*شش را باز می‌کند و من که به این آ*غو*ش نیاز داشتم، خود را میان دستانش می‌اندازم و سفت او را می‌چسبم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 9 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,294
امتیاز واکنش
15,576
امتیاز
373
زمان حضور
71 روز 13 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت88

با هم بلند شده و از پله‌ها بالا می‌رویم و در انتهاترین اتاق در سمت راست را باز می‌کنم. با پا گذاشتن در اتاق، به یاد کلاس نقاشی دیروزم با دنیا می‌افتم. کاملا با او سرد رفتار کرده و هر چه دلیلش را خواسته بود، چیزی به او نگفته بودم. نمی‌خواستم فعلا بگویم که از نقشه‌ی شومشان خبر دارم. او در آخر با اخم به خانه‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان فوبیا | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: مبینا زارع، Tiralin، ZaHRa و 9 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا