- عضویت
- 5/9/23
- ارسال ها
- 223
- امتیاز واکنش
- 1,643
- امتیاز
- 153
- سن
- 22
- محل سکونت
- همدان
- زمان حضور
- 4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
کیان از اتاق بیرون رفت و منم روپوشم رو عوض کردم.
سریع کیفم رو دستم گرفتم و از اتاق بیرون رفتم.
رو به منشی گفتم:
- خانم رسولی نوبتای امروز رو کنسل کن؛ کار اورژانسی برام پیش اومده.
منشی چشمی گفت و منم از مطب بیرون زدم. توی کوچه رفتم، کیان کنار ماشینش وایساده بود:
- با من بیا.
ابرویی بالا انداختم:
- لازم...
سریع کیفم رو دستم گرفتم و از اتاق بیرون رفتم.
رو به منشی گفتم:
- خانم رسولی نوبتای امروز رو کنسل کن؛ کار اورژانسی برام پیش اومده.
منشی چشمی گفت و منم از مطب بیرون زدم. توی کوچه رفتم، کیان کنار ماشینش وایساده بود:
- با من بیا.
ابرویی بالا انداختم:
- لازم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: