خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجب رمان؟

  • عالی

    رای: 4 100.0%
  • خوب

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    4
وضعیت
موضوع بسته شده است.

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
کسری لبخند ریزی زد:
- از اومدن کیان ناراحتی؟
سرم رو پایین انداختم و با انگشت‌هام بازی کردم:
- اذیت می‌شم هر روز می‌بینمش‌.
کسری سرش رو خم کرد تا نگاهش کنم:
- چون داری به خودت سخت می‌گیری، هردوتون دارید سخت می‌گیرید. تو می‌دونستی کیان سیگار می‌کشه؟ می‌دونستی اونم زیر فشار این غصه داره له می‌شه؟
با ناباوری...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
به فکر فرو رفتم. کسری راست می‌گفت، باید فکر می‌‌کردم‌. از دور، کیان دست‌هاش رو تکون داد. نگاهمون کشیده شد سمتش. باید داخل می‌رفتیم.
- پاشو فکر کنم دادگاه شروع شد.
باهم رفتیم تو. یه طرف صندلی‌ها اقوام غزل بودن.
مامانش و باباش، صدرا، مامان‌بزرگش به‌علاوه‌ی چند تا از آدم‌هایی که تا به حال ندیده بودمشون.
اون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
قاضی به هانیه نگاه کرد:
- روز قتل رو از زبون خودتون تعریف کنید.
هانیه اشکش رو پاک کرد و گفت:
- ما یه مدتی با هم حرف نمی‌زدیم، یعنی غزل خودش خواست که از ما دور بمونه. مدت‌ها گذشت تا این‌که هفته پیش غزل به من زنگ زد و گفت کار مهمی باهام داره، برام آدرس یه آپارتمان توی بالاشهر رو فرستاد. بهم گفت خونه‌ی یکی از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
در دادگاه باز شد و همه بیرون اومدن.
از رو صندلی بلند شدم‌ و سمت هانیه رفتم. دو تا زن همراهیش می‌کردن.
- چی‌ شد هانیه؟
هانیه نگاهش به من افتاد:
- قرار دادگاه بعدی موکول شد به دو روز دیگه.
کلافه شدم؛ دستم رو گرفتم رو سرم:
- هانیه چرا راجع‌به حست به صدرا حرف زدی؟ اون اصلاً ربطی به موضوع نداشت.
کسری بازوم رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستش رو سمت صورتش برد. نیم نگاهی بهش انداختم ببینم داره چه کار می‌کنه، داشت اشکش رو پاک می‌کرد. دلم به حالش سوخت.
- تو همونی نبودی که گفتی هیچ‌وقت ترکم نمی‌کنی؟ تموم این مدت ترسیدم که از دستت بدم، قدیمی‌ها راست می‌گفتن، ‌که از هرچیزی بترسی به سرت میاد.
وقتش بود جوابش‌ رو بدم. زیادی حق به جانب شده بود:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای کیان توی گوشم پیچید‌. خاطرات برام زنده شد.
(- افسون، بیا کنارم دراز بکش.
رفتم کنارش روی چمن‌ها دراز کشیدم. هر دو نگاه آسمون کردیم. لبخند زدم و گفتم:
- آسمون دم غروب واقعاً قشنگه.
کیان خندید:
- به قشنگی بعضی‌ها که نیست.
با خنده نگاهش کردم:
- این بعضی‌ها که می‌گی اسم ندارن؟
کیان اومد جلو:
- اتفاقاً اسمش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
کسری با شنیدن حرفم سر جاش متوقف شد. چرخید و اومد کنارم روی مبل نشست:
- چیزی می‌خوری برات بیارم؟ چای، قهوه‌ای، چیزی؟
سرم رو به معنی نه تکون دادم:
- تو مثل یه داداش همیشه کنارم بودی، من هم الان می‌خوام کنارت باشم. کسری، تو امروز هانیه رو تو دادگاه تنها گذاشتی. نمی‌گم تو مقصری، اما هانیه‌ هم مقصر نیست. تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Arti، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 2 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس غزل فهمیده بود که یه آدم به اسم ناصر وجود داره. می‌دونسته که قاتل فرهاد، ناصره. جالبه!
غزل همیشه زودتر از ما واقعیت‌ها رو می‌فهمیده.
همینش من رو اذیت می‌کنه. اون ناصر عوضی تا فهمیده غزل از همه‌ی ماجرا خبردار شده سعی کرده از سر راهش برش داره. البته موفقم شد.
انگار سعی داشت با درگیر کردن ما تو دادگاه برای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
کنارم نشست. دستش رو گذاشت روی پام. رفتم اون طرف‌تر تا دستش رو برداره.
- از من فرار می‌کنی؟
خودم رو کنار کشیدم:
- دلیلی برای فرار نمی‌بینم!
توی چشم‌هام زل زد:
- خیلی سردی افسونِ من، دیگه اون گرمی سابق رو توی چشم‌هات نمی‌بینم.
دستم‌ رو بالا بردم:
- من افسون تو نیستم.
با تعجب بهم خیره شد که ادامه دادم:
- من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 3 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
دندون‌هاش رو، روی هم فشار داد:
- این‌قدر به من نگو جناب‌ سرگرد. طوری رفتار نکن که انگار غریبه‌ایم!
لبخند حرص دراری زدم:
- خب ما غریبه‌ایم دیگه، چی دوست دارید صداتون کنم؟ آقای‌ پویامنش خوبه؟
دستش رو توی هوا تکون داد تا افکارم بپره:
- بیخیال اسم شو؛ ولش کن اصلاً. برای چیز دیگه‌ای این‌جا اومدم.
کیان با عجله...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا