خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجب رمان؟

  • عالی

    رای: 4 100.0%
  • خوب

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    4
وضعیت
موضوع بسته شده است.

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
هانیه ناراحت سرش رو تکون داد:
- افسانه گفت دیشب چقدر حالت بد بوده، فکر می‌کردم امروز حالت بهتر شده باشه، که می‌بینم نه!
یهو به خودم لرزیدم. چرا این‌قدر سردمه آخه؟
هانیه دستم‌ رو تو دستاش گرفت تا باهام حرف بزنه‌. نمی‌دونم چی دید که یهو متعجب نگام کرد:
- چرا این‌قدر داغی تو؟
بعد دستش رو آورد روی پیشونیم:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
(راوی)
هانیه از خونشون بیرون رفت. تو دلش خداروشکر گفت که افسون یکم نرم شده‌. زمان که بگذره کیانُ هم می بخشه. ماشین رو روشن کرد و رفت سمت کلانتری.
هنوز هم نگران حال کیان بود. رفت داخل و در اتاق کیان رو زد. وقتی درو باز کرد متوجه شد که کسری کنارشه.
- سلام.
کسری لبخندی برای هانیه زد و جوابش رو داد:
- سلام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
هانیه نگاه آپارتمان بلندی که روبه‌روش بود کرد.
زیر لـ*ـب زمزمه کرد:
- یعنی غزل تو این آپارتمانه؟
از پایین دید که غزل از بالاترین پنجره‌ی همون آپارتمان براش دست تکون داد و درو باز کرد. هانیه دکمه‌ی آسانسور رو فشار داد و نگاه گوشیش کرد.
غزل گفته بود طبقه ی ۲۳! هنوز هم براش عجیب بود‌.
رسید در خونه نگاه در کرد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
غزل پوزخند زد:
- خودم تلاش کردم رابطشونُ خراب کنم! رابـ*ـطه‌ای که با مرگ فرهاد من شکل گرفته بود! می‌دونی هانیه؛ خوب نیست آدم زندگی و خونشو؛ رو ویرونه‌ی زندگی دیگرون بسازه! افسون بهم نامردی کرد.
هانیه کلافه گفت:
- اشتباه می‌کنی غزل!
غزل ضجه زد:
- کجای حرف من اشتباهه؟ کجاش؟ این‌که افسون با اون بازپرسه می‌ره...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
هانیه بخاطر اشک همه‌جا رو تار دید. دلش بخاطر غزل سوخت. این همون غزلی بود که مدتها رفیقشون بود.
آره غزل بالاخره برگشت به دختری که قدیم بود. دستاش رو باز کرد و غزل رو محکم ب*غل کرد. هردو تو ب*غل همدیگه اشک می‌ریختن. انگار دیگه قرار نبود همدیگه رو ببینن. یهو غزل هانیه رو به زور از خودش جدا کرد:
- خیلی خب بسه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
ضعف کردم، احتیاج داشتم یه چیزی بخورم. رفتم و کیفم رو گشتم. دستم به یه پلاستیک خورد. دستم رو بالا آوردم. این همون بیسکوییت‌هایی بود که کیان برام خریده بود. یه دونه‌ش رو بالا آوردم و بردم نزدیک دهنم.
لبخند ریزی زدم. یاد اون روز افتادم:
(- به به، بیا ببین آق کیان چی کرده واست.
مثل بچه‌ها خوشحال نگاش کردم:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
ضبط رو روشن کردم تا استرسم کم بشه. آهنگ (گمونم - رضا صادقی) تو ماشین پخش شد.
با بغض بهش گوش می‌دادم. صورتم خیس اشک شد.
با آهنگ زمزمه کردم:
- چی اومد سر من که قول داده بودم دیگه برنگردم.
که امشب دوباره به یاد چشات گریه کردم.
که انگار تمومی نداره دیگه بی‌تو دردم.
یه امشب چی می‌شه سرم رو روی شونه‌ی تو بذارم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
با لکنت پرسیدم:
- چی شده؟!،
سرهنگ سری تکون داد:
- می‌دونم... حق دارید، بالاخره دوست دوران قدیمتون بوده، حق دارید حالتون اینقدر بد باشه!
از ترس می‌لرزیدم، بغض گلوم رو فشار داد. علاوه بر خودم صدام هم می‌لرزید:
- شما راجب چی حرف می‌زنید؟!
سرهنگ یه لیوان آب پرکرد و سمتم گرفت، اما من همون‌طور بهش زل زده بودم تا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
زن‌ها هانیه رو بردن. هانیه همون‌طور که می‌رفت برگشت و وسط گریه کردنش داد زد.
انگار می‌خواست به کسری بفهمونه گناهکار نیست.
- بخدا من قاتل نیستم. بخدا من نکشتمش.
کسری بی‌جون برگشت و نگام کرد:
- افسون اینا چی می‌گن؟ هانیه رو چرا بردن؟
با یاد اتفاقاتی که افتاده بود باز گریه‌م شدت گرفت:
- غزل رو کشتن، همسایه‌ها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمام رو باز کردم. سقف بیمارستان؟ چه اتفاقی افتاده؟ آهان؛ از کلانتری زدم بیرون که حالم تو ماشین بد شد. اما کی من رو رسونده بود بیمارستان؟
صدایی تو گوشم پیچید:
- افسون؟ حالت خوبه؟
به سمت صدا چرخیدم. اه لعنتی! کیان بالای سرم بود. سرم رو چرخوندم تا چشماش نظرم‌ رو عوض نکنه.
- دکتر گفت فشار عصبی خیلی زیادی روت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: masera، YeGaNeH، Arti و 5 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا