- عضویت
- 5/9/23
- ارسال ها
- 223
- امتیاز واکنش
- 1,643
- امتیاز
- 153
- سن
- 22
- محل سکونت
- همدان
- زمان حضور
- 4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
هانیه ناراحت سرش رو تکون داد:
- افسانه گفت دیشب چقدر حالت بد بوده، فکر میکردم امروز حالت بهتر شده باشه، که میبینم نه!
یهو به خودم لرزیدم. چرا اینقدر سردمه آخه؟
هانیه دستم رو تو دستاش گرفت تا باهام حرف بزنه. نمیدونم چی دید که یهو متعجب نگام کرد:
- چرا اینقدر داغی تو؟
بعد دستش رو آورد روی پیشونیم:
-...
- افسانه گفت دیشب چقدر حالت بد بوده، فکر میکردم امروز حالت بهتر شده باشه، که میبینم نه!
یهو به خودم لرزیدم. چرا اینقدر سردمه آخه؟
هانیه دستم رو تو دستاش گرفت تا باهام حرف بزنه. نمیدونم چی دید که یهو متعجب نگام کرد:
- چرا اینقدر داغی تو؟
بعد دستش رو آورد روی پیشونیم:
-...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: