خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجب رمان؟

  • عالی

    رای: 4 100.0%
  • خوب

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    4
وضعیت
موضوع بسته شده است.

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دستمال مرطوب آرایش اولیه‌ای که داشتم رو پاک کردم. کیان با ظرافت خاصی کانسیلر رو آورد بالا:
- این چی هست؟
من و هانیه خندیدیم. تا اومدم جواب بدم کسری اجازه نداد:
- بزن داداش پنککه!
خنده‌های من و هانیه شدت گرفت. کیان کانسیلر بیچاره رو روی تموم صورتم کشید. جیغم در اومد:
- وای کیان تمومش کردی، این کانسیلره...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Arti، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
- جرئت یا حقیقت عشقم؟
کیان اشاره‌ای به صورتم زد و گفت:
- چون من دلم نمی‌خواد اون شکلی بشم تصمیم می‌گیرم حقیقت رو انتخاب کنم!
عالی شد! چی بهتر از این؟ لبخند مرموزی زدم.
با صدایی آروم و با آرامش شروع کردم به پرسیدن:
- چی رو از من پنهون می‌کنی؟ چی اذیتت می‌کنه که دو سه روزه با کسری و هانیه پنهون از من مشورت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • خنده
Reactions: YeGaNeH، Arti، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
کیان یقه‌ی شاهین رو ول کرد و شاهین اومد نزدیک من. درست روبه‌روم‌! با آرامش یقه‌ش رو مرتب کرد و نگام کرد:
- حرف بزن شاهین!
شاهین خندید و گفت:
- این جناب سرگرد شما، وقتی تورو برد جنوب اصلا به عواقبش فکر نکرد، فقط فکر خودش و خوش‌گذرونیش بود، می‌دونی وقتی ماموریت رو انداخت جلو خبر داشت که لو رفتن؟ می‌دونست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Arti، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
شاهین وقتی حرفای من رو شنید شوکه شد، اول بهم زل زد. داد زدم جوری که حس کردم حنجره‌م پاره شد:
- گفتم پاشو برو!
شاهین از جاش بلند شد. دستش رو تو هوا تکون داد و با یه جمله حالم رو بدتر کرد:
- واقعا برات متاسفم افسون که این‌قدر خوار و خفیف شدی!
آره، من خوار و خفیف شدم. بخاطر نامردی کیان! بخاطر دروغش! شاهین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Arti، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
از شدت عصبانیت دستام می‌لرزید، صدام می‌لرزید.
اه لعنت به این بغض خفه کننده:
- خودتُ توجیه نکن! تو پشت سرهم دروغ گفتی که گناهت رو لاپوشونی کنی!
سرش رو انداخت پایین:
- حق داری عصبانی باشی...
پریدم وسط حرفش و با گریه گفتم:
- معلومه که حق دارم، منُ اون آشغالا معتاد کردن، عین تیکه گوشت قربونی ازم سوءاستفاده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Arti، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
محکم هلش دادم اون طرف:
- رابـ*ـطه‌ای که از ریشه خرابه رو نمی‌شه تنهایی درست کرد، من خسته شدم از درست کردنش، خسته شدم از دروغات، دیگه هیچ‌وقت دنبالم نیا، هیچ‌وقت نمی‌بخشمت.
داد زدم:
- هیچ‌وقت.
کیان هم داد زد:
- من بدون تو نمی‌تونم زندگی کنم لعنتی.
تلخ خندیدم و اشکم رو پاک کردم:
- تمومه کیان، همه‌چیز تمومه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Arti، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
هانیه دستش رو گرفت جلو صورتش و با ناراحتی نگاش کرد:
- حدس می‌زدم، بهت که گفته بودم هرچی سریع‌تر بگو تا شاهین زهرش‌ رو نریخته.
هانيه یکم مکث کرد، دل دل کرد برای این‌که سوالی که ذهنش رو درگیر کرده بپرسه:
- حالا، شاهین درست گفت که تو می‌دونستی ماموریت لو رفته ولی...
کیان پرید وسط حرفش:
- معلومه که نه! من رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Arti، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
یه تای ابروش رو بالا داد. منظور این مرد چی بود؟
- هم هدف!؟
مرد توضیح داد:
- منم می‌خوام از افسون انتقام بگیرم، خیلی جاها برنامه‌هام رو با عشق و عاشقیش بهم ریخت. خبر دارم که رفتی سراغ سعید احمدی برای انتقام. منم می‌خوام از اون سعید لعنتی انتقام بگیرم. دخترجون ما که این همه افکارمون یکیه چرا باهم تو یه تیم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Arti، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرم رو انداختم پایین. صدای امیر به گوشم خورد:
- پاشو پاشو اینجوری سرما می‌خوری! لباسای کثیفت رو عوض کن. برو یه دوش بگیر تا سبک بشی.
بعد رفت سمت در. انگار یه چیزی یادش افتاد برگشت و نگام کرد:
- نبینم دیگه اون چشمای خوشگلت و اشکی کنی.
بعد رفت بیرون. کاش می‌تونستم جلوی اشکام رو بگیرم. من از خدام بود گریه‌م...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Arti، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
کامرانی عوضی چوب رو کوبید تو سرم. وقتی دید بی‌حال روی زمین افتادم من رو روی زمین کشید. همون‌طور کشون کشون برد سمت یه کشتی.
کیان اون طرف کشتی وایساده بود و دست به سـ*ـینه نگاه می‌کرد. وقتی من رو تحویل یه شاهزاده عربی دادن داد زدم و اسم کیان رو صدا زدم، اما اون توجهی به من نکرد و رفت کنار دخترعموش یکتا. باز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Arti، ~ĤaŊaŊeĤ~ و 4 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا